خواستم حرف دلم را در چند خط بیان کنم. ابتدا خداوند را شکر میکنم که لیاقت حضور در کنگره و داشتن یک صندلی در این مکان مقدس را به من عطا کرد. مسافر من، برادرم است و شاید حکمتی بود که او با ورود به این سفر، من را به عنوان همسفر انتخاب کند تا بتوانم در چنین جایگاهی قدم بگذارم.
سالها در تاریکی فرو رفته بود، هر چه راههای بسیاری را امتحان میکرد، به بنبست میرسید. در این مسیر، اشکهای مادرم و بغضهای پدرم را میدیدم که تنها آرزویشان سلامتی فرزندشان بود؛ اما ما کاری از دستمان برنمیآمد تا این که اذن ورودمان به کنگره صادر شد. برادرم از طریق یکی از دوستانش که سه سال از درمانش گذشته بود، به کنگره معرفی شد.
اکنون دو سال از ورود مسافرم میگذرد و خدا را شکر، از دستان پرمهر آقای مهندس گل رهایی خود را گرفته است. در کنگره آموختهایم که باید از ضدارزشها دوری کنیم تا به حال خوش برسیم. من نیز توانستم وارد لژیون جونز شوم و برای کاهش وزن و رسیدن به سلامتی تلاش کنم. دیدن این روزهای زیبا و لبخند پدر و مادرم برایم بزرگترین خوشبختی است. اینجا مکانی است که وصفش ناگفتنی است، انگار زندگی تازهای را آغاز میکنیم. مسافران با حال بد وارد میشوند و با حال خوش بیرون میروند. در کنگره، مسافر خود را معتاد معرفی نمیکنیم. مسافرم میگوید: اینجا با انسانهایی آشنا شدهام که مثبتاندیش، پرانرژی و باتجربهاند و بودن کنارشان حالم را خوب میکند. در این مکان همه دست به دست هم دادهاند تا یک مسافر به رهایی و درمان قطعی برسد. هیچ لحظهای برای من شیرینتر از آن نیست که مصرفکنندهای دست خود را بلند کند و خود را تازهوارد معرفی نماید. با این قلم و جوهر میخواهم بگویم خوشحالم که توانستم بال پرواز مسافرم شوم. از خداوند بزرگ سپاسگزارم، از آقای مهندس و خانواده گرامی ایشان قدردانی میکنم و دستان پرمهر راهنمایم را به گرمی میفشارم که با تجربهها و راهنماییهایشان من را یاری کردند.
نویسنده: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر فرزانه (لژیون بیستم)
رابط خبری: همسفر مرجان رهجوی راهنما همسفر فرزانه (لژیون بیستم)
ویرایش: همسفر ساره رهجوی راهنما همسفر صدیقه (لژیون هفتم) دییر سایت
ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر طیبه لژیون چهارم (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی خواجو
- تعداد بازدید از این مطلب :
168