English Version
This Site Is Available In English

بار مادی در پی کار معنوی

بار مادی در پی کار معنوی

راهنما همسفر زری و مسافرشان با سال‌ها تخریب و مصرف روزانه ۹ گرم شیره، شیشه و تریاک وارد کنگره شدند. ایشان به مدت ۱۱ ماه با متد DST و داروی OT و به راهنمایی مسافر احمد و همسفر عزت سفر کردند و در حال حاضر ۱۴ سال و دو ماه است که آزاد و رها هستند. رشته ورزشی مسافر والیبال و رشته ورزشی همسفر زری در کنگره والیبال و بسکتبال است.

ایشان در جایگاه‌های خدمتی مختلف شامل: اسیستانت رابط، اسیستانت سایت، ایجنت، راهنمای گروه خانواده، راهنمای تازه‌واردین، مرزبانی پارک طالقانی، عضو لژیون سردار، دنور، مسئول کنترل سی‌دی و مسئول سایت نمایندگی آکادمی خدمت کرده‌اند و حدود ۱۷ سال است که در کنگره حضور دارند. به مناسبت دستور جلسه «رابطه یادگیری و معرکه‌گیری»، فرصتی پیش آمد تا با راهنمای محترم همسفر زری، گفت‌و‌گویی داشته باشیم و از تجربیات ایشان بهره‌مند شویم.

در مسیر یادگیری، تفاوت میان «واقعیت درونی» و «ظاهر واقعی» بسیار مطرح است. شما این تفاوت را چگونه می‌بینید و فکر می‌کنید چه تأثیری بر روند آموزش و رفتار رهجوها دارد؟

همان‌طور که می‌دانیم، برای آموزش بهتر باید اضلاع مثلث دانایی (تفکر، تجربه و آموزش) در ما تقویت و رشد پیدا کند تا توان یادگیری در ما افزایش یابد. اگر شخص آموزش درستی از مفاهیم و فرامین الهی داشته باشد، با واقعیت‌های درونی خود مواجه می‌شود و می‌تواند در جهت رشد و تعالی خود حرکت کند؛ اما اگر همان شخص نخواهد آنچه را که خداوند فرموده انجام دهد و در ظاهر بخواهد با نقاب در برابر دیگران رفتار کند، در حقیقت در مسیر اضلاع مثلث جهالت (ترس، منیت و ناامیدی) حرکت می‌کند و روزی آن نقاب از چهره‌اش برداشته خواهد شد.

رهجو اگر بخواهد در مسیر رشد حرکت کند؛ باید با واقعیت‌های درونی خود مواجه شود تا دچار معرکه‌گیری نشود؛ چراکه اگر این امر صورت نگیرد، در مسیر خدمت دچار عمل به‌ظاهر نیک می‌شود و خدمت طعم خیانت به خود می‌گیرد.

شما سال‌ها در جایگاه اسیستانت سایت و بخش‌های مختلف فضای مجازی کنگره خدمت کرده‌اید. آیا خاطره یا تجربه‌ای دارید که فردی از طریق سایت با کنگره آشنا شده باشد و اثر این خدمت را از نزدیک دیده باشید؟

خاطرات زیادی برایم اتفاق افتاد که انگیزه ادامه دادن در مسیر خدمت سایت شد. یکی از خاطرات بسیار خوبم زمانی است که در وبلاگ آکادمی خدمت می‌کردم. یادم می‌آید هنگام بارگذاری مطالب، صفحه‌ای با عنوان «خاطرات یک معتاد» توجهم را جلب کرد. وارد صفحه شدم، نوشته بود روز سوم ترک است و حال خود را در آن می‌نویسد. به صفحات قبل مراجعه کردم، همه‌اش درخواست از خداوند برای سلامتی بود.

آن روز با این ذهنیت گذشت که برای او چه‌کاری می‌توانم انجام دهم. فردای آن روز دوباره به صفحه‌اش سر زدم و دیدم روز چهارم ترک را می‌گذراند. با مسافرم مشورت کردم و ایشان در زیر یکی از پست‌های او کامنت گذاشتند و روش درمانی کنگره را برای او توضیح دادند. جالب این بود که در آن زمان در شیراز شعبه‌ای وجود نداشت؛ اما خواست درمان ایشان آن‌قدر زیاد بود که برای درمان به بوشهر ‌رفت و درنهایت رهایی را تجربه کرد.

خاطره دومم به دوران اسیستانتی برمی‌گردد. من همیشه سعی کرده‌ام طبق آموزش‌های جناب مهندس و اساتیدم خدمتی انجام دهم که بر پایه معرفت، عدالت و عمل سالم باشد. یادم است از یکی از شعب اصفهان مطلبی برای ارسال به سایت انتخاب شده بود که چندان مناسب نبود؛ بنابراین با مراجعه به صفحه نمایندگی، دل‌نوشته دیگری را انتخاب کردم.

فردای آن روز مرزبان همان نمایندگی پیام داد و تشکر کرد؛ زیرا آن همسفر سفر‌اولی بود و مسافرش پس از گذشت دو سال سفر نمی‌کرد و او هم قصد رفتن داشت؛ اما با دیدن مطلب خود در سایت اصلی، آن را نشانه‌ای برای ادامه سفر دانست و پس از مدتی، مسافرش نیز شروع به سفر کرد. از این بابت خداوند را شکر می‌کنم و همیشه دعا کرده‌ام که دچار معرکه‌گیری نشوم تا خدمت را با خیانت اشتباه نگیرم و بتوانم با گفتار و رفتارم، محبت و آرامش را در دل دیگران زنده نگه‌دارم.

برداشت شما از این پیام چیست؟ «دست‌هایت را به نشانه پیچش درهم و به‌سوی آسمان نگه‌دار و تا آنچه دریافت ننموده‌ای، از ادامه بازنایست».

پیچش دست‌ها در این پیام استعاره‌ای از صبر و درخواست از خداوند است؛ یعنی شخص باید تمام تلاش خود را برای رسیدن به هدف مدنظرش انجام دهد، به آن بپیچد و تمام هم‌وغم خود را برای رسیدن به اهدافش به‌کارگیرد و خودش را همچون وادی یازدهم به مسیر خروشان رود بسپارد تا درنهایت به بحر و اقیانوس آرام برسد.

در ادامه می‌گوید که قطعاً کسانی هستند که به یاری‌ات خواهند آمد؛ بنابراین تو در این مسیر تنها نخواهی بود. این‌که فقط بنشینی و با رازونیاز و دعا انتظار رسیدن به هدف را داشته باشی، کافی نیست؛ باید با ایمان و تلاش قدم برداری تا به هدفت برسی.

هرکدام از رهجوها یک جهان متفاوت دارند. اکنون‌که این فصل از راهنمایی برای شما بسته می‌شود، مواجه شدن با جهان‌های مختلف چگونه شما را در زندگی و نگاهتان رشد داده است؟

هنگامی‌که رهجویی وارد لژیون می‌شود، تاریکی‌ها و گره‌های او در حقیقت گره‌های راهنمایش نیز است. زمانی که رهجو سر به فرمان راهنما می‌سپارد و آموزش می‌گیرد، درواقع راهنما با خودش مواجه می‌شود و خویشتن خویش را در تاریکی‌ها و مشکلات رهجو می‌بیند.

من معتقدم تعداد زیاد رهجوها، نشان‌دهنده گره‌ها و مسائلی است که آن راهنما باید در این بعد از حیات به حل آن‌ها اقدام کند. برای من نیز همین‌گونه بود و درواقع دنیای متفاوتی را با توجه به تعداد رهجوهایم تجربه کردم. بدون اغراق می‌گویم که آموزش‌ها را از این عزیزان به شکلی دیگر دریافت کردم.

همان‌طور که می‌دانیم مدیریت هم‌زمان چند جایگاه خدمتی و مسئولیت‌های زندگی نیازمند نوعی بینش خاص است. با توجه به حضور پررنگ شما در کنگره، چگونه توانستید میان کار، کنگره و خانواده تعادل برقرار کنید؟

برای مدیریت هم‌زمان چند مسئولیت، نیازمند همکاری دیگران هستیم. درست است که خداوند این توان و ظرفیت را در انسان می‌بیند و سپس مسئولیت‌ها را برای پیدا کردن نقاط تاریکی به او می‌سپارد؛ اما ایمان دارم همان‌طور که جناب سردار فرموده‌اند: «انسان برای آموزش گرفتن و خدمت کردن پا به این حیات نهاده است» و خداوند هم توان می‌دهد و هم به زمان انسان برکت می‌بخشد.

همچنین فرمایش آقای مهندس که می‌گویند: «کار معنوی بار مادی به همراه دارد» را با گوشت و پوست خود لمس کرده‌ام. در پایان از مسافرم امید و دخترم همسفر درسا تشکر می‌کنم؛ زیرا همکاری و حمایتشان انگیزه مرا برای خدمت دوچندان کرد و دست پنهان خداوند در قالب وجود این عزیزان مرا همراهی نمود. امیدوارم خداوند خدمات مرا بپذیرد و برکت آن در زندگی این دو عزیز جاری باشد.

به نظر شما چرا بعضی افراد باوجود دانستن آموزش‌ها، بازهم در لحظه‌های حساس وارد معرکه‌گیری می‌شوند، ریشه این رفتار را در چه می‌بینید؟

گرفتن آموزش‌ها دلیل بر نبود معرکه‌گیری نیست؛ معرکه‌گیری همیشه با ما است؛ اما آموزش‌ها و حرکت در صراط مستقیم میزان آن را کاهش می‌دهد. هرچه آموزش‌ها بیشتر و کاربردی‌تر باشد، معرکه‌گیری کمتر می‌شود. معرکه‌گیری عوامل متعددی دارد، ازجمله گذشته افراد، شرایط زمانی و اندازه مسئله‌ای که موجب معرکه‌گیری شده است. نکته مهم این است که شخص در حال آموزش باید جمله معروف کنگره را همیشه در ذهن داشته باشد: «با نادانان سخن مگویید» تا کمتر دچار چالش شود.

آن تجربه یا لحظهٔ تغییردهنده برای شما چه بود که قدم‌هایتان را به سمت کنگره هدایت کرد؟

من و مسافرم همیشه به دنبال راه‌های کوتاه برای درمان اعتیاد بودیم تا این مشکل زودتر حل شود؛ غافل از اینکه رهایی یک‌شبه اتفاق نمی‌افتد. صادقانه بگویم پیش از کنگره همه راه‌های ترک اعتیاد را امتحان کردیم و بی‌نتیجه ماند. از آشنایی ما با کنگره تا ورودمان حدود یک سال و نیم طول کشید. با توجه به صفت معرکه‌گیری که قبل از کنگره در من وجود داشت، همیشه نسبت به کنگره گارد داشتم و جبهه می‌گرفتم.

فقط به اصرار مسافرم برای اینکه ایشان تنها نباشند، قرار شد تا پایان سفر همراهشان باشم و فکر می‌کردم مبادا مبتلا و دچار کنگره شوم. اما چه ابتلای زیبایی بود؛ چون توانست مرا دوباره بسازد و باعث شد در مسیر خدمت، خدمتگزار مخلوقات خداوند باشم. اکنون پس از هفده سال حضور، خودم باور ندارم که این منم که جایگاه‌های مختلف را تجربه کردم و همین خدمت‌ها مرا ساخت.

از این بابت سر تعظیم در برابر خداوند فرود می‌آورم که مسیرم را به سمت کنگره تغییر داد. از مسافرم تشکر می‌کنم که بعد از رهایی نرفت و ماند تا من نیز ماندگار شوم. از خداوند درخواست دارم که ازاین‌پس نیز در مسیر سبز خدمت، در خدمت مخلوقینش باشیم.

در میان شال‌هایی که تاکنون داشته‌اید، کدام‌یک برای شما ارزشمندتر بوده و بار مسئولیتی بیشتری داشته است؟

با توجه به تعداد شال‌های خدمتی که تجربه کرده‌ام و ارزش هر یک از آن‌ها، باید بگویم هر یک از این خدمت‌ها با شال‌های زیبا، بخشی از گره‌هایم را باز کرد. ابتدا باید روشن شود که هدف از کسب شال‌ها چیست؟ آیا صرفاً برای کسب جایگاه و دیده‌شدن درصدد دریافت شال‌های مختلف هستید و تلاش می‌کنید آن‌ها را به دست بیاورید یا برای باز شدن گره‌ها، دریافت آموزش‌ها و رشد معنوی؟

هر یک از شال‌ها برای من به‌شخصه فرصتی برای رشد بوده است، از شال نگهبانی گرفته تا شال اسیستانتی. زمانی که به‌عنوان مرزبان در پارک طالقانی مشغول خدمت بودم، موهبت بزرگی بود که در کنار آقای مهندس و خانم کماندار به‌عنوان دیده‌بان ورزش گروه خانواده خدمت کنم. در این مسیر، صبر، آرامش، تدبیر، مهربانی، عشق و محبت، مدیریت زمان و برنامه‌ریزی را از این استادان فراگرفتم.

با شال سبز راهنمای تازه‌واردین نیز با خودم مواجه شدم و دریافتم با چه احوالات و روحیاتی وارد کنگره شدم. شال مقدس راهنمایی برای من تقابل با خودم بود، هر رهجو را یکی از خودم می‌دیدم و تمام تلاشم این بود که بتوانم از دردهای آنان بکاهیم. جایگاه اسیستانتی تفاوت داشت. این جایگاه جایی بود که سیستم، استادان، آقای مهندس و خانم کماندار به من اعتماد کردند و پذیرفتند که در این جایگاه خدمت کنم.

دیگر یک شخص، یک پارک یا یک لژیون نبود؛ باید با تمام نمایندگی‌ها در ارتباط بودم و هر آنچه از استادانم آموخته بودم؛ یعنی انجام همه کارها بر اساس عدالت، معرفت و عمل سالم در عمل نشان داده می‌شد. آموزش دادن به شعب مختلف، بررسی مطالب آن‌ها و ارسال مطالب هر نمایندگی به سایت اصلی، همه این‌ها مسئولیت فردی مانند من را بیشتر و بیشتر می‌کرد.

مسئولیت جایگاه اسیستانتی به این دلیل اهمیت داشت که قرار بود به‌عنوان الگو در گروه خانواده رفتار کنم. همیشه از خدای خودم درخواست می‌کردم که از مسیر خارج نشوم و تمام تلاشم نیز همین بود. ان‌شاءالله این خدمات من موردپذیرش خداوند واقع شده باشد. درحال‌حاضر که با شال ایجنتی در حال خدمت هستم، نیز طور دیگر آموزش می‌گیرم.

در شعبه‌‌ای که در حال انجام این خدمت هستم با افرادی برخورد دارم که در ظاهر با آنچه قبلاً می‌شناختم، متفاوت‌اند و آن هم در جنس محبت. این نشان می‌دهد، اگر شما در مسیر صراط مستقیم باشی و درست در حال خدمت باشی، افرادی از نوع عشق و محبت سر راهت قرار می‌گیرند تا تو را کامل کنند.

در پایان، از ایشان سپاسگزاریم که زمان ارزشمندشان را در اختیار ما قرار دادند و تجربه‌ها و آموخته‌های مسیرشان را با ما به اشتراک گذاشتند. برایشان روشنایی، آرامش و توفیق روزافزون در ادامه راه خدمت و زندگی آرزو می‌کنیم.

طراح‌ سؤال و مصاحبه‌کننده: راهنمای ویلیام همسفر فریماه رهجوی راهنما همسفر زری (لژیون دهم)
عکاس: همسفر ریحانه رهجوی راهنما همسفر شادی
ویرایش: همسفر الهه رهجوی راهنما همسفر محترم (لژیون چهاردهم) نگهبان سایت همسفران
ارسال: همسفر نصیبه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون چهارم) دبیر اول سایت
همسفران نمایندگی آکادمی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .