جلسه دوازدهم از دوره شانزدهم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی هاتف به استادی راهنما همسفر اعظم، نگهبانی همسفر سمیه و دبیری همسفر فاطمه، با دستور جلسه «وادی دهم: صفت گذشته در انسان صادق نیست؛ چون جاری است». روز یکشنبه ۹ آذر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
خیلی خوشحال هستم که امروز در خدمت شما دوستان هستم. از ایجنت گروه خانواده همسفر ناهید، مرزبانان گرامی و نگهبان جلسه، همسفر سمیه، خیلی سپاسگزارم که مرا دعوت کردند و اجازه خدمت به من دادند. انشاالله امروز بتوانیم کنار هم جلسهای پربار و خوب داشته باشیم. دستور جلسه امروز در مورد وادی دهم است. من خیلی خوشحال هستم که آقایمهندس این تدبیر را اندیشیدند و در دستور جلسات سالیانه، وادیها را مرتب تکرار میکنند. این تکرار وادیها باعث میشود مطالب آن ملکه ذهن ما شود و بتوانیم آنها را در زندگی کاربردی کنیم؛ چون به نظر من، پایه و اساس تمام آموزشهای کنگره، وادیها هستند و اگر آنها را یاد بگیریم، عمل کنیم و از قوه به فعل درآوریم، قطعاً میتوانیم تغییرات را در زندگی خود ببینیم.
وقتی به من فرصت خدمت و استادی داده میشود، سعی میکنم خیلی ساده صحبت کنم تا اگر شخصی جلسه اول در جلسه حضور دارد، برداشت خودش را داشته باشد و بتواند در کنگره ماندگار شود. همسفری را دیدم که گریه میکرد، نمیدانم جلسه اول یا دومش بود. یاد روزهایی افتادم که خودم به کنگره آمدم. ما هم وقتی به کنگره آمدیم، همین حس و حال را داشتیم و توانستیم با آموزشهای کنگره حال خود را خوب کنیم. امیدوارم امروز هم تمام تازهواردین بتوانند برداشت خوبی از وادی دهم داشته باشند و با حال خوب از نمایندگی بروند.
تیتر وادی میگوید: «صفت گذشته در انسان صادق نیست». در ذهن ما سریع این سؤال پیش میآید که چرا صفت گذشته در انسان صادق نیست؟ و سریعاً پاسخ میدهد؛چون جاری است. در قسمت اول گفته: صفت گذشته در انسان صادق نیست؛ یعنی این ویژگی را فقط مختص انسان دانسته و فقط به انسانها داده شده است. نگفته صفت گذشته در تمام موجودات یا در تمام مخلوقات؛ بلکه گفته صفت گذشته در انسان صادق نیست. حالا سؤال این است که چرا فقط انسان جاری است؟ جاری است؛ یعنی در حال حرکت است و ثابت نیست، مرتب عوض میشود و تغییر میکند. مثلاً اعظم امسال با اعظم پارسال خیلی فرق دارد، امسال هم با اعظم ۱۰ سال دیگر خیلی فرق خواهد داشت. ده سال پیش، مسافر من که مصرفکننده بود، با الان خیلی فرق دارد؛ پس انسان همیشه در حال حرکت است؛ بنابراین میتواند جاری باشد و تغییر کند.
خداوند در قرآن آورده است: «فَاَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا»؛ یعنی در آنها خیر و شر، هم خوبی و بدی، هم تقوا و فجور را دمیدم. وقتی انسان را خلق کرد، پکیج کاملی از تمام خوبیها، زیباییها، بدیها، زشتیها، فسق، فجور، ارزشها و ضدارزشها بودم. پس از آن خداوند قدرت اختیار را به من داد و گفت: حال خودت هر کدام را دوست داری انتخاب کن و در آن مسیر حرکت کن. حق انتخابی که به انسان داده شد، برای خداوند هم محترم است؛ یعنی خداوند نیز به انتخاب من احترام میگذارد. به همین دلیل است که انسانها خیلی راحت میتوانند صفات خود را تغییر دهند.
به این فکر میکردم که چهقدر تصاویر میتوانند مطالب را در ذهن ما ماندگار کنند و یکدفعه تصویر روی جلد کتاب ۶۰ درجه را دیدم. گفتم: اگر کتاب هست، به من بدهید تا آن را نشان دهم. افرادی که نزدیک هستند از روی کتاب ببینند و کسانی هم که آخر جلسه هستند، عکس اول روی دیوار را مشاهده کنند. تصاویر کتاب همه چندبعدی هستند و هر کسی میتواند نسبت به آگاهی و نگرش خودش از هر تصویر برداشتی داشته باشد.
من همیشه این تصویر را دوست دارم و تلنگری برای خودم است. برداشت من این است که این تصویر، وجود انسان را نشان میدهد؛ چون هیچ جای طبیعت و هستی ندیدهایم که یک جا کویر باشد و با فاصله یک تار مو آنطرفتر دریا، آبادی و سرسبزی باشد. چنین چیزی بهصورت واقعی در هستی وجود ندارد و امکانپذیر هم نیست؛ ولی درون ما اینگونه است: خوبی و بدی در کنار هم هستند و فاصله آنها نیز به اندازه یک تار مو است؛ یعنی اگر من اراده کنم، میتوانم به اینجا؛ یعنی قسمت کویر بروم و اگر اراده کنم، به قسمت دیگر؛ یعنی دریا و سرسبزی بروم. از همه قشنگتر، کلمه «الله» است که در قسمت بالا و گوشه جلد کتاب کشیده شده است. به ما میگوید: در هر قسمتی که باشید، خداوند حاضر و ناظر است و به شما کمک میکند. اینطور نیست که فقط وقتی کار ارزشی انجام میدهم خداوند کمکم کند؛ حتی اگر به سمت ضد ارزشها هم بروم و از خداوند طلب کمک کنم، خداوند کمک میکند تا بیشتر در تاریکیها فرو بروم.
از این موارد خیلی دیدهایم. مثلاً یادم هست مسافرم مواد نداشت و هیچ پولی هم نداشت؛ اما خداوند اینقدر قشنگ همهچیز را برایش مهیا میکرد تا مواد بگیرد؛ حتی دنبالش هم میآمدند و پول هم نمیخواستند؛ یعنی او هم از خداوند میخواست و خداوند هم به او کمک میکرد. دزدی که شبانه به دزدی میرود هم از خداوند میخواهد صاحبخانه نرسد تا بتواند راحتتر دزدی کند و خداوند به او هم کمک میکند و این اتفاق میافتد. در مسیر ارزشها هم همینطور است.
این تغییرات و جابهجا شدن دقیقاً از زمان تولد تا زمان مرگ وجود دارند؛ یعنی فرصتی به من داده شده تا بتوانم در این فاصله صفات خود را تغییر دهم و چهقدر خوب است که بتوانیم صفات خوب را برداشت کنیم؛ چون ما در کنگره یاد گرفتیم مرگ پایان زندگی نیست و ما از این زندگی به زندگی بعدی و از این حلقه به حلقه بعدی میرویم و تنها چیزی که خداوند از ما نگاه میدارد و با آن کار دارد، همان مغز من است. مغز من چیست؟ مجموعهای از صفات و عاداتی که من داشتم. من این صفات را با خودم میبرم و چهقدر خوب میشود بتوانم صفات خود را تغییر دهم و آنها را به صفات خوب تبدیل کنم.در این مسیر هیچ عذر و بهانهای هم پذیرفته نمیشود.
وقتی من به کنگره آمدم، با خود گفتم: حال من بد است و همسر من هم که مصرفکننده است، دیگر از من انتظار نداشته باشید که کار شاقی انجام بدهم، چنین کاری غیرممکن است. اینها عذر و بهانههایی بود که من برای خودم میتراشیدم؛ چون نمیخواستم تغییر کنم و دوست داشتم در همان حال بد خود بمانم. در ادامه دیدم آقایمهندس در اوج تاریکیها و بدترین شرایط زندگی خود تصمیم میگیرد که صفاتش را تغییر دهد و درمان شود و در این کار، حتی سن هم ملاک نیست؛ زیرا ایشان در سن ۴۷ یا ۴۸ سالگی که دیگران به هیچچیز فکر نمیکنند چه برسد به اینکه مؤسسهای را بنا کنند، ایشان کنگره را از صفر تا صد بنا کردند و این به من انگیزه داد.
چهقدر مشاهیر و آدمهای معروف داریم که در زندان معروف شدند، در زندان نویسنده، در زندان نقاش معروف شدند. در کنگره نیز بهعینه دیدیم که مصرفکنندههایی که با حال و وضع خراب آمدند، اکنون در کنار اسطورههای تیم ملی در رشتههای ورزشی مختلف مانند راگبی، تیراندازی و بسیاری رشتههای ورزشی دیگر بازی میکنند. پس اگر بخواهیم، میتوانیم تغییر کنیم فقط؛ باید خواسته داشته باشیم و تلاش کنیم.
در کنگره یاد گرفتیم که تغییر صفات در مسیر ارزشها خیلی سخت است؛ چون نیروهای بازدارنده همیشه در حال تلاش هستند تا نگذارند ما رشد کنیم و میخواهند ما در تاریکیها بمانیم. وقتی میخواهیم کاری ارزشی و خوب انجام دهیم، هزار اتفاق میافتد تا آن کار انجام نشود، و برعکس، وقتی میخواهیم یک کار ضدارزشی انجام دهیم، انگار بستر فراهم است تا خیلی راحت به سمت آن ضدارزشها برویم؛ باید حواس خود را جمع کنیم تا خداینکرده مسیر ما اشتباه نباشد و مسیر درست را انتخاب کنیم.
وقتی ما وادی دهم را کار میکنیم و آن را یاد میگیریم، چهقدر خوب میشود که دست از قضاوت برداریم. میبینیم افرادی که چند سال پیش مصرفکننده بودند، الان به جایی رسیدند که نهتنها خوب حرکت میکنند بلکه روابط خانوادگی، درآمد، شغل و همهچیز آنها عوض شده؛ حتی پهلوان و دنور هم میشوند، نشان در بینشانی هم میگیرند و خدمتگزار میشوند. پس اگر من دیدم فردی مسیرش را اشتباه میرود، نباید در ابتدا به او برچسب بزنم، کار بسیار اشتباهی است. وقتی میبینم کسی راه را اشتباه میرود و من او را قضاوت یا به او برچسب میزنم، از کجا معلوم که چند سال آینده جای ما عوض نشود؟ انسان دائماً در حال حرکت و تغییر است، ممکن است من بشوم یکی مثل او و او آدم خیلی خوبی شود و جای ما عوض شود. وادی دهم بسیار قشنگ هم هشدار میدهد و هم امید میدهد. امید میدهد که اگر تو در جای بد و در تاریکی هستی، میتوانی بیرون بیایی و به دل روشناییها برسی؛ اما اگر در جایی هستی که به خودت مغرور شدی؛ باید بدانی ممکن است برگشت کنی و سر جای اولت قرار بگیری.
در آخر حدیثی از امام صادق (ع) که فرمودند: «اگر کسی را مسخره کنید یا عیب کسی را عنوان کنید، نمیمیرید مگر اینکه خودتان به آن عیب دچار شوید». امیدوارم ما هیچوقت درگیر این موضوعات نشویم. از اینکه به صحبتهای من گوش دادید از همه شما سپاسگزارم.

دریافت نشان پیمان وادی هشتم همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر طاهره


مرزبانان کشیک: همسفر زهرا و مسافر سجاد
تایپیست: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر مریم ( لژیون دوازدهم)
عکاس: همسفر محبوبه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هشتم)
ویراستاری و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر رعنا (لژیون نهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی هاتف
- تعداد بازدید از این مطلب :
150