پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است. اول این دلنوشته میخواهم، برای خودم یادآوری کنم، که با چه حالی وارد کنگره شدم؛ شاید به یاد آوردن آن روزها و آشفتگی زندگیم، برای چند دقیقهای چشمانم را خیس از اشک کند.
اما وقتی که به پایان آن مینگرم با لبخند میگویم ارزشش را داشت؛ ارزش صبر کردن را، ارزش اذیت شدن را. چه زمانهایی که فکر میکردم دیگر راه چارهای ندارم و برای زندگی که با چنگ و دندان نگه داشته بودم و جنگیده بودم، ساعت ها اشک میریختم.
وقتی وارد کنگره شدم و اولین بار راهنمای بزرگوارم همسفر سمیه را دیدم نور امید در قلبم روشن شد؛ شاید برای من به اندازه یک جرقه بود، اما من همیشه مدیون صحبت های دلگرم کننده ایشان خواهم بود. آن روز راهنمایم میگفت: درست میشود باور نمیکردم، اما شد.
روز رهایی، شبی که فردایش قرار بود به دیدن آقای مهندس برویم، آنقدر هیجان زده بودم که خدا می داند. راستش را بخواهید من تاکنون برای کسی که حتی یک بار هم با او همکلام نشده بودم و شناختی نداشتم این همه ذوق برایم عجیب بود؛ وقتی که ایشان را دیدم آنقدر تپش قلب داشتم که احساس میکردم، الان صدایش را همه میشنوند، مدام با خود میگفتم آرام باش، اما مگر میشد، بین همه انسانهایی که دور ایشان بودند من محو لبخند پرمهر ایشان بودم.
واقعا عجیب بود، همه انسانها و محیطی که در آنجا قرار داشتم، همه را دوست داشتم و همه چیز برایم زیبا بود و پر از آرامش بودم، برای منی که دنیا پر بود از بدیها احساس میکردم، زیباییهای دنیا تمام شده است.
زیباترین صحنه زندگیم زمانی بود که رهایی مسافرم را آقای مهندس امضا میکردند، رقم خورد و من تماماً چشم بودم برای دیدن دریافت گل رهایی مسافرم و من آنجا با بلندترین صدای درونم فریاد زدم خدایا شکرت خدای مهربانیها ممنونم.
بعد از رهایی خط دیگری در زندگی ما شروع شد، به امید اینکه با تلاش و کوشش خودمان با خدمت در کنگره۶۰ بتوانیم ذرهای از لطف همه عزیزان را جبران کنیم. خوشحالی و لبخند روز رهایی را برای تمامی سفراولیها آرزو دارم.
من هر چقدر که کلمات را منظم کنم، باز هم نمیتوانم از زحمات جناب مهندس سپاسگزاری کنم، فقط میخواهم یک جمله بگویم؛ اجر کار شما با خداوند، همان خدایی که شما را سر راه من و مسافرم و تمامی این انسانهای درد کشیده قرار داد، تا از چندین کیلومتر فاصله فقط با کلام پرقدرتتان از ظلمت به نور و از قهر به مهر برسیم. در آخر میخواهم از همه اعضای کنگره۶۰ مخصوصاً راهنمای مهربان و دلسوزم کمال تشکر را داشته باشم و امیدوارم همیشه سلامت و سربلند باشند. از ایجنت و مرزبانان محترم، همچنین هم لژیونیهای مهربانم و همه و همه از صمیم قلبم تشکر میکنم.
نویسنده و تایپ: همسفر مریم رهجوی راهنما سمیه (لژیون نهم)
ویرایش: همسفر خدیجه رابط خبری (لژیون نهم)
ارسال: همسفر فرنوش رهجوی راهنما همسفر مهین (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی حکیم هیدجی
- تعداد بازدید از این مطلب :
327