English Version
This Site Is Available In English

معرکه‌گیری و پافشاری می‌کند

معرکه‌گیری و پافشاری می‌کند

همسفر صغری:
یادگیری، همان‌طور که از نامش پیدا است، یعنی این‌که بخواهیم چیزی را آموزش ببینیم و یاد بگیریم.

من در کنگره۶۰ مطالب زیادی را برای یادگیری دیدم، اما وقتی برای اولین بار به کنگره آمدم، محبت از ته دل و بدون هیچ چشم‌داشتی را دیدم. برایم جالب بود، چون بیشتر جاهایی که می‌رفتم، محبت‌ها ظاهری بود، اما اینجا همه می‌خواهند به یکدیگر، مخصوصاً به ما تازه‌واردین، کمک کنند تا به امید خدا ما هم در این مسیر موفق شویم.

من خداوند را شاکر هستم که توانستم به کنگره بیایم و آموزش بگیرم و خودم و خانواده‌ام را از تاریکی‌ها به امید خدا نجات دهم.

ما وقتی نمی‌خواهیم کاری را انجام بدهیم، شروع می‌کنیم به بهانه آوردن و معرکه گرفتن. زندگی ما هم قبل از ورود به کنگره، هر روز با معرکه شروع می‌شد و با معرکه به پایان می‌رسید، چون ما همیشه در زندگی دچار مشکل و استرس بودیم.

کسی می‌خواست به منزل‌مان بیاید، استرس می‌گرفتم، یا زمانی که به مهمانی می‌رفتم دائم اضطراب داشتم. بیشتر وقت‌ها هم با توجیه و بهانه و دروغ، به آن مهمانی نمی‌رفتم و بعد از آن هم عذاب وجدان می‌گرفتم که چرا دروغ گفتم. خدا را شکر در مسیر یادگیری در کنگره آموختم که معرکه‌گیری ضلع مخالف یادگیری است. امیدوارم در مسیر سفرم بهترین برداشت‌ها را داشته باشم.

همسفر فریبا:
مفهوم واژه «یادگیری» در کنگره۶۰ به مسئله آموزش و به‌ دنبال آن به دانایی برمی‌گردد. یادگیری یعنی مسائل را یاد گرفتن، در مسائل تفکر کردن، از مسائل آموزش گرفتن و مسائل را تجربه کردن است.

معرکه‌گیری یعنی وجود سه صفت ترس، منیت، و ناامیدی، در انسان ، فردی که معرکه‌گیر است به دلیل وجود منیتش نمی‌تواند اشتباهات خودش را بپذیرد و می‌ترسد که دیگران او را مقصر بدانند و از خواسته‌هایش دور شود. گاهی ناامید است و نق می‌زند.

معرکه‌گیری می‌تواند در مسائل و موارد زندگی اتفاق بیفتد. اگر فرد از آن موضوع دانش کافی نداشته باشد، به خاطر اینکه کم نیاورد، از روی جهل و ناآگاهی شروع می‌کند، به معرکه‌گیری و روی مسئله پافشاری می‌کند تا حرف خودش را به کرسی بنشاند.

من هم به نوبه خودم زیاد معرکه‌گیری می کردم. وقتی مجرد و شاغل بودم، فصل زمستان که می‌شد، به خاطر راحتی خودم نمی‌خواستم زمستان‌ها سرِ کار بروم، همیشه بیماری مادرم را بهانه می‌کردم که به سرِ کارنروم، بعد که مادرم فوت کرد، دیگر بهانه‌ای نداشتم که زمستان‌ها سرِ کار نروم.

انسان‌ها وقتی به جایی می‌رسند که نتوانند به معرکه‌گیری‌ های خود ادامه بدهند، ناچارند بدون اینکه بهانه بیاورند یا دنبال معرکه‌گیری باشند، راه خودشان را ادامه دهند و بعد می‌فهمند چقدر اشتباه کرده‌اند.

نویسنده: همسفر صغری رهجوی راهنما همسفر ناهید (لژیون دوم)
همسفر فریبا رهجوی راهنما همسفر ناهید (لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر الهه رهجوی راهنما همسفر ناهید (لژیون دوم)
ارسال: همسفر طاهره رهجوی راهنما همسفر ترانه (لژیون سوم) نگهبان‌سایت
همسفران نمایندگی اِرم کرج

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .