قلم در دست دارم و نمیدانم چه بگویم یا چه بنویسم؛ اما حال عجیبی دارم. روزهایی را بهخاطر میآورم که چگونه در اعماق تاریکی و جهل خود فرو رفته بودم که روز به روز بیشتر هم میشد. اکنون حس خوبی دارم که در این دنیا و بعدی زندگی میکنم که افرادی با عشق وجود دارند و پیوند محبتی بین یکدیگر اتصال کردند که حس خوب زندگی کردن را به من میآموزند. من همسفر زمانیکه مسافرم درگیر اعتیاد بود خود را فراموش کرده بودم. بهجای اینکه امید بهزندگی داشته باشم، بهجای اینکه بنویسم مدام گریه میکردم. از وجود خودم در دنیای هستی بیزار بودم و مسافرم را مقصر زندگی میدانستم؛ اما دستور جلسه یادگیری و معرکهگیری است. اگر دقت کنیم خواهیم دید که ما در زندگی مدام در حال یادگیری هستیم.
اکنون بهلطف خداوند در کنگره با آموزشهای خوب و تفکر درست مفهوم یادگیری را درک میکنیم. معرکه گرفتن در اثر دانش کم، حسادت، خودخواهی و منیت بهوجود میآید؛ همان موضوعی که مرا درگیر خود کرده بود. زمانیکه انسان در کارها و اهداف خود شکست میخورد و بر سر یک دوراهی قرار میگیرد دچار معرکهگیری میشود؛ همان اصلی که گریبانگیر تمام همسفران است و موضوعی بود که با آن دستوپنجه نرم میکردم. هر روز حالم بدتر میشد؛ اما از آقایمهندس آموختم و ایشان این دو موضوع را در کنار هم قرار دادهاند و فرمودند: «این مسئله مانند دو کفه ترازو است؛ هر چه دانایی بیشتر شود سطح یادگیری بالاتر خواهد رفت و کفه دیگر ترازو که همان معرکهگیری است پایینتر میرود».
قلم بهدست گرفتم و نوشتم؛ با هر سیدی گرهای از مشکلات خود باز کردم، با گوش دادن به سیدیها و حرفهای راهنمای خود آموزش گرفتم، راه و رسم زندگی کردن را آموختم و اینکه در سختترین مشکلات هم میتوان درس آموخت. در صحبتهای آقایمهندس و آقایامین زلالی و پاکی خاصی وجود دارد بهگونهای که احساس میکنم مانند صدای آب آرامشبخش است و من نیز آرام میشوم؛ باید بتوانیم معنای واقعی عشق را بفهیم. اساس و پایه خلقت عشق و محبت است و انسان برای این دو هدف اصلی پا بههستی و جهان گذاشته است؛ یکی آموزش دیدن و دیگری خدمت کردن. امیدوارم از این گردونه آموزش خارج نشوم و بتوانم خدمتگزار خوبی برای خدمت بهخود شوم.
نویسنده: همسفر ریحانه رهجوی راهنما همسفر هاجر (لژیون سوم)
ویرایش و ارسال: همسفر شیوا رهجوی راهنما همسفر کبری (لژیون دوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی چرمهین
- تعداد بازدید از این مطلب :
66