جلسه نهم از دوره چهل و هشتم از سری کارگاه های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ در نمایندگی شهرری، به استادی مسافر مهدی و نگهبانی مسافر حسین و دبیری مسافراسماعیل با دستور جلسه: " رابطه یادگیری ومعرکه گیری" چهارشنبه ۵آذر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان مهدی هستم یک مسافر
پیش از هر چیز خدا را شکر میکنم که توانستم این جایگاه را تجربه کنم و از آقا محسن عزیز، راهنمای خوبم، بسیار تشکر میکنم که جایگاه خودشان را در اختیار من قرار دادند تا بتوانم خدمت کنم و آموزش بگیرم. دستور جلسه امروز در مورد معرکهگیری و یادگیری و رابطهی این دو است. معرکهگیری معمولاً بین دو نفر شروع میشود و گاهی به جمعی بزرگتر کشیده میشود و بیشتر اوقات ریشه در ندانستن دارد.
من از دوران مدرسه مثالی میزنم؛ وقتی معلم درس میداد ، بعضیها مشغول بازی میشدند اما آن کسی که درس را جدی میگرفت و در خانه تمرین میکرد، در امتحان و در رفتار با همکلاسیها موفقتر بود و رشد درونیاش دیده میشد، حالا در کنگره هم همین رابطه برقرار است، همیشه گفتهام و شاید دوستان هم بدانند، اگر متون کنگره در زمان ما در کتابهای درسی وجود داشت، حتی بخشی از آن درزندگی ما دهه شصتیها بود، مسیر دیگری پیدا میکرد و سوخت کمتری میدادیم، چون با دانش بیشتری آگاه میشدیم و روی یادگیریمان تأثیر مثبت میگذاشت.
امروز دیدم در کتاب های پسرم، کتابی به نام «تفکر و اندیشه» وجود دارد که خیلی برایم جالب بود، چون در زمان ما چنین کتابی نبود، در مورد معرکهگیری هم تجربهای شخصی دارم ،در خانه سر مسائل کوچک زود معرکه میگرفتم و کوچکترین موضوع برایم بزرگ میشد و بعضاً به جنجال میکشید، اما هفته پیش پسرم انشایی نوشته بود، وقتی آورد و خواندم، سکوت کردم اگر سه ماه پیش بود، اعتراض میکردم که این چیست نوشتی، اما این بار سکوت کردم و فقط گوش دادم،
انشایش برای یک بچه ۱۴ ساله خیلی جالب بود وقتی دید نظری ندادم، گفت: «بابا چیزی نگفتی» گفتم: مگر باید اتفاقی بیفتد قبلاً سر و صدا میکردم که این را از کجا نوشتی، اما این بار سکوت کردم بعد به او گفتم: اگر معلم پرسید، بگو خودت نوشتی و وقتی کنفرانس بدهی، همه میفهمند که خودت نوشتی، فردا از مدرسه آمد و گفت: «بابا همان اتفاق افتاد.» خیلی خوشحال بود.
از این اتفاق نتیجه گرفتم که معرکهگیری در خانه، که همیشه انجام میدادم، این بار باعث شد اولاً خودم یاد بگیرم چطور با فرزندم صحبت کنم، ثانیاً باعث شد پسرم انگیزه بگیرد و به والیبال و انشایش عشق بورزد، در کنگره هم همین است ،آقای مهندس میگوید وقتی میخواهی از معرکهگیری دور شوی و به سمت آموزش حرکت کنی، ابتدا باید بپذیری که نمیدانی، مهندس همیشه سه ضلع مطرح میکند: اول اینکه بپذیری نمیدانی، دوم اینکه بپذیری کسی که میخواهد به تو یاد بدهد بیشتر از تو میداند، و سوم اینکه ایمان داشته باشی به حرفی که میزند.
این اتفاقی که برای پسرم افتاد، قبلا،در صحبتهای مهندس شنیده بودم و سکوتهایم به همین دلیل بود، وقتی وارد کنگره میشوم، میپذیرم که در مورد اعتیاد چیزی نمیدانم،وارد لژیون میشوم و ایمان میآورم، اما بعضاً پیش آمده که راهنما موضوعی را مطرح کرده و گفته: این سیدی را بنویس، ومن هم نوشتهام.
اما گاهی به سختی و بعد مورد تنبیه راهنما قرار گرفتهام، بدون اینکه دلیلش را بدانم، همین باعث شده حالم خوب نباشد و با دوستانم معرکه بگیرم ،این معرکه باعث میشود اول از همه خودم از مسیر خارج شوم و نوشتن برایم سخت شود ،دوم اینکه شاید روی جمع هم اثر منفی بگذارد، چون آنها با ایمان قلبی راهنمایشان را پذیرفتهاند، اما من نه،گاهی پیش آمده راهنما به سؤال من جواب نداده است، شاید میتوانست جواب بدهد، اما سکوت کرده تا من دو سه ماه حرکت کنم و خودم به نتیجه برسم ،اگر همان لحظه جواب میدادم شاید معرکههایم بیشتر میشد و مسیرم خراب میشد.
جمعبندی من این است که هرچه از معرکهگیری فاصله بگیرم و به سمت یادگیری و آموزش حرکت کنم، نتیجهاش ارتقاست، یعنی میتوانم خدمت کنم، صندلی بچینم، به همنوع خودم خدمت کنم، و برعکس، هرچه از یادگیری فاصله بگیرم و بابت کوچکترین موضوعی معرکه بگیرم، از آموزش و خدمت دور میشوم، از اینکه به صحبتهای من توجه کردید، ممنونم.

- تعداد بازدید از این مطلب :
94