جلسه چهاردهم از دوره چهارم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی گلمکان، با استادی مسافر مرتضی، نگهبانی مسافر جلیل و دبیری مسافر عباس، با دستور جلسه «وادی یازدهم و تأثیر آن روی من»، روز یکشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، مرتضی هستم، یک مسافر.
دستور جلسه وادی یازدهم است. برداشت من از این وادی از همان ابتدای ورودم به کنگره شکل گرفت؛ جایی که مهندس با مثال چشمههای جوشان و رودهای خروشان، مسیر حرکت را برای ما روشن میکند. در همین مسیری که به کنگره میآییم، پستیوبلندیهای زیادی وجود دارد که در راه ما قرار میگیرند. برای اینکه بتوانم فرق خوب و بد را تشخیص بدهم و بفهمم نیروهای اهریمنی و شیطان چه نقشی دارند، باید آگاه باشم.
در این مسیر اتفاقات زیادی برای من رخ میدهد که میتواند مرا از راه خارج کند، اما وظیفه من این است که تلاش کنم این نیروها نتوانند مرا از مسیر درست منحرف کنند. خدمت کردن، مثل تمیز کردن برفها یا خالی کردن سطلهای زباله، خودش یک تمرین است.
.jpg)
نیروهای منفی نمیآیند دست انسان را بگیرند و او را به اجبار از مسیر خارج کنند؛ فقط پیشنهاد میدهند و این خود من هستم که آن پیشنهاد را میپذیرم و انجامش میدهم. به همین دلیل، کمکم از مسیر خارج میشوم و خودم بهدنبال آن میروم. هرچه بیشتر به سمت ضد ارزشها حرکت کنم، آنها نیز مرا بیشتر جذب میکنند.
تریاک از یک بوته به وجود آمد و پزشکان هزاران سال از آن بهعنوان دارو استفاده میکردند، اما من جنبه نداشتم و در مصرف آن زیادهروی کردم. آنقدر در تاریکی غرق شدم که به دنبال تبدیل آن به مواد قویتر رفتم و بعد از آن سراغ شیشه کشیده شدم.
در مقابل، اگر در مسیر ارزشها قرار بگیرم، همانگونه نیز مورد حمایت واقع میشوم.
هر چیزی به یک منبع نیاز دارد. رودخانهها سرچشمه دارند و همه چیز از منبع آغاز میشود. آب از چشمه میجوشد و سپس وارد رودخانه میشود. حتی همین گوشی موبایل هم وقتی خاموش میشود، نیاز به شارژ دارد. تمام آبهای زلال در نهایت به دریا و اقیانوس میرسند. این مثالها را مهندس آورد تا من بهتر متوجه مفهوم وادی یازدهم شوم.

در صفحه دوم وادی یازدهم درباره تعادل صحبت میشود. میگوید: من روزی مصرفکننده بودم و هیچ تعادلی نداشتم. همسفرم با من صحبت نمیکرد و من متوجه دلیلش نمیشدم. این مثال را زدم بهخاطر اینکه هفته همسفر نزدیک است.
بعد از آن، زمانی که به کنگره آمدم و دوست داشتم با همسفرم صحبت کنم، دیدم حرفهای مرا نمیفهمد؛ چون بیست سال هرچه او گفته بود، من نفهمیده بودم. من اصلاً در جریان زندگی نبودم و در داستان قرار نداشتم.
وقتی همسفرت را به کنگره میآوری، باری از دوش زندگی برداشته میشود و خیلی راحتتر میتوانید با هم ارتباط بگیرید و صحبت کنید.
من از روزی که فهمیدم کنگره چیست، همسفرم را به کنگره آوردم. بهتنهایی موفق شدن سخت است؛ بهتنهایی به آن حال خوب واقعی نمیرسید، به آن رود خروشان تبدیل نمیشوید. شاید مدتی حالت خوب شود، اما بعد از آن دیگر آن انرژی مثبت را دریافت نخواهید کرد.
گروه سایت گلمکان
مرزبان خبری: مسافر یامین
تایپ: مسافر مهدی، لژیون یکم
ویراستار: مسافر جواد، لژیون دوم
عکاس: مسافر جواد، لژیون دوم
تنظیم برای سایت: مسافر جواد، لژیون دوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
54