English Version
This Site Is Available In English

هیچ دشواری ماندگار نیست

هیچ دشواری ماندگار نیست

سال‌های ۸۸ و ۸۹ از سخت‌ترین دوران زندگی من بود. حال جسمی و روحی‌ام چنان خراب بود که پاهایم توان پوشیدن کفش را نداشت، دست‌هایم قادر نبودند تسبیحی را نگه دارند و هنگام پخت غذا از شدت لرزش بدن، بندبند وجودم به تلاطم می‌افتاد. با‌ این‌ حال، هیچ‌وقت به خدا نگفتم «چرا من؟» هیچ‌وقت ناسپاسی نکردم و هیچ‌گاه در بیرون از خانه فاش نکردم که چه دردی درونم جریان دارد. حتی وقتی به همسرم می‌گفتم: «ای‌ کاش دست از این کارها برداری» باور نداشت که مصرف‌کننده شده است. من هم خود را به کلاس‌های آموزشی، مراسم روضه و کارهای مذهبی سرگرم می‌کردم تا از فکر و رنج فاصله بگیرم. خوش‌بختانه، همسرم با رفتن من با این کلاس‌ها مخالفتی نداشت و همین روزنه‌ای از آرامش بود. فرزندانم اما نگران پدرشان بودند؛ می‌پرسیدند: «چرا پدر خوب نمی‌شود و چرا دیر به خانه می‌آید؟»

من با همان‌ حال خراب، آرامشان می‌کردم از خدا و آخرت سخن می‌گفتم و از زندگی اهل‌بیت مثال می‌آوردم تا دل‌هایشان آرام گیرد. تا این‌که روزی، هنگام بازگشت از پیاده‌روی و نزدیک اذان مغرب، آن‌قدر از نظر روحی خسته بودم که به آسمان نگاه کردم و از ته دل گفتم: «خدایا، اگر صلاح می‌دانی، فردی را سر راهم بفرست که راه زندگی را، راه درست زیستن را به من بیاموزد، تا کسانی مثل من، با حال خرابشان، بتوانند به حال خوب برسند.» و خدا شنید … در سال ۱۳۹۲، راه کنگره۶۰ به روی من باز شد. آن زمان قرص اعصاب و اضطراب می‌خوردم، اما با ورود به کنگره، تمام داروها را کنار گذاشتم. امروز، با تمام وجود، هزاران‌هزار بار خدا را شکر می‌کنم. دوستان عزیز، می‌خواهم بگویم چرا هیچ‌وقت ناسپاسی نکردم. چون در کتاب آسمانی خوانده بودم که: «هیچ دشواری ماندگار نیست.»

این عین حقیقت است. همیشه با خودم می‌گفتم: «چون می‌گذرد غمی نیست، این روزگار نیز می‌گذرد.» چقدر این جمله‌ استاد مهندس برایم معنا داشت: «صفت گذشته در انسان صادق نیست؛ چون انسان جاری است.» بله انسان جاری است و من جاری شدم از ناامیدی به امید، از تاریکی به نور و آن‌گاه که فهمیدم «انسان جاری است» دریچه‌ای تازه در قلبم گشوده شد. دانستم که آن رنج‌ها برای ماندن نیامده‌اند؛ بلکه آمده‌اند تا مرا به حرکت درآورند تا از سکون درد به جریان زندگی قدم بگذارم. وادی دهم برایم یعنی تولدی دوباره در فهم هستی، یعنی باور این‌که هیچ صفت منفی، هیچ ناامیدی، هیچ ناتوانی جاودانه نیست. در کنگره۶۰ آموختم که اگر انسان بخواهد، می‌تواند از هر نقطه‌ای دوباره آغاز کند (از ضعف به قدرت، از ترس به ایمان و از غفلت به حضور) و چه زیباست این حقیقت که صفت گذشته، در وجود جاری انسان صادق نیست؛ من که روزی سراپا اضطراب بودم.

اما امروز به آرامش رسیده‌ام و با قلبی شاکر، جریان زندگی را احساس می‌کنم. اکنون هر روز با خود زمزمه می‌کنم که انسان اگر در مسیر درست حرکت کند هر موج تلاطم، پلی می‌شود برای رسیدن به ساحل آرامش. خدایا، شکرت که مرا از گذشته عبور دادی و به اکنونی رساندی که پر از نور است. از تو می‌خواهم این جریان جاری بودن را هیچ‌گاه از من نگیری، تا هر لحظه با عشق و آگاهی، نو و تازه بمانم. امیدوارم همه‌ انسان‌ها به خواسته‌های درست و الهی‌شان در دنیا و در آخرت برسند. در پایان همیشه زمزمه می‌کنم: «خدایا، به اندازه‌ قطره‌های بارانت، ریگ‌های زمین و ستارگان آسمانت شکرگزارم».

نویسنده: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون سوم)
عکس، ویرایش و ارسال: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی وحید

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .