امروز یکی از آن روزهایی است که احساس میکنم؛ باید یک چیزهایی را تغییر بدهم؛ ولی بسیار کار سختی است. من این قدرت را ندارم و پناه میبرم به گوشه اتاق سر سجادهام که یادم باشد که خدا است، خدایی که همیشه همراه من بوده و گاهی فراموش میکنم راهی که آمدهام بسیار سخت و دشوار است؛ ولی من به هر سختی از آن عبور کردم. کسی که همراهم بود این قدرت و توان را به من داده که گاهی فراموش میکنم در دنیای تاریک یاد خدا چراغ راه من بوده، خدا حواسش به من است. گاهی فراموش میکنم که اگر سختی و چالش در زندگی نباشد برای بهتر زندگی کردن تلاش نخواهم کرد و مروری به یاد زندگی قبل از کنگره۶۰ میکنم که چقدر ناامید بودم.
زمانیکه وارد کنگره۶۰ شدم و آموزشهایی که گرفتم یک نور امیدی را در دل من روشن کرد و بعد از مدتی حالم بهتر شد، دیگر چراهای زندگیام کمرنگ شد و کمتر گفتم خدایا چرا من؟ مگر من چه کار کردم و گناه من چه بود؟ هر روز حالم بهتر شد در حالی که من هنوز یک سفر اولی هستم؛ ولی یاد گرفتم در صبر خود بیصبری نکنم و به حکمت خداوند ایمان داشته باشم. بدون اراده خداوند برگی از درخت نخواهد افتاد و ایمان دارم؛ اگر من هنوز یک سفر اولی هستم، زمانش نشده که مسافر من رها شود؛ اگر زندگی مسیری را تکرار میکند؛ باید آموزشی را میگرفتی که هنوز نگرفتی، یاد گرفتم امیدوار و ایمان قوی داشته باشم که خداوند همراه من است. ناامید نشوم و برای بهتر زندگی کردن؛ باید قویتر در این مسیر باشم. شايد همین باعث شود یک آدمی که از همه جا ناامید شده من را الگوی خود قرار دهد و به مسیر خودش ادامه بدهد؛ پس امیدوارتر از هميشه به راه خود ادامه میدهم تا به خواسته قلبی خود برسم.
نویسنده: همسفر رقیه رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون اول)
رابط خبری: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون اول)
ویرایش و ارسال: راهنمای تازهواردین همسفر زلیخا (دبیر سایت)
همسفران نمایندگی پرند
- تعداد بازدید از این مطلب :
57