صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون انسان جاری است.

ششمین جلسه از دور سوم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی ایلام با دستور جلسه وادی دهم (( صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون انسان جاری است)) با استادی مسافر مجید نگهبانی مسافر مسعود و دبیری مسافر سعید در روز یکشنبه ۱۴۰۴/۰۹/۰۹راس ساعت ۱۷ شروع به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد

خداوند وقتی که هستی را به وجود آورد برای هر کدام از مخلوقات یک سری صفات و‌ ویژگی قائل شدند مثلاً برف سفید، ذغال سیاه، حیوان درنده که این صفات قابل تغییر نیستند. ولی انسان صفتش قابل تغییر هست مثلا یک انسان که چاق هست، می تواند خودش را تغییر دهد‌. ما اگر یک نوری در نظر بگیریم که به شخصی می‌تابد این نور را روشنایی و رحمت الهی می‌بینیم که به شخص نیرو می دهد، ولی یک سمت آن شخص تاریکی و ظلمت هست که به نفرت، بدبینی و منیت رفته است هرچه فرد به سمت تاریکی می رود از نور فاصله می گیرد، و روز به روز به تاریکی نزدیکتر می شود تا زمانیکه که سایه اش زیر پای خودش می افتد، و در تاریکی مطلق فرو می رود، ولی باز خداوند در رحمت را به سوی ایشان باز گذاشته و می‌تواند خودش را تغییر دهد و خودش را به سوی روشنایی و نور تغییر دهد که لازمه این تغییر پالایش و تزکیه هست. هرچه که به سمت نور می‌رود سایه نفرت، ناامیدی، ترس و منیت از ایشان دور می شوند.

وقتی به سمت نور و روشنایی می‌رود صفات خداوند در خود انسان متجلی می‌شود و رئوف، بخشنده و مهربان می شود. من خودم قبل از اینکه با کنگره آشنا و وارد این تشکیلات شوم، در مسیر تاریکی مطلق بودم. ناامیدی، منیت و ترس در من وجود داشت، چون اعتیاد این ویژگی‌ها و این صفت‌ها را در من ایجاد کرده بود و وقتی نور الهی دیدم و وارد کنگره شدم روز به روز به سمت نور و روشنایی حرکت کردم‌ هرچه ما بیشتر به سمت آموزش کنیم، همین اندازه خداوند ما را به سمت نور و روشنایی هدایت می کند.

خداوند علم و دانش را در اختیار همه انسان‌ها قرار داده است یکی از این علم استفاده می‌کند و مواد مخدر تولید می نماید و در انسانها بذر ناامیدی، ترس و منیت می کارد یکی هم مثل مهندس دژاکام از این علم برای نجات و رهایی انسانها استقاده می کند و کسانیکه نیازمند هستند مثل من و شماها از علم کنگره استفاده و بسوی درمان، نور و روشنایی حرکت کرده ایم.انشالله همیشه در مسیر کنگره که همان نور، روشنایی و امید هست حرکت کنیم.سپاسگزارم که به صحبتهای من گوش دادید.

گزارش از مسافر بابک