English Version
This Site Is Available In English

استقامت در مسیر درست، تفاوت را به وجود می‌آورد

استقامت در مسیر درست، تفاوت را به وجود می‌آورد

هفتمین جلسه از دوره شصت و چهارم از سری کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران نمایندگی خلیج‌فارس بوشهر، با استادی مسافر حسین، نگهبانی مسافر امرالله و دبیری مسافر اسماعیل، با دستور جلسه «رابطه یادگیری و معرکه‌گیری» و جشن یک‌سال رهایی مسافر صالح روز پنج‌شنبه 6 آذر 1404 ساعت 15:30 آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان، حسین هستم، یک مسافر. از دبیر و کسانی که نوشتارها را خواندند، تشکر می‌کنم. از ایجنت نمایندگی و لژیون مرزبانی که این بستر را برای ما فراهم می‌کنند تا بتوانیم امروز اینجا آموزش بگیرم، صمیمانه از همه آن‌ها تشکر می‌کنم.

دستور جلسه امروز ما دو بخش دارد. یک بخش آن رابطه یادگیری و معرکه‌گیری و بخش دومش جشن یک سال رهایی صالح عزیز است. یک موقعی می‌نشینم و فکر می‌کنم که این خیلی باارزش است، بی‌نهایت باارزش است؛ با خودم می‌گویم که چقدر خوب است که من در برهه‌ای از زندگی‌ام کنگره ۶۰ را دارم، آقای مهندس و استاد امین را در کنارمان داریم و کلی آموزش می‌توانم از این‌ها دریافت کنم و کلی چیز می‌توانم یاد بگیرم و در ادامه می‌توانم کلی مطالب را انتقال بدهم.

این جمله "کلی مطالب را می‌توانم انتقال بدهم" برای من خیلی مهم است. من بایستی یک سری چیزها را یاد بگیرم و بعد بتوانم آن‌ها را انتقال بدهم. آیا همه مطالبی را که می‌توانم یاد بگیرم، می‌توانم به نحو احسن آن‌ها را انتقال بدهم؟ در صورتی که من می‌توانم آن چیزهایی را که یاد گرفته‌ام به خوبی انتقال بدهم که اول بتوانم آن مسئله را روی خودم پیاده‌اش بکنم.

آقای مهندس وقتی که می‌آید یک حرفی را به کل اعضای کنگره ۶۰ می‌زند، اول خودش می‌رود و آن کار را انجام می‌دهد، بعد می‌آید و به ما می‌گوید. من هم هر چیزی را که اینجا یاد می‌گیرم، اول بایستی خودم آن‌ها را به مرحله اجرا برسانم. اگر این کار را نکنم، نمی‌توانم انتقالش بدهم. فرض بکنید من به عنوان راهنما در لژیون نشسته‌ام و صحبت‌هایی که رهجو دارد با من می‌کند، این را می‌دانم که گره‌اش مثلاً بی‌نظمی است و اگر بیاید نظم خود را درست بکند، آن گره برایش باز می‌شود. حالا اگر آن را در خودم به مرحله اجرا رسانده باشم و در خودم حل کرده باشم، قطعاً آن کلامی را که می‌خواهم برای رهجو بگویم، پرقدرت است.
به این دلیل است که وقتی دیده‌بان می‌آید اینجا می‌نشیند و سخن می‌گوید، کلامش ما را زیر و رو می‌کند. چرا؟ چون خودش اول رفته و انجامش داده است. در غیر این صورت، فقط یاد می‌گیریم، آموزش می‌گیریم، وارد حاشیه می‌شویم و نمی‌توانیم آن را روی خودمان پیاده‌اش بکنیم. وارد حاشیه می‌شویم و ذره‌ذره معرکه‌گیری می‌کنیم. این چیزی است که من در کنگره درباره یادگیری و معرکه‌گیری متوجه‌اش شده‌ام.

جشن یک سال رهایی صالح عزیز است و بی‌نهایت برایش خوشحال هستم و این را هم به خودش تبریک می‌گویم و همچنین به همسفرش و راهنمای همسفرش و به دختر خانمش نیکا خانم که می‌دانم خیلی پدرش را دوست دارد.

در کنگره ۶۰ یک سری از آدم‌ها هستند که همیشه می‌شود رویشان حساب باز کرد و وقتی یک خدمتی را به آن‌ها می‌سپاری، تمام تلاششان را می‌کنند که آن خدمت را به نحو احسن انجام بدهند و صالح عزیز یکی از آن کسانی است که من به عنوان راهنمایش این‌جوری می‌بینمش.

صالح از زمانی که وارد کنگره شد، با شروع سفرش شروع به خدمت کردن کرد. رفت قسمت آبدارخانه، بعدش سایت و صدور کارت، ساخت و ساز که اینجا داشتیم، اصلاً بدون اینکه من بگویم، می‌آمد اینجا و خدمت می‌کرد. کل این برق‌کاری‌ها را خودش انجام داده است و خیلی کارهای دیگر، از لحاظ جسمی هم شرایط خوبی نداشت، کمرش درد می‌کرد، پاهایش درد می‌کرد، ولی باز می‌آمد. این برای من خیلی باارزش بود. شاید همان لحظه راهنما به رهجویش نگوید، ولی از درون خوشحال می‌شود. می‌فهمد که هر چه بیشتر سختی بکشد، قرار است که اتفاقات بهتری به سمتش بیاید.

من اینجا یک پیامی برای صالح نوشتم: "تولدها شبیه هم هستند، اما در جزئیات تفاوت‌های عظیمی دارند و این عمل کردن به آموزش‌ها و استقامت در مسیر درست است که تفاوت‌ها را تعیین می‌کند." می‌گوید تولدها شبیه هم هستند، در جزئیات است که به قولی این‌ها را متفاوت می‌کند. جزئیات است که تفاوت‌ها را مشخص می‌کند و تعیین می‌کند. یعنی چه؟ یعنی من بایستی خدمت بکنم و وقتی هم که خدمت می‌کنید، قرار است وارد انواع و اقسام چالش‌ها بشویم. چالش به سمتت می‌آید، خدمت بدون چالش نداریم، حالا یک سری آموزش‌ها را گرفته‌ای و می‌خواهی ببینی که با خودت چند چند هستی و می‌گویی که آیا الان می‌توانی آن‌ها را اجرا کنی؟ خب، اگر آن‌ها را حل کردی و از این چالش‌ها عبور کردی، رشد می‌کنی.

یک موقع است که شما می‌آیی و آن را حل می‌کنی، ولی باز می‌بینی هنوز آن حس و حالی که باید به سمتت بیاید، نمی‌آید. آنجا دیگر وارد مقوله استقامت می‌شوید. در کنگره ۶۰ ما دیگر یاد گرفته‌ایم که حالا آقای مهندس و یا استاد ادمین می‌گویند که مسئله اصلی و چیزی که خیلی مهم است، استقامت است. هوش خیلی خوب است، ولی این استقامت است که حرف اول را می‌زند. شما وقتی که وارد این چالش‌ها می‌شوید، یک موقعی باید استقامت بکنی تا آن چیزی که مد نظرت است، کلاً به ما برسد.

باز هم یک سال رهایی صالح را به ایشان تبریک می‌گویم. تا اینجای کار که من خیلی از ایشان راضی هستم. امیدوارم که در ادامه هم خدا از او راضی باشد. خیلی ممنون، مرسی.

پیام تولد:
تولدها شبیه هم هستند، اما در جزئیات تفاوت‌های عظیمی دارند و این عمل کردن به آموزش‌ها و استقامت در مسیر درست است که تفاوت‌ها را تعیین می‌کند.

اعلام سفر:
آنتی ایکس تریاک، 10 ماه و 6 روز به راهنمایی مسافر حسین سفر کردم، رهایی 1 سال 7 ماه، سفر درمان سیگار هم انجام دادم رهایی 1 سال و 5 ماه، ورزش در کنگره والیبال

آرزوی مسافر:
تکمیل ساختمان اداری و طبقه دوم بخش همسفران و روزی که آقای مهندس در این شعبه استاد جلسه باشد و رهجویان زیادی در این سالن نشسته باشند.

سخنان مسافر صالح:

سلام دوستان صالح هستم یک مسافر. خدا را شکر می‌کنم بابت این حال خوش. تشکر می‌کنم از راهنمای خوبم، آقا حسین، که همیشه به من یک نظر لطفی داشتند و امروز دیگر تکمیل شد، این نظر لطفشان و اینکه امروز قبول زحمت کردند و نمایندگی لامرد را نرفتند و امروز اینجا تشریف آوردند. خیلی از ایشان ممنونم.

از راهنمای همسفرم، خانم الهام، خیلی متشکرم، از همه خدمتگزاران شعبه و از همه دوستان، چه مسافر و چه همسفر، همان‌طور که آقای مهندس فرمودند، برادران و خواهران واقعی ما که همین‌جا هستند و در کنار ما هستند و خیلی خوشحالم که در جمع شما هستم.

امروز داشتم به این فکر می‌کردم که اگر یک بار دیگر آگاهانه بگویند برگرد به عقب، برمی‌گردم عقب و مجدداً حتماً مصرف‌کننده می‌شوم که اجازه ورودم به کنگره باشد. و خیلی خدا را شکر می‌کنم که امروز از اینکه مصرف‌کننده هستم ناراحت و گوشه‌گیر بودم که چرا مصرف‌کننده هستم و امروز فهمیدم که هیچ مسئله‌ای، هیچ مشکلی در زندگی بی‌دلیل نیست و حتماً حکمتی دارد. از همه عزیزانی که مشارکت کردند، چه آن‌هایی که تبریک گفتند، واقعاً لایق این همه لطف و بزرگواری نبودم و از همه شما خیلی سپاسگزارم و خیلی ممنونم.

در همه کارها همه بودیم، دسته‌جمعی بودیم و همه گروهی کار کردیم. این عشق، این احساس، این حال به خاطر آن گروهی بود که دسته‌جمعی اینجا کار می‌کردیم و آموزشی بود که از راهنمایان خوبمان گرفته بودیم.
من از روز اول که وارد شدم یادم می‌آید، آقا حسین را موقع انتخاب راهنما، دیدم اولین رهجوی ایشان فکر کنم بودم. تنها نشسته بود و همان حسی که در سی‌دی وادی عشق هم آقای مهندس می‌گوید بین ما رد و بدل شد و خیلی خوشحالم از این انتخابم.
در زندگی‌ام چند تا انتخاب خوب داشتم، یکی از آن‌ها راهنمایم بوده و خیلی از این انتخابم خوشحالم و یکی هم همسفرم. از اینکه خداوند این عزیزان را در زندگی‌ام قرار داده، خیلی شاکر هستم. خیلی ممنون و سپاسگزارم و خدا را شکر می‌کنم.
این حس، این حال، این انرژی که دارم را امیدوار همه سفر اولی‌ها تجربه کنند و از همه شماها ممنون و سپاسگزارم.

سخنان همسفر الهام:

سلام دوستان، الهام هستم یک همسفر. یک سال رهایی آقا صالح را به خودشان، به راهنمای محترم آقا حسین و همین‌طور به خانم سمیه عزیز تبریکمی‌گویم. خیلی خوشحالم برای این جشن‌ها و همچنین جشن امروز و همیشه لحظه‌شماری می‌کردم برای چنین روزی و خداوند را شاکرم که به من این اذن را داد و این فرصت را داد که در این جایگاه قرار بگیرم و شاهد یک سال رهایی یکی از رهجویانم باشم.

خداوند واقعاً هر کسی را که دوست دارد در این جایگاه‌ها قرار می‌دهد و این تولدهایی که واقعاً ما در کنگره جشن می‌گیریم، یک پیامی برای هر تازه‌وارد و یا سفر اولی است که اینجا راه نجات هست و اگر انسان در تاریک‌ترین نقطه زندگی‌اش هم باشد، می‌تواند خودش را به بالا بکشد و صعود کند.
واقعاً برای یک راهنما، چیزی باارزش‌تر از این نیست که رهجویش را در چنین جایگاهی ببیند یا در جایگاه خدمتی و این همان بذر نیکویی است که یک راهنما می‌کارد و آن را در چنین روزی برداشت می‌کند. اینجاست که می‌دانم واقعاً درست و واقعی به همچین نتیجه‌ای رسیدم.

خانم سمیه عزیز هم مثل من و مثل هر رهجویی و یا هر تازه‌واردی که وارد کنگره می‌شود، با حال خرابی وارد لژیون شد و تا مدت‌ها نمی‌توانست صحبت کند و از حس‌هایش صحبت کند و یا اصلاً مشارکت کند. تا خودش را پیدا کرد، یک مدتی طول کشید، چون هر کسی که وارد لژیون می‌شود واقعاً قادر به دریافت و انتقال مطالب نیست و شرایطش مثل خود من بود و زمان برد تا خودم را پیدا بکنم و بشناسم.
خانم سمیه با وجود اینکه شاغل بودند و سایر چالش‌هایی که در زندگی‌شان بود، واقعاً خواستند و ادامه دادند و بعد از مدتی که وارد سفر دوم شدند باز هم با مشکلاتی روبرو شدند. یعنی وقتی شخصی وارد کنگره می‌شود، بستگی به این دارد که خواستی قوی داشته باشد و راهش ادامه‌دار باشد و آن موقع است که می‌خواهد به هر هدفی که می‌خواهد برسد.

مثالی از آقای مهندس یادم می‌آید که می‌گوید دوچرخه‌سوار تا زمانی که رکاب می‌زند، می‌تواند به جلو حرکت کند و پیشرفت کند و کم‌کم مسیر را برای خودش باز کند. خانم سمیه وارد سفر دوم شدند و با چنین گرفتاری‌هایی روبرو شدند و آنجا بود که نیاز به تلاش بیشتر هست که بتوانند مثل قبل دوباره خودش را پیدا کنند و تلاششان را بیشتر کنند. می‌دانم که ناراحتی‌های زیادی در درونش هست و می‌توانست در هر جایگاه خدمتی قرار بگیرد و فقط کافی است که در بین آن موانع با آن گرفتاری‌هایی که دارد، راه را پیدا کند.

خوشحالم که چنین روزی را جشن می‌گیریم و در پایان یک جمله‌ای هم آقای مهندس می‌گوید که هر کسی بی‌علت وارد مجلس عاشقان نمی‌شود و هر چیزی هم یک حکمتی پشتش هست که ما تا امروز اینجا هستیم و این تولد را جشن می‌گیریم. آمده‌ایم که خودمان را پیدا کنیم و هر جایگاه خدمتی، رسالت است و ممکن بود خیلی چیزهای دیگر باشد.

ان‌شاءالله که بتوانیم قدر این کالای باارزش را بدانیم و یادمان به روز اولی بیفتد که وارد کنگره شدیم و الان در کجا قرار داریم. ان‌شاءالله که این حس حال خوب قسمت همه سفر اولی‌ها و کسانی که تازه وارد کنگره شده‌اند، باشد.
همچنین خانم سمیه عزیز هم بتواند مثل مسافرش در جایگاه خدمتی قرار بگیرد. می‌دانم که می‌تواند، ولی اگر خودش بخواهد، چون آن توانایی‌ها را در درونش دیده‌ام. ان‌شاءالله که در ادامه مسیر به یک خدمتگزار خوبی تبدیل شود و برایشان بهترین‌ها را آرزومندم. ممنونم که به صحبت‌های من گوش کردید.

سخنان همسفر سمیه:

سلام دوستان، سمیه هستم، یک همسفر. خدا را شکر می‌کنم به خاطر جشن یکسال رهایی صالح و تشکر می‌کنم از آقا حسین و خانم الهام. اگر بخواهم در مورد احساس خودم بگویم، قبلاً من حس‌های منفی زیادی داشتم و همیشه با چراها زندگی می‌کردم.

خدا را شکر از موقعی که وارد کنگره شدم، این حس‌ها کمتر شد و حس‌های مثبت جایگزینش شد. می‌بینم که چطور خداوند اگر بخواهد، بدون هیچ هزینه‌ای و بدون هیچ پولی، همه نیروهایش را به صف می‌کند برای نجات انسان‌ها. ممنونم که به صحبت‌های من توجه کردید.

سخنان همسفر نیکا:

سلام دوستان، نیکا هستم، یک همسفر. اول از راهنمای بابام، آقا حسین، تشکر می‌کنم، از راهنمای مامانم، خانم الهام، تشکر می‌کنم و از همه راهنماهای کنگره ۶۰ که با ما خیلی مهربان بودند در این مدت، یادم می‌آید سال اولی که با بابا آمده بودم، من دیدم بابام دارد لباس عوض می‌کند. من سریع رفتم لباسم را عوض کردم و گفتم ببینم کجا می‌رود؟ اولش فکر کردم می‌رود جایی که کار کند و  بعدش با هم اومدیم اینجا. اصلاً نمی‌دانستم اینجا کجاست، جای عجیبی بود، بعد که دوستاش اومدن، کاملاً فهمیدم که اینجا کجاست و کم‌کم طی یک ماه که اومدم، فهمیدم که کجاست و برای من خیلی قشنگ بود. ممنونم که به صحبت‌های من گوش کردید.

نگارش: مسافر اسماعیل (لژیون هفتم)
عکس: مسافر کاوه
ارسال: مسافر اسماعیل

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .