English Version
This Site Is Available In English

قطره‌ای در میان دریای خروشان عاشقان

قطره‌ای در میان دریای خروشان عاشقان

"سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد
          آن‌چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد"

خداوند بزرگ در سیستم خلقت جسم انسان را بسیار هوشمند آفرید؛ اگر زبان بدن را بشناسیم می‌توانیم بر این شاهکار عظیم فرمانروایی کنیم. به‌ یاد دارم زمانی‌ که وارد کنگره۶۰ شدم باری از بیماری‌های جسمی و روحی را به همراه داشتم و لبریز از ناامیدی، ترس، بغض، نفرت و کینه بودم. هیچ اعتقادی نسبت به کنگره۶۰ نداشتم و باور نمی‌کردم سال‌هایی که با سختی، رنج، اشک و پریشانی طی شده بود را بتوانم جبران کنم. مسافرم خسته از سال‌ها اسارت اعتیاد با جسمی تخریب‌ شده و روانی ضعیف به‌ دنبال راه نجات می‌گشت که تاکنون با هیچ راهی به نتیجه نرسیده بود. به کنگره۶۰ آمدم تا ببینم آیا این راه سرانجامی دارد یا نه مثل بقیه راه‌ها بی‌فایده است؟ مسافرم را بسیار دوست داشتم و نمی‌خواستم دردها و عذاب‌ ترک‌های گذشته همچنان برای او تکرار شوند؛ پس از مدتی کم‌کم با مشاهده رهایی‌ها و جشن تولدها در دلم جرقه‌ای از امید روشن شد. با هر رهایی و جشن تولد اشک می‌ریختم و تصویر‌سازی می‌کردم که روزی ما نیز در این جایگاه قرار بگیریم. هربار که در لژیون حضور پیدا می‌کردم با صحبت‌های راهنمای عزیزم امیدوار‌تر می‌شدم. در طول این ۱۱ ماه مسافرم بسیار خوب و منظم سفر کرد، شاید در زمان کاهش پله درد بسیار کم و قابل‌ تحملی نیز داشت؛ ولی این درد‌ها من و مسافرم را آزار نمی‌داد.

سوالی که در ذهنم وجود داشت این بود که چگونه ممکن است کسی را که تاکنون ندیده‌ایم دوست داشته باشیم و هر لحظه مشتاق دیدار او باشیم؟ هرچه زمان می‌گذشت بیشتر مشتاق دیدار ایشان می‌شدم، این حس برای من شبیه به یک معجزه بود، آرزو داشتم همراه با مسافرم ایشان را ببینیم. در طول سفر هر زمان پریشان می‌شدم با شنیدن صدای گرم و دلنشین ایشان قلبم آرام می‌‌گرفت و هزاران حرف در دل و قدردانی در ذهن داشتم که می‌خواستم در حضورشان بیان کنم. زمانی‌که در تاریخ ۱۴۰۴/۸/۲۸ برای رهایی نزد بنیان کنگره۶۰ آقای مهندس رفتیم به معجزه روش ایشان ایمان آوردم و به تمامی سخنانشان اعتماد قلبی پیدا کردم؛ اینک وجودم را سرشار از امید، شادی، محبت و عشق می‌بینم و وجود مسافرم را که از بند اعتیاد رها شده است، سرشار از امیدواری، ذهنی آرام و رفتاری متین می‌بینم.

خدایا! اگر این معجزه نیست پس چیست؟ دیو ترسناک اعتیاد که به جان زندگی ما افتاده بود و هیچ راه فراری از دست آن وجود نداشت، اکنون به دستان قدرتمند و پرمهر آقای مهندس حسین دژاکام نابود شده است. وقتی وارد اتاق شدیم از صبور بودن ایشان که چه‌قدر عاشقانه گل رهایی را در دست انسان‌های رها شده از بند تاریکی‌ها قرار می‌دادند، زبانم بند آمده بود و تمام وجودم در چشمانم جمع شده بود؛ حتی نمی‌خواستم لحظه‌ای از وجود مقدس ایشان چشم بردارم تا ببینم او که دل‌های بسیاری در سینه‌ها برایش می‌تپند، کیست؟ چرا همه ندیده دوستش دارند و برای یک لحظه دیدن او و خدمت در مسیری که کشف کرده است خود را به آب و آتش می‌زنند؟ آیا می‌توان کسی را که پاک‌ترین و نزدیک‌ترین بنده به خداوند است دوست نداشت؟ انسانی که وجودش اقیانوسی از مهر، بخشندگی و صفا است. صاف، ساده، بدون غل‌ و‌ غش و به دور از ضدارزش‌ها که بی‌نیاز از تعریف و تمجید دیگران، تنها به کار خود که خدمت به خلق است، مشغول است و جاذبه‌ای در وجودش است که دل‌ها را می‌لرزاند و با دیدنش زبان بند می‌آید و قلب‌ها به تپش می‌افتد.

آری! مسافران و همسفران زیادی از شهرهای مختلف آمده بودند تا لحظه‌ای ناجی زندگی خود را ببینند و از سخنان و انرژی ایشان بهره‌مند شوند. خودم را قطره‌ای در میان دریای خروشان عاشقان که هم‌زمان اشک و لبخند بر چهره داشتند، می‌دیدم؛ چنین وحدتی فقط از انسانی که سرشار از عشق و صفات خداوند است برمی‌آید، انسانی که دل‌های مرده را زنده و عاشق می‌کند. لبخندی که هنگام دادن گل رهایی به من و مسافرم زدند، شیرینی آن لحظه را برای ما صدچندان کرد.

خداوندا! هزاران هزار مرتبه از تو سپاسگزارم که بهترین و پاک‌ترین بنده خود را بر سر راه من قرار دادی تا جانم را دوباره احیا کند. بابت این عمل عظیم، شکرشکرشکر.

نویسنده: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون پنجم)
رابط خبری: همسفر مرضیه (ر) رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون پنجم)
ویرایش: همسفر نسرین رهجوی راهنما همسفر نگار (لژیون سوم)
ارسال: همسفر افسانه رهجوی راهنما همسفر نگار (لژیون سوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی سهروردی اصفهان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .