English Version
This Site Is Available In English

وقتی که من خودم را عقل کل می‌دانم هیچگاه یاد نمی‌گیرم

وقتی که من خودم را عقل کل می‌دانم هیچگاه یاد نمی‌گیرم

جلسه دهم از دور بیست وسوم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ بیستون کرمانشاه به استادی مسافر ایرج و نگهبانی مسافر  فرزاد و  دبیری مسافر اسفندیار با دستور جلسه(رابطه یادگیری با معرکه گیری)در روز سه شنبه۱۴۰۴/۰9/04  راس ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

سلام دوستان ایرج هستم یک مسافر خداوند رو شاکر و سپاسگزارم که در جمع شما عزیزان هستم و از شما آموزش می‌گیرم. از تمامی خدمتگزاران کنگره ۶۰ کمال تشکر و سپاس را دارم و از خداوند آرزوی توفیق و سلامتی برای ایشان دارم. من همیشه فکر می‌کردم که در یک جمعی که بخواهم حرف بزنم برایم خیلی آسان است ولی الان در این مکان در این جمع وقتی حرف می‌زنم الفبای زندگی  الفبای کنگره ۶۰ را از شما عزیزان یاد گرفته‌ام و درس پس دادن همیشه در حضور استاد سخت است و انشالله بتوانم پیام عشق را بر زبان جاری کنم و اگر بخواهم راجع به دستور جلسه که یادگیری و معرکه‌گیری است بخواهم حرف بزنم در روز یکشنبه هم استاد جلسه و هم بقیه عزیزان دستور جلسه به خوبی حرف زدند این دوتا مقوله در مقابل هم قرار دارند تا موقعی که من فکر می‌کنم که می‌دانم و می‌توانم محال است که در مرکب کشتی و یادگیری سوار بشوم و وقتی که من خودم را عقل کل می‌دانم هیچگاه یاد نمی‌گیرم تازه من توقع دارم که دیگران از من یاد بگیرند و طبیعتاً هیچ اتفاقی برای من نمی‌افتد.

روزی که من از پله‌های کنگره ۶۰ پایین آمدم پرچم تسلیم را بالا بردم و تسلیم محض کامل کنگره شدم و گفتم نه می‌دانم و نه می‌توانم و آمدم در کنار شما عزیزان هم بدانم و هم توانایی خودم رو بالا ببرم و وقتی در این مجموعه گوش به فرمان بودم این اتفاق خوشایند که رهایی بود برای من افتاد اگر بخواهم صادقانه مشارکت کنم آن حس منیت سراغ من می‌آید که ایرج تو از بقیه بیشتر می‌فهمی و تجربه این را دارم که چوب نادانی خودم را خوردم و چندین مرحله از این سوراخ گزیده شده‌ام و وقتی که این حس منیت سراغ من می‌آید و بارها تجربه سخت و شکست را تجربه کردم و تاوان سنگینی پرداخت کرده‌ام آنگاه به خود می‌گویم که نه تو نمی‌توانی باید گوش به فرمان باشی و باید در جهت یادگیری و آموزش قدم بردارم و قوانین یاد گرفتن یک زندگی خوب را تجربه بکنم .

اگر بخواهم در جامعه یک فرد مثمر ثمر باشم وقتی من را می‌بینند که سرشان را پایین نمی‌اندازند باید بفهمم کی می‌فهمم اول باید ندانستن را بدانم تا بعد فهمیدن را بفهمم و آن موقع آن اتفاق و معجزه قشنگ برای من می‌افتد و اتفاق قشنگ این بود که پیراهن سفیدم را بر تن کردم و این قشنگ‌ترین اتفاق برای من بود. وقتی که من در جایگاه خود بزرگ بینی هستم و فکر می‌کنم که دانا هستم و می‌دانم و طبیعتاً باید معرکه‌گیری بکنم چون که فکر می‌کنم می‌دانم و برای اینکه دیگران باور کنند که من می‌دانم و حرفی برای گفتن دارم و با تخریب دیگران خودم رو بالا ببرم و دیده شوم و باید معرکه‌گیری کنم تا این عمل انجام گیرد اگر معرکه گیری نکنم دیده نمی‌شوم از خداوند می‌خواهم که توان یادگیری را به من بدهد و نه معرکه‌گیری از تمام عزیزان تشکر می‌کنم.

مرزبان خبری: مسافر اکبر
عکس،تایپ و ارسال: مسافر بهرام

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .