یازدهمین جلسه از دوره دوازدهم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی کریمان کرمان با استادی راهنمای محترم مسافر علیرضا، نگهبانی مسافر محمد و دبیری مسافر آرمان با دستور جلسه «رابطه یادگیری و معرکه گیری» روز پنجشنبه ۶ آذر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۳۰ آغاز به کار نمود.
.jpg)
.jpg)
سخنان استاد:
سلام دوستان علیرضا هستم یک مسافر
قبل از هر چیز خداوند را شاکر هستم که یک بار دیگر این جایگاه خدمتی را نصیب من نمود و از ایجنت شعبه آقا سینا بینهایت سپاسگزارم که این محبت را به بنده اهدا کرد تا امروز در حضور شما آموزش ببینم.
امروز هم همانند روزهای جشن ۲ دستور جلسه داریم،دستور جلسه اولی دستور جلسه هفتگی و دستور جلسه دوم، یک سال رهایی آقا مرتضی.
خوب در مورد دستور جلسه اول اساتید و دوستان صحبتهای خوبی را، آموزشهای زیبایی را ارائه دادند،و بنده امروز دیدگاه و نظر خود را خدمتتان عرض مینمایم امید است مفید فایده قرار گیرد.
در نوشتههای کنگره گفته شده است، بر اساس صحبتهای قدما،جهان بر پایه اضداد بنا شده است،و بر ضد یکدیگر میباشند،همانند آب خاک باد و هوا،جزوههای جهان بینی، ۲ مثلث داریم که یکی مثلث دانایی و دیگری مثلث جهالت میباشد که هر کدام دارای سه ضلع میباشند،یک ضلع مثلث دانایی آموزش میباشد و یک ضلع مثلث جهالت منیت میباشد،که میگوید منیت جلوی آموزش را سد میکند، و نمیگذارد من چیزی را آموزش دیده و فرا بگیرم ،یادگیری همان آموزش و آموختن میباشد معرکهگیری از منیت به وجود میآید،دو مفهومی که متضاد با یکدیگر میباشند،یک رابطهای این دو موضوع وجود دارد،گفته شده است انسان زمانی که به دنیا آمد بر سر یک دوراهی قرار گرفته است که باید یکی از راههای خوبی و بدی را انتخاب نماید،پس باید بین آموزش و معرکهگیری نیز یکی را انتخاب نماید.
پس من یا باید آموزش ببینم یا باید معرکهگیری کنم،که برای معرکهگیری حس منیت من بالا میآید،قبلاً همیشه سر لژیون به بچهها گفته ام،که اگر آمدهای کنگره و تغییر کردی بدان که میتوانی ادامه مسیر را بروید،و اگر آمدی دارویت را قطع کردی بدان که اتفاق خاصی نیفتاده و همان آدم مصرفکننده قبلی هستی،و چند روزی چند صباحی دارویت را قطع میکنی اما میشوی همان علیرضای قبلی،چون که تنها چیزی باعث تغییر انسان میگردد همان آموزش میباشد،من اگر آموزش ببینم تغییر خواهم کرد،و برعکس اگر آموزش نبینم هیچ تغییری نخواهم کرد،این رابطه یادگیری و معرکهگیری در اینجا خودش را نشان میدهد.
دو مثال ساده اینجا برایتان میزنم.
مثلاً من علیرضا با یک فرد یا یک ارگان و یا یک نهاد،ممکن است یک زاویه پیدا کنم،خوب حالا هیچ شخصی در دنیا بیعیب نیست،ممکن است نقطه ضعفهای خاصی داشته باشم. به قول معروف میگویند گل بیعیب فقط ذات پروردگار میباشد،خوب اکثراً نواقص و نقطه ضعفهایی را دارند. من اگر بخواهم کسی را تخریب کنم به دنبال یک سری افراد که آگاهی از سوژه و موضوع بنده ندارند پیدا میکنم آنها را دور خودم جمع میکنم شروع میکنم به آن موضوع شاخ و برگ دادن تا بتوانم تاییدیه دیگران را به دست بیاورم و به گونهای طرف مقابلم یا سوژه خود را به گونهای تعریف و معرفی میکنم تا ذهن دیگران مشغول شود و به دیدگاه من نظر مثبت بدهند به نوعی باورشان شود و با من همسو شده و آنچه را که میگویم تایید نمایند،اگر من در چنین شرایطی قرار گرفتم چه کاری باید انجام دهم؟ در جای نشستیم جمعی هستیم که اصولاً در این جمعها تهمت غیبت وجود دارد و چیز دیگری نیست. پس من باید آن جو و آن مکان را ترک کنم و یا اگر نمیتوانم آنجا را ترک کنم یک گوشم را در و گوش دیگرم را دروازه نمایم،مفهوم کلام این است که ما با دو موضوع متفاوت سر و کار داریم،و باید سعی کنیم چنین مسیری را انتخاب ننماییم.
بیش از این راجع به این دستور جلسه صحبت نمیکنم و به دستور جلسه دوم تولد یک سالهرهایی آقا مرتضی میپردازم.
از آقا مرتضی و همسفر گرامیشان خواهش میکنم بایستند از شما خواهش میکنم این دو عزیز را تشویق نمایید،در اینجا از طرف خودم به آقا مرتضی و همسفران گرانقدرشان تبریک عرض میکنم،به راهنمای محترم همسفرشان سرکار خانم مهیا تبریک عرض میکنم،به ایجنت محترم تبریک عرض میکنم،گویا اجازه پهلوانی را از آقای مهندس دریافت کرده اند برایشان از خداوند میخواهم برای این عمل عظیم برکتش را به زندگی شان جاری و ساری نماید،چون این عمل جرات جسارت خاصی را میخواهد،انشاالله که در این مسیر مستدام و قدرتمند باشید،پیشاپیش به شما تبریک میگویم آرزو دارم که هر دو عزیز در آزمون موفق و به جایگاههای بالاتری برسند.
همیشه در مورد مرتضی گفتم یک رهجو وقتی که خوب سفر میکند و فرمانبردار خوبی باشد،قطعاً فرمانبرداری جایی برای هیچ حرف و حدیثی باقی نمیگذارد،مرتضی از آن دسته رهجوها بود.
مرتضی در خرداد ماه ۱۴۰۲ به همراه سه نفر یا چهار نفر وارد کنگره شد وسر لژیون نشستند. دورهای بود که کلینیکها همکاری خوبی را با ما نداشتند مبحثی پیش آمده بود که دارو نمیدادند،ورهجو بایستی حدود یک ماه شاید هم بیشتر در کنگره میماندند،تا درمان آنها شروع میشد،اکثراً سوالشان این بود کی من روی دارو خواهم رفت و درمانم کی شروع خواهد شد همه دنبال خلاص شدن ازمصرفکنندگی بودند،خدا را شکر هر چهار نفرشان ماندند و به رهایی رسیدند با آن شرایط سخت ماندند، آنها فالوآپهای سه گانه را انجام دادند ودرکنگره حضوردارند.
همیشه بچهها در هنگام سفر به دنبال رسیدن به زمان رهایی هستندکه به همه گفتم وبه شماهم میگویم به ان زمان خواهیدرسید،اما مهم این است که بعد از رهایی چه خواهد شد چون یک خلاء به وجود میآید که من یک هدفی داشتم برای رسیدن به این نقطه و از فردا که به این نقطه رسیدم چه کاری باید انجام دهم،تنها چیزی که آن خلاءرا پر میکند خدمت کردن میباشد، من خودم حدود ۶ سال پس از رهایی حضور فیزیکی داشتم که همین موضوع باعث میشد من به شرایط قبلی برنگردم، مرتضی هم وقتی آزرهایی برگشت امادریک دوره کوتاه مدت ازکنگره دورشدامااین دوره خیلی کوتاه بود و برگشت ودرقسمت اوتی شروع به خدمت کردودرحال حاضرمسئول یکی ازسخت ترین پرزحمت ترین وپرتنش ترین جایگاههای خدمتی درکنگره ۶۰ میباشند، مسئول کل کلینیکهای سطح شهرکه قبلا باتلاشهای بیشائبه آقاشهرام که این مسیرراطی چندین سال خدمت عاشقانه هموارنمودند ،و اینجا از آقا شهرام عزیز بینهایت تشکر وسپاسگزاری میکنم.
ما دورهایی بود که فقط ۵ الی ۶ تا از کلینیکها با ما همکاری میکردند و همیشه جلوی پای ما سنگ میانداختند و زمانی آقا شهرام این مسئولیت بهشون داده شده فکر میکنم الان به ۱۰ الی ۱۲ تا کلینیک رسیدیم که بخاطر زحمات عاشقانه آقا شهرام با ما همکاری خیلی خوبی دارند رسیدهایم و میدانم که دیگر مشکلاتی که مرتضی درگذشته داشت امروزشما ندارید.
درآخر آقا مرتضی انشالله دراین مسیرموفق و پیروز باشید و دوباره به شما و همسفر محترمتان تبریک عرض میکنم.
از اینکه شنونده صحبتهای من بودید بینهایت سپاسگزارم.
اعلام سفر مسافر مرتضی
.jpg)
آرزو مسافر مرتضی و همسفر صالحه
.jpg)
صحبتهای مسافر مرتضی:
سلام دوستان مرتضی هستم یک مسافر
تشکر میکنم از جناب آقای مهندس که این بستر را فراهم کردند تا من مرتضی بعد از ۱۹ ماه حال خوبی بیام اینجا و تولد بگیرم تشکر میکنم از آقای حسین سروستانی باجناق عزیزم که راه کنگره را به من نشان دادند من قبل از سفرم خیلی معرکهگیر بودم اگر اتفاق خوبی میافتاد میگفتم من انجام دادم اگه کار بدی بود من قبولدار نمیشدم و گردن دیگران میانداختم
در طول سفر اولم با آموزشهایی که گرفته بودم سفر را به اتمام رساندم یک ماه به آخر سفرم بود که ۴۰ سیدی را نوشته بودم به آقا علیرضا گفتم من چهل سیدی را تمام کردم ایشان فرمودند ۳۰ سیدی را شروع کنید با خودم گفتم من که هنوز سفرم را تمام نکردم کم کم خیال فراموش کردن سیدی نوشتن را داشتم. بعد از اینکه از تهران برگشتم و رهایی را گرفتم به خاطر سیدی ننوشتن یک ماه از کنگره دور بودم به جایی رسیده بودم که داشتم از خط خارج میشدم شمارهای که از یکی از ساقیها داشتم بهش زنگ زدم خوشبختانه گوشی او خاموش بود نیم ساعت بعد آقا علیرضا بهم زنگ زدن .گفتند آقا مرتضی فردا میتوانید استاد جلسه شوید؟ قبول کردم وقتی که آمدم اصلاً حالم خوب نبود به طوری که اصلاً نمیتوانستم صحبت کنم آقا علیرضا گفتند مرتضی چیکار میکنید؟
گفتند حال خرابی شما به خاطر سیدی ننوشتن است برو اگر دو خط هم که شده بنویس رفتم خانه تا صبح یک سیدی کامل را نوشتم روز بعد هم که از کار آمدم نشستم و یک سیدی دیگر نوشتم .
بچهها میگفتند اگر فال میخواهید بگیرید یکی از سیدیهای آقای مهندس را انتخاب کنید ناخواسته دو تا سیدی را انتخاب کرده اینها جرقهای بود که در کنگره ماندگار شدم و به حال خوب رسیدم.
الان هم که در حال خدمت کردن هستم انشالله بتوانم پایدار و مستحکم در کنگره بمانم یک هفته بعد از سیدی نوشتنها دنبال مطلبی در اینترنت می گشتم مطلبی توجهم را جلب کرد در مورد بزرگترین قنات در ایران بود همان شب مطلب را در گروه گذاشتم. نوشته بود بزرگترین قناتی که در ایران وجود دارد ۱۱۵ کیلومتر طول دارد حفر این قنات ۱۲۰ سال طول کشیده است عمق مادر چاه این قنات ۱۵۵متر بود و این قنات ۱۲۰۰ سال جاری است و آبدهی میکند با خود اینگونه فکر کردم قنات وچاه کنگره را که آقای مهندس حفر کردهاند چرا ما فقط باید از آب آن استفاده کنیم؟ چرا ما نباید در عمیقتر شدن این چاه و پرآبتر شدن این قنات کمک کنیم؟بگذارید ما هم خدمتی بکنیم تا این اتفاق میمون و خجسته بیفتد افرادی که از آب قنات استفاده میکنند ثوابی نمیبرنداما افرادی که باعث به وجود آمدن این قنات شدهاند هرچند در قید حیات نیستند تا قیامت از ثواب استفاده دیگران ،بهرهمند هستند.
نوشته بود حدوداً ۱۲۰ نفر در حفر و جاری شدن آب این قنات نقش داشتهاند
در طول این ۱۲۰۰ سال افرادی که از آب قنات استفاده کردهاند ثوابی عایدشان نشده حال آنکه دعای خیر آنها قسمت و روزی همان ۱۲۰ نفری که زحمت حفر چاه را کشیده بودند گردیده است ما هم باید سعی کنیم در کنگره خدمتی را انجام دهیم که ماندگار باشد.
آقای مهندس همیشه میگویند ما فانی نیستیم بلکه از جهانی به جهان دیگر انتقال پیدا میکنیم و همه اعمال ما روزی در بعد دیگر به ما برمیگردد.
ممنونم که به صحبتهای من گوش کردید.

صحبتهای ایجنت محترم خانم محیا:
سلام دوستان محیا هستم همسفر
این رهایی را به آقای مهندس و آقا علیرضا و آقا مرتضی و خانم صالحه عزیز و همه خدمتگزاران کنگره 60 تبریک میگویم، خانم صالحه خردادماه ۱۴۰۲ وارد لژیون سوم شدند و در تیرماه با من مطرح کردند که مادرشان دچار سرطان هستند و در اردیبهشتماه ۱۴۰۳ ایشان به رحمت خداوند رفتند، من با توجه به این بذر و خواستهای که در دل خانم صالحه بود و با توجه به اینکه خدمت را دوست داشتند و در نبود مادرشان خیلی نیاز به محبت مادرانه داشتند و نیاز داشتند کسی مانند مادر کنارشان باشد، بسیار فکر میکردم و تلاش کردم که با لطفِ خودِ مادرشان در آن بعد سعی کنم نبودشان را احساس نکنند، خیلی تشویقشان میکردم در هر کاری که یک مادر برای فرزند انجام میدهد زمانی که استاد بودند زمانی که خدمت خوب انجام میدادند در عمل در گفتار در کردار تلاش میکردم همراهشان باشم تا نبود مادرشان را احساس نکنند، مهر مادری برایشان بیشتر از جذبه پدری بود، خدا را شکر به لطف خداوند و عنایت مادرشان از آن بُعد امیدوار شدند و اکنون مرزبان پارک هستند و در گلریزان ۱۴۰۳ کاندیدای پهلوانی شدند و دیروز هم اجازه پهلوانی ۱۴۰۴ را از آقای مهندس دریافت کردند، بسیار به ایشان تبریک میگویم و میدانم انشاءالله همانطور که استاد عزیز فرمودند در سال آینده هم در آزمون در جایگاه شال نارنجی قبول شوند، آقا علیرضا من مطمئنم شما حتماً بخش زیادی در مورد بخشش صحبت کردهاید و پرورش یک رهجویی مانند آقا مرتضی با این میزان بخشش به دستان توانمند شما بوده است، آقا مرتضی واقعاً صحبت مردانگی را کامل کردند اینکه به همسفرشان اجازه دادند دو دوره پهلوانی اعلام کنند در حالی که میتوانستید بگویید نه امسال من میخواهم پهلوان شوم یا بگویید دوباره پهلوانی نه و مثلاً یک ماشین بهتر بخریم، دو دوره پهلوانی یعنی اهدای یک میلیارد و یکصد در کنگره و این توان بخشش زیادی میخواهد، ممنون از شما آقا مرتضی بابت صفت بخشندگیتان و اینکه حتماً در آسمانها از پهلوانان به حساب میآیید و از آقا علیرضا بابت پرورش چنین رهجویی ممنونم چون شما بودید که دانه بخشش را در دل آقا مرتضی گذاشتید و آن را بارور کردید، از همه شما عزیزان ممنونم.

صحبتهای همسفر خانم صالحه:
سلام دوستان صالحه هستم همسفر
خدای خودم را بسیار سپاسگزارم که بودم و هستم و این روز را تجربه میکنم و سپاسگزار آقای مهندس هستم که این بستر را فراهم کردند و از خانواده محترم ایشان کمال تشکر را دارم که این بستر را برای ما فراهم کردند و امروز اینجا هستم و حال خوبم را مدیون آقای مهندس هستم، تشکر ویژه میکنم از ایجنت محترم مسافران آقا سینا که همیشه در تلاش هستند و هر وقت نگاه میکنم در سالن در رفتوآمد هستند و از مرزبانهای محترم مسافران بسیار تشکر میکنم، تشکر میکنم از ایجنت محترم همسفران خانم محیا عزیز و مرزبانهای قسمت همسفران، تشکر ویژه میکنم از راهنمای مسافرم آقا علیرضا زنگیآبادی که قبول زحمت کردند و تشریف آوردند و واقعاً آن درخشش چشمان مسافر من زمانی که شما را بغل گرفتند من عمیقاً درک کردم و مسافرم شما را بسیار دوست دارند و از وقتی که در گروه گفتید نمیخواهید لژیون داشته باشید و به هر حال دیگر در شعبه نیستید مسافرم که من هیچوقت اشک او را ندیده بودم امروز وقتی در ماشین نشستم اشک را کنار صورتش دیدم و وقتی علت را پرسیدم نگفتند و بعد فهمیدم شما در گروه خداحافظی کردید و واقعاً مسافر من احساس تنهایی میکرد، کنگره راهش ادامه دارد و پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است.
آقا علیرضا از شما ممنونم که امروز که اینجا نشستم و با آرامش صحبت میکنم این آرامش درونی را مدیون شما هستم و همچنین مدیون خانم محیای عزیزم که بیتعارف هر چه دارم از ایشان دارم، خانم محیا جای خالی مادر را برایم پر کردند و زمانی که به دلیل بیماری مادرم شاید نمیتوانستم سیدی بنویسم خودم را به کنگره میرساندم و غیبت نداشتم اما فرمانبردار آنطور که باید نبودم و روحم در بیمارستان بود و خانم محیا من را درک کردند و خستگیام را به دوش گرفتند و همیشه میگفتند نگران نباش من در کنارت هستم و زمانی که مادرم از دست رفت ایشان مانند مادر کنارم بودند و نه تنها کنار من بلکه کنار همهٔ بچههای لژیون سوم، از روز اول به خودم گفتم تا آخر عمر مدیون چنین بندهٔ خدایی هستی و باید خدا را شکر کرد برای آفریدن چنین انسانهایی.
از مسافر عزیزم تشکر میکنم چون به واسطه او با این مکان مقدس آشنا شدم و سپاسگزارم، همیشه خانم محیا میگویند خدا خدای سورپرایز است و من بنده خدای سورپرایز کننده هم دیدهام، مسافر من همیشه سعی دارد من را سورپرایز کند و مشارکت کردند و امروز فهمیدم در سفر اول وقتی مشارکت میکردم و اعلام سفر فکر میکردم مسافرم نهایت پنج سال تخریب داشته باشد اما دیدم بیست سال تخریب داشتهاند و من سورپرایز شدم، از ایشان سپاسگزارم چون اگر او به دلیل مصرف وارد کنگره شد من تخریبهای بیشتری داشتم و اگر او مصرفکننده بود من شاید مصرفکننده نبودم اما سیاهی و باتلاق من بیشتر بود و سپاسگزار ایشان هستم که وقتی گفتند بیا کنگره گفتم من برای چه بیایم تو برو درمان شو و وقتی آمدم دیدم نیاز اصلی من بود که آموزش بگیرم و به حال خوب برسم.
دیروز آقای مهندس در مورد وادی دهم گفتند صفت گذشته در انسان صادق نیست چون جاری است و من این را در خود دیدم که واقعاً جاری است، در گذشته نمیتوانستم ببخشم و بخشش برای من معنایی نداشت و اگر چیزی را میبخشیدم که نیاز نداشتم اما الان دلم میخواهد هر چه دارم در راه خدمت در کنگره ببخشم از پول و سرمایه و هر چه که هست چون وقتی به گذشته برمیگردم میبینم کجا بودم و کجا رسیدم، زمانی بود که هیچ درکی از محبت و بخشش نداشتم و فقط میخواستم به من محبت شود و خودم محبت نمیکردم، دیروز آقای مهندس لطف کردند و اجازه دادند دوباره خدمت داشته باشم و نگاه ایشان به صورت من و لبخندشان آرامش زیادی داد و با جرأت میگویم انشالله همه همسفران و مسافران روزی آن لحظه را تجربه کنند که آقای مهندس دستشان را روی سرشان میگذارند و آن حس را درک کنند.
این جایگاهها و خدمتها و بخششها چیزی نیست که از آن ساده عبور کنیم و وقتی به گذشته خودم نگاه میکنم میگویم تو کجا بودی و با چه حالی آمدی و با چه حالی برمیگردی، روزهای اول همه چیز را بازی میدیدم و فکر میکردم یک کلاس مختصر و سیدی نوشتن کافی است اما فهمیدم پشت پرده چیزهای زیادی هست و خدمت در کنگره موهبت الهی است که نصیب هر کس نمیشود، وقتی به ساختمانهای تهران ققنوس سیمرغ میرویم میبینیم چه کسانی از صبح تا شب بی منت و بدون مزد کار میکنند که فقط یک فیش من ثبت شود.
من باید چه کار کنم و همیشه فکر میکردم چقدر خوب است دریافت داشته باشم اما نمیخواستم پرداخت کنم و همیشه دنبال دریافت بودم، امروز خیلی خوشحالم که این تولد به وقتش انجام شد و بسیار خوشحالم و انشاءالله این حال خوب برای همه شما که لایق هستید باشد و میدانم ما همسفران همه یک درد داریم و شبها اشک ریختهایم و التماس کردهایم و گاهی هیچ راهی نبود جز اینکه بگوییم بس است اما امروز میخواهم درد دل یک مادر را بگویم، ما شاید بگوییم جدا میشویم اما یک مادر چه بگوید و چگونه از پسرش جدا شود، مادرم تا زنده بود نگران برادرم بود که مصرفکننده بود و همیشه میگفت زنش جدا شد من چه کنم و نمیتوانم از او جدا شوم، از ته دل میگویم خدایا هر کس نیاز دارد و آنهایی که مصرفکننده در خانه دارند و شبها تا صبح گریه میکنند چه پسر چه همسر چه برادر از دلی میگویم که درد کشیده و نگران یک مسافر بوده و دوست دارم روزی در کنار برادرم بهعنوان همسفر او این جایگاه را تجربه کنم و تولد یکسال رهاییاش را جشن بگیرم و اشک شوق بریزم.
امیدوارم همه افرادی که بیرون هستند و دلشان راهی میخواهد نور کنگره به دلشان بتابد.
ممنونم که با سکوت زیباتون به صحبتهای من گوش دادید.
اهدا پاکت
.jpg)
.jpg)




.jpg)
.jpg)
.jpg)
تایپ: مسافر محمد و مسافر علی لژیون سوم
عکس: مسافر رامین لژیون دوم
ارسال: مسافر مهدی لژیون دوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
258