قبل از اینکه وارد کنگره بشوم دنیایی از مشکلات با مسافرم داشتم و هر راهی که بلد بودم برای ترک مسافرم رفته بودم؛ انواع کمپها، هر جا که شما فکر کنید من رفته بودم به هیچ نتیجهای نرسیدم؛ تا اینکه قبل از ورود به کنگره تصمیم به جدایی از مسافرم گرفتم؛ ولی قبل از اینکه اقدامی انجام دهم، شبها قبل از خواب از خدای خودم کمک میخواستم و میگفتم: ای که مرا خواندهای، راه نشانم بده در شب ظلمانیام، ماه نشانم بده. روزها و شبها این شعر را با خودم زمزمه میکردم؛ تا اینکه یک روز معجزهای رخ داد و یکی از بستگان مسافرم پیشنهاد داد وارد کنگره بشوم؛ ولی میگفتم: فکر نمیکنم که کنگره هم بتواند برای من کاری انجام دهد و مسافرم هم قطعاً قبول نخواهد کرد؛ چون هیچ شناختی از کنگره نداشتم بعد از یک هفته مسافرم وارد کنگره شد و گفت که کنگره جای خیلی خوبی است تو هم بیا، گفتم: نه من نمیام چون من همیشه از اعتیاد و از آدمهای معتاد متنفر بودم، هیچوقت دوست نداشتم حتی با آنها هم کلام بشوم و همیشه از آدمهای معتاد دوری میکردم. فقط هرجا هر معتادی را میدیدم، میگفتم: امیدوارم خدا به راه راست هدایتت کند.
بعد از دو هفته که مسافرم وارد کنگره شد من هم وارد کنگره شدم و همان روز اول که وارد شدم، مرزبانان محترم من را در آغوش گرفتند و به من خوش آمد گفتند، حس خیلی خوبی گرفتم و از آن روز به بعد لحظهشماری میکردم که بیایم کنگره و با هم لژیونیهایم بنشینم، صحبت کنم، درس زندگی بگیرم.
از آن روزی که وارد کنگره شدم با اینکه خیلی مشکلات زیادی در زندگیام دارم؛ ولی حال دلم خیلی خوب شده، آرامش خاصی گرفتم و این آرامش را با هیچچیزی عوض نمیکنم. هر روز بهخاطر این راهی که خداوند به من نشان داد، شکر میکنم و لحظهشماری میکنم برای رهایی مسافرم از بند اعتیاد، از راهنمام خانم فاطمه عزیز هم تشکر و قدردانی میکنم و همچنین از آقای مهندس دژاکام بهخاطر بنیان کنگره ۶۰ کمال تشکر را دارم.
نویسنده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول)
رابط خبری: همسفر گلزار رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول)
ارسال: راهنما همسفر پروانه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی آبیک
- تعداد بازدید از این مطلب :
379