مشارکت همسفر اکرم:
صفت گذشته در انسان صادق نیست؛ چون جاری است به این دلیل انسان جاری است؛ همچنین خداوند به او قدرت اختیار داده و او میتواند آموزش صحیح ببیند، تغییر کند و صفات بد گذشته خود را تبدیل به صفات خوب کند و گاهی نیز میتواند با همان اختیار خود از خوبیها به سمت بدیها حرکت کند که در هر صورت انسان مختار است. هیچ انسانی محکوم به این نیست چون گذشته بدی داشته است بخواهد تا پایان عمر خود در باتلاق و تاریکیها بماند؛ بلکه انسان همچون رودخانهای جاری است که میتواند از دل سختیها با انعطاف خاص خودش که همان صبر و امیدواری است آرامآرام عبور کند و با تفکر به تزکیه برسد و از تاریکیها قدم به نور نهد.
در وادی دهم شعر مولانا بسیار قابل تأمل است: صد هزاران فضل دارد از علوم/ جان خود را می نداند از ظلوم/ داند او خاصیت هر جوهری/ در بیان جوهر خود؛ چون خری. انسانی که فضل و علم فراوان دارد؛ اما از آنها استفاده نمیکند، درباره خودش چیزی نمیداند؛ همچون حماری است که در بار خود فقط کتاب ذخیره کرده و هیچ بهرهای از آن نمیبرد؛ بنابراین در کمترین امور خود مانده است به قول مهندس دژاکام: آبروی علم به عمل کردن به آن است با این توصیف انسان اول باید جوهر وجود خود را بشناسد. من با ورود به کنگره هر روز بیش از پیش در مییابم که چقدر کم و کاستی دارم و باید برای رسیدن به آرامش و ایدهآلهای مد نظر ابتدا جوهر وجودی خود را بشناسم و به کمک اختیار خود تغییر کنم، تبدیل شوم تا بتوانم به ترخیص دست یابم صفت گذشته در انسان صادق نیست؛ چون جاری است.
مشارکت همسفر فرزانه:
صفت گذشته در انسان صادق نیست؛چون جاری است. این ویژگی در جانداران ثابت است؛ ولی در مورد انسان میتواند تغییر کند؛ چون انسان مانند رودخانه جاری و در حال حرکت است؛ زیرا مسیر زندگی در حال تغییر، تبدیل و ترخیص است و به واسطه اختیاری که خداوند به انسان داده میتواند برای رسیدن به کمال و رفع نواقص خود تغییر کند. دنیا بر اساس اضداد بنا شده است؛ مثل زشت و زیبا، تاریک و روشن، برای تغییر هر صفتی اول باید حس انسان تغییر کند و بعد صفات زشت و ناپسندی که دارد تزکیه و پالایش شوند این میسر نیست، جزء با تفکر کردن و بعد ایمان در انسان شکل میگیرد و عمل درست انجام میدهد و حس آن خوب و عالی میشود.
اولین نیروی بهکارگیری عقل، حس است. من فرزانه قبلاً نواقص خود را نمیدیدم و انگشت اشاره همیشه بهطرف مسافرم بود در صورتیکه ۳ انگشتم سمت خودم بود، زمانی که پذیرفتم من هم صفات زشت زیادی دارم و دید خود را عوض کردم توانستم شروع به تغییر و رفتارهای نادرست خود را اصلاح کردم. در وادی دهم میآموزیم در هر نقطه از حیات که باشید خودت معجزه زندگی خودت هستی و میتوانی در صراط مستقیم قرار بگیری و نجات پیدا کنی. صفات زشت و زیبا در اثر تکرار و تمرین در ناخودآگاه بوجود آمده و انجام آنها آسانتر میشود. ما در هر جایگاهی که هستیم نتیجه تلاش خودمان است؛ پس باید قدردان باشیم و با عشق سالم که کمکم در ما بوجود میآید همه هستی را دوست داشته باشیم و به هیچکس بیاحترامی نکنیم و از تجربههای تلخ درس بگیریم و به گذشته برگردیم و ببینیم کجا رفتار، کردار و پندار ما اشتباه بوده است.
درست نیست که زانوی غم بغل بگیریم و گله و شکایت کنیم. با ۳ مؤلفه نور، صوت و حس؛ هستی معنا پیدا میکند و خداوند نور زمین و آسمان است نور طیفهای لطیفی است که ما تنها قادر به مشاهده طیفی از آن در جهان خود هستیم، و نور راه را نمایان میکند تا به زیبایی ببینیم. من فرزانه میتوانم با پاکسازی از نار وجودیام به نور برسم. اگر حس من خوب باشد به شادی و آرامش میرسم و میتوانم از کسی نفرت نداشته باشم؛ چون بدیها از روی نادانی، جهل و نیاز است و در انسان دیدن، جایگاه نور. شنیدن، جایگاه صوت. دل، جایگاه حس مرکزی است؛ پس صفت گذشته در انسان صادق نیست و هر لحظه در حال تغییر است.
مشارکت همسفر محبوبه:
وادی دهم به ما میگوید صفت گذشته در انسان صادق نیست؛ چون جاری است برداشت من از این وادی، این است که پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است؛ یعنی اینکه انسان قادر است و میتواند در هر نقطهای که قرار دارد و هر صفتی را که با خودش حمل میکند آن صفت را عوض کند هیچ انسانی مجبور نیست یک صفت یا صفتهای زشت خود را به صورت جاودانه و تا ابد در خود حفظ کند زمانی که مسافر من، مصرف کننده بود دائماً انگشت اشاره من، سمت او بود که تو فقط در زندگی ما مقصر هستی و بدون اینکه توجه به حال خراب خودم داشته باشم؛ اما وقتی وارد کنگره شدم دیدم خودم چهقدر بیشتر از مسافرم نیازمند حال خوب هستم آنجا بود که درک کردم من میتوانم روی صفات بد خود، کار کنم و صفات خوب را جایگزین صفات بد کنم.
قبل از اینکه وارد کنگره شوم و وادیها را گوش دهم و بنویسم همیشه از روی نادانیام فکر میکردم هر انسانی هر اخلاق یا صفتی دارد هیچوقت نمیتواند تغییر کند و این فکر من اشتباهی محض بود الان با گذشت ۸ ماه از ورود من به کنگره میگذرد فهمیدم که معجزه حیات، خود حیات است؛ بنابراین همه ما باید در لحظه و زمان زندگی کنیم. درک کردم که هستی و نیستی بدون نور، صوت و حس هیچ معنایی ندارد نور در هستی فرمان میدهد، نور همان صفت خداوند است همانگونه که در کلام الله شریف آمده «اللَّهُ نُورُ السَّمَوَتِ وَالْأَرْضِ» و اگر صوت نبود حیات نبود زندگی نبود کلام نبود.
من از این وادی یاد گرفتم که انسان چیزی نیست جز آنچه خودش تلاش میکند و انسان اختیار کامل دارد؛ اگر دل به کلام نیکو دهد میتواند صفات ناپسند خود را تغییر دهد و به صلح و آرامش برسد؛ چون صفات گذشته در انسان صادق نیست؛ بلکه جاری است. حس اولین نیرویی است که قوه عقل را به کار میاندازد؛ اگر من همسفر بتوانم با تزکیه حسهای خارج جسم خود را تقویت نمایم آنگاه میتوانم حس خوب شو شود را دریافت کنم؛ اگر حس من زشتیها را جذب کرد قطعاً زشتی منتشر خواهم کرد و اگر زیبایی، خوبی و ارزشها را جذب کنم قطعاً همان را منتشر خواهم کرد.
رابط خبری و ویراستاری: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر محیا(لژیون سوم)
عکاس: همسفر مکرمه رهجوی راهنما همسفر سیما(لژیون چهارم)
ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر زهره(لژیون پنجم) دبیر اول سایت
همسفران نمایندگی کریمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
19