هر صبح را با لبخند سلام میگویم، هر شب را با شکر، بدرقه میکنم.
من از نو زاده شدم، در آغوش کنگرهای که نامش «رهایی»ست و راهش، عشق و دانایی.
جهان تاریک من روشن شد
و جهانبینی را نه در آیینهی دیگران، که در چشمانداز جانِ خویش یافتم.
یافتم که هستی، ترکیبیست از درد و معنا، از سقوط و برخاستن، از جستوجوی حقیقت در دلِ رنج.
آموختم که انسان با شناخت خویش با پذیرش تاریکیهای درون، میتواند به روشنترین نقطهی وجود برسد.
و این، همان جهانبینیست
که کنگره ۶۰ در جانم کاشت، نگاهی نو به هستی،
به عشق
به مسئولیت
به رهایی.
نویسنده: همسفر مهناز رهجوی راهنما همسفر فهیمه(لژیون دهم)
ویرایش و ارسال: همسفر هنگامه رهجوی راهنما همسفر عطیه(لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
23