در مطالب گذشته بیان کردیم که درست است با گذشت زمان سن ما افزایش یافته و ممکن است به ۲۰، ۳۰، ۴۰ سال یا هر سنی رسیده باشیم؛ اما بسیاری از چیزها را هنوز نمیدانیم. عقل و اندیشه انسان هم طول و هم عرض دارد. در واقع از نظر طول سن ما بالا رفته است؛ اما از نظر عرض هنوز بالا نرفته است. در کنگره یاد میگیریم که چگونه این مسائل را در خود اصلاح کنیم. اگر کل اندیشه انسان را مورد بررسی قرار دهیم و بخواهیم بدانیم چه بر سر ما آمده است فقط کافی است دادگستریها را نگاه کنید. بعضی از کشورها دادگستری بهتنهایی کافی نیست؛ باید دادگستری کار کند، ریشسفیدها کار انجام دهند؛ زیرا مسائل ابتدایی را فرا نگرفتهاند. تمام این گرفتاریهای ما سر مسائل ابتدایی و پیشپا افتاده است که فرا نگرفتهایم.
ادعا بسیار داریم؛ اما فراگیری بسیار کم است؛ حتی در روابط دوستی، زن و شوهری، استاد و شاگردی نمیدانیم این معیارها چهقدر است. اگر بتوانیم معیارها را پیدا کنیم بسیار به ما کمک میکند. وادیها این آموزش را به ما میدهند و این وادیها برای تمام جهان است. زمانیکه صوت پشت سرهم قرار بگیرند، میتوانند اثرات بزرگی را خلق کنند مانند حرف «آ» که کنار «ب» قرار بگیرد آب میشود. اگر صوت نبود؛ اتصال هم نبود، حیات نبود، زندگی نبود، سکوت و مرگ بود. انسان چیزی نیست جزء اینکه خود تلاش کند. انسان تو اختیار کامل داری که اگر دل به اصوات و کلام نیکو بدهی، میتوانی اصوات ناپسند خود را تغییر بدهی تا بهصلح و آرامش برسی؛ بنابراین بدان که صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است.
انسان در هر جایگاهی که قرار دارد آن چیزی است که خود تلاش و کوشش میکند. خداوند اختیار کامل به انسان داده است که راه را انتخاب کند؛ اما عواقب آن با خود او است. فردی که در صلح و آرامش نیست در جهل و جنگ است. اگر خواستی بهصلح و آرامش برسی؛ باید صفت خود را تغییر بدهی. انسان چه زمانی میتواند صفت خود را تغییر دهد؟ اولین قدم این است که بداند این مشکل را دارد. گاهی اوقات انسان یک مشکلی دارد؛ اما قبول ندارد مانند مشکل اعتیاد یا سخنچینی که دارد؛ اما قبول ندارد. حس مانند خداوند در تمام هستی و نیستی موجود است، هم در این دنیا و آن دنیا وجود دارد؛ اما قابل دیدن نیست مانند خداوند. حس اولین چیزی است که قوه عقل را بهکار میاندازد. حس پیامهای نور و صوت را دریافت میکند.
اگر حس درست کار کند به انسان شادی و شعف دست میدهد. حس دوست داشتن، حس عشق ورزیدن، حس یاری به انسانها و کل هستی. ما همه بنده خداوند هستیم یعنی بنده تمام هستی هستیم و خداوند را نمیبینیم. در این هستی که ما بندگان خداوند هستیم؛ باید این هستی را بچرخانیم، نباید معکوس عمل کنيم و نسبت بههستی کمک کنیم. چگونه باید کمک کنیم؟ برای مثال آشغال نریزیم، جنگلها را نابود نکنیم، آب رودخانه و دریا را آلوده نکنیم و محل زندگی حیوانات را خراب نکنیم. عبد بودن یعنی خدمت کردن چه در هستی یا کشور و خدمت در همه قسمتها است. اگر بتوانیم با تزکیه حسهای خارج از جسم خود را تقویت نماییم و از دروازههای پنج حس درون جسم عبور کنیم آنگاه میتوانیم دریافت کنیم؛ حتی حس دریافت تقوا را.
اگر انسان از این مراحل پنج حس بگذرد، میتواند وارد فاز دیگری شود و آن حس صدای روح القدس است. خداوند این هستی را بهوجود آورده است و ما هیچوقت به آخر نمیرسیم. انسان همیشه کمالجو است. ما هرچه برویم باز بالای آن چیز دیگری است. ما انسانها در جهل و نادانی که با دستان خود مهیا نمودهایم غوطهور هستیم که تمام شرف و انسانیت خود را بهخاطر مشتی سنگ، آجر و … که هیچ بقایی ندارد زیر پا گذاشتهایم. تمام این نعمتهایی که به ما داده شده را نمیبینیم و بهجای آن در کینه، نفرت، حسادت، تنفر، دروغ، غیبت، قضاوت، منیت، خودخواهی و … خود را سرگرم کردهایم. بهجای اینکه ارزش هستی، بقا، دوست داشتن و زندگی را بدانیم چیزی را که ارزش ندارد برای خود ارزشمند کردهایم و جهنم را تبدیل بهخود کردهایم.
خداوند میفرماید: «هیزم جهنم هر فرد خودش میشود». یعنی آتش جهنم درونی خود، وجود و هستی خود است. خود را مانند اختاپوس زشت و کریح میان چنگالهای وحشتآفرین خود قرار دادهایم، یعنی ما داریم خود را نابود میکنیم. بهجان پوست، گوشت، فکر و اندیشه خود افتادیم و هر روز فشار بیشتری وارد میکنیم تا کاملاً خرد شویم. زمانیکه بهستوه آمدیم لب بهشکوه میگشایم و میگوییم هدف از زندگی چیست؟ چرا ما را خلق کردهاند؟ این سؤال همیشه مطرح بوده و خواهد بود. تا باد چنین بادا.
منبع: وادی دهم بخش ۲
نویسنده: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر محدثه (لژیون پنجم)
ویرایش و ارسال: همسفر شیوا رهجوی راهنما همسفر کبری (لژیون دوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی چرمهین
- تعداد بازدید از این مطلب :
33