سلام دوستان رضا هستم یک مسافر
رهایی ۲۲ روز
لژیون سوم
به نام نامی نامها
برگی از دفتر...
روزگاری فکر کردم با خودم یافتم چیزی که دنبالش بُدَم
فکر کردم در بهشتی ساکنم معجزم را در نهانم جا کنم
ابتدا سرخوش زمصرف در سرم گفتمی گیرم سما را در بَرَم
روزها طی شد و من تنها شدم در کنارم کس ندیدم با خودم
تا بدانجا من رسیدم شهرتم گشت چوبی در حراجی عادتم
آخرش در بند دیوی من شدم کز تلاشم هیچ ناشد عایدم
دوستی گفتا رهی روشن بُدَم کز همه زنگارها خالی شدم
گفتمش باور ندارم قاصدم می روم تا خود ببینم مقصدم
شستِیَم زنگارها را از تنم پاک کردی جهل را از باطنم
من شدم آزاد از بیغوله ها از همه تحقیرها،پندارها
معجزی را من که دنبالش بُدَم یافتم در کنگره با کوششم
ای رضا گر طالب آرامشی خادمی کن تا بمانی آدمی
مسافر رضا لژیون سوم
تنظیم:مسافر حسین
- تعداد بازدید از این مطلب :
109