هر تجربه در کنگره یادآور این حقیقت است که با عشق، بخشش و آموزش میتوان بر سختیها غلبه کرد و به آرامش رسید.
همسفر مریم و مسافرشان با انواع الکل، حشیش، شیره و تریاک وارد کنگره شدند، ده ماه و یک روز با روش DST و داروی OT به راهنمایی آقای خراسانی و همسفر نجمه سفر کردند. اکنون مدت نه سال و سه ماه است که با دستان پرتوان آقای مهندس آزاد و رها هستند. ورزش مسافر در کنگره: فوتبال و ورزش همسفر: دارت و بدمینتون
خدمتها: مرزبان پارک، آبدارخانه، تایپیست سایت، رابط لژیون
به نظر شما چرا گفته میشود که معرکهگیری نقطه مقابل یادگیری است، به عبارتی چرا این دو تضاد هستند؟
معرکهگیری در اثر کمبود دانش شکل میگیرد و محصول خودخواهی، حسادت و منیت انسان است. فردی که تصور میکند همه چیز را میداند و نیازی به آموزش ندارد، از مسیر یادگیری فاصله میگیرد و خود را از تجربههای ارزشمند محروم میسازد، درست مانند کسی که در ته چاه گرفتار شده است. وقتی چنین انسانی در کارهایش با شکست روبهرو میشود، به جای پذیرش و اصلاح، شروع به معرکهگیری میکند و در نهایت خود را قربانی میبیند. جناب مهندس بیان کردند: «هستی جمع اضداد است». یکی از این اضداد، یادگیری در برابر معرکهگیری است. ما میتوانیم با پذیرش، تفکر، دقت و درس گرفتن از شکستها، وارد معرکهگیری نشویم یا از آن خارج شویم و زمینه رشد و یادگیری خود را فراهم کنیم.
وقتی به مسیر خدمت خود نگاه میکنید، چگونه این مسیر به یادگیری و افزایش ظرفیت شما کمک کرده است؟
در گذشته توان و ظرفیت انجام کارها را نداشتم، بسیار عجول بودم و بیشتر کارهایم به خطا و شکست ختم میشد. در زندگی شخصی بیحوصله بودم و مدام درگیر چرا گفتن و نوعی جنگ درونی با خداوند بودم و همیشه میپرسیدم چرا تقدیر من چنین است؟
فرزند معلولم به مراقبت و توجه بیشتری در آموزش، مدرسه و امور روزانه نیاز داشت؛ اما من ظرفیت هیچ کاری را نداشتم و سریع به هم میریختم. با آموزشهای کنگره و راهنماییهای ارزشمند راهنمایم، یاد گرفتم به جای تمرکز بر مشکلات فرزندم، بر روی خودم تمرکز کنم. ایشان میفرمودند: روی مشکلات فرزندت متمرکز شدی، به همین دلیل نمیتوانی از دل و جان برای او کاری انجام بدهی. این نگاه باعث شد پسرم را رها کرده و به خود بپردازم. خدمت کردن علاوه بر آموزش، به من کمک کرد تا نقطه تحملم را بالا ببرم و با تفکر کارهایم را پیش ببرم. نتیجه این تغییر آن بود که فرزندم نیز پیشرفت کرد و در نهایت هر دو به حال خوش رسیدیم.
هنگامی که مرزبان پارک بودید، بهترین لحظهای که همیشه در خاطر شما مانده کدام است؟
در آن زمان سومین بار بود که کاندیدای مرزبانی شدم. با وجود این که تعداد آرا بالایی داشتم، انتخاب نشدم. با حال خراب به خانه برگشتم و ناامیدانه گفتم: دیگر کافی است، به کنگره نخواهم رفت؛ چراکه هم در مرزبانی و هم در آزمون راهنمایی موفق نشدهام؛ اما راهنمایم با جملهای ارزشمند من را دلگرم کردند: پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است، اسم تو در کائنات ثبت شده است و اگر خواستهات قوی باشد، برایت اتفاق خواهد افتاد. همین سخن من را به ادامه مسیر و تلاش بیشتر تشویق کرد. سه ماه بعد، به دلیل تغییرات در پارکها یکی از مرزبانان شعبه سهروردی رفت. با من تماس گرفتند و گفتند: شما و دو نفر دیگر هستید، اگر آنها اعلام آمادگی نکنند، میتوانید مرزبانی را قبول کنید؟
بسیار خوشحال شدم و با اشتیاق پذیرفتم. البته نیروهای منفی در مسیرم کم نبودند. روزهایی پیش میآمد که مشکلات اجازه نمیداد به پارک بیایم؛ اما با خود زمزمه میکردم: چقدر برای این خدمت مشتاق بودی؟ باید هر طور شده بروی. همین انگیزه باعث شد تا پایان مسیر ادامه دهم. خدمت مرزبانی را بسیار دوست داشتم و از حضور افراد در پارک انرژی میگرفتم.
شاکر خداوند بودم که مسافرم به جای مصرف مواد و خوابیدن تا ظهر، صبحها من را به پارک میآورد و مشوقی برای خدمت کردنم بود. این همراهی برای من بزرگترین نعمت و انگیزه در مسیر خدمت بود.

اگر بخواهید مطلبی به عنوان پیام برای دستور جلسه رابطه یادگیری معرکهگیری به تازهواردین بگویید آن چیست؟
پیام من به عزیزان تازهوارد این است که آموزش و یادگیری با نوشتن سیدیها اتفاق میافتد. در ابتدا سیدی نوشتن را کاری سخت و غیرممکن تصور میکردم؛ اما به مرور دیدم که همین عمل گرههای زندگیام را باز میکند و من را به حال خوش میرساند. به دوستانی که مانند من فکر میکردند، همیشه توصیه میکنم سیدیها را بنویسند، نه به صورت طوطیوار و تنها برای ارائه به راهنما، بلکه با فهم و عمل کردن به مطالب آن را بنویسند تا بتوانند اثر واقعی آن را در زندگی ببینند.
برای تازهواردانی که به دنبال حال خوش هستند، بهترین راه نوشتن سیدیها و فرمانبرداری از راهنما و مرزبانان است؛ باید کفش آهنین بپوشند، خودشان را با دیروز خودشان مقایسه کنند و نگاهشان را به درون خود معطوف سازند. اگر بخواهند به دیگران نگاه کنند، وارد معرکهگیری میشوند، درجا میزنند و در تاریکی فرو خواهند رفت.
آقای مهندس بیان کردند: «دشمن ما درون ما است». چگونه میتوانیم این دشمن درونی را شناسایی نماییم؟
زمانی که فکر و اندیشه منفی باشد، انسان با مشکلات روبهرو شده و شکست میخورد که حال او را خراب میکند. این افکار منفی همان دشمن درونی هستند که حسهای ما را تخریب میکنند و باید روی آنها کار کنیم. در گذشته قصد داشتم عضو لژیون سردار شوم؛ اما ترس از فقر و مشکلات پیشنیامده مانع شد. همین ترسها باعث شدند فرصت را از دست بدهم و در نهایت پشیمانی و حس بدی به سراغم آمد.
سخنان استاد امین برایم نقطه تحول بود، ایشان یادآوری کردند که باید حرکت کنم و با نیروهای منفی مقابله نمایم. از آن زمان فهمیدم که شناسایی دشمن درونی، یعنی دیدن همان ترسها و افکار منفی که راه مقابله با آنها حرکت و تفکر سالم است.
کلام آخر:
از آقای مهندس دژاکام و خانواده محترم ایشان صمیمانه قدردانی میکنم. همچنین از راهنما همسفر نجمه سپاسگزارم که با آموزشهای ناب خود به من آموختند هنگام روبهرو شدن با مشکلات، دیگران را مقصر ندانم و با تفکر و اندیشه سالم، خودم راهحل آنها را بیابم.
عکاس: همسفر مهری رهجوی راهنما همسفر صدیقه (لژیون هفتم)
مصاحبهکننده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون دوازدهم)
ویرایش: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر طیبه (لژیون چهارم)
ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر طیبه (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی خواجو
- تعداد بازدید از این مطلب :
165