جلسهی هشتم از دورهی چهل و سوم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی دانیال اهواز، با استادی راهنمای محترم آقا حسن، نگهبانی مسافر کریم و دبیری اینجانب مسافر محسن، با دستور جلسهی << رابطهی یادگیری و معرکهگیری>> در روز سهشنبه مورخ ۱۴۰۴/۰۹/۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد.
سلام دوستان، حسن هستم یک مسافر.
از ایجنت محترم تشکر میکنم که اجازه دادند در این جایگاه باشم و خدمت کنم و آموزش بگیرم. در مورد دستور جلسهی رابطهی یادگیری و معرکهگیری باید بگویم روی سَردَر نشریات نوشته: «اول ندانی را بدان تا بدانی را بدانی» یعنی آن چیزی که بلد نیستم را اول یاد بگیرم تا بفهمم آن چیزی را که بلد هستم، کدام درست و کدام نادرست است تا بتوانم درست استفاده کنم.
به همین خاطر روز اول که وارد کنگره شدم به من گفتند: هرچه بلدی و سوادت هر چقدر است و هر شغلی که داری و هر پست و مقامی که داری را پشت این در بگذار و خودت را تسلیم کنگره کن. سرت را با سر راهنما جابهجا کن تا بتوانی درست آموزش بگیری و از آموزشها استفاده کنی. اگر دانستههای بیرون از کنگره به درد من میخورد، حتماً کاری برای خودم انجام میدادم، خودم را نجات میدادم و به نتیجهای میرسیدم. اما تجربههای گذشتهام همه به بنبست مرا رساندند و مسلماً به درد من نمیخوردند.
در خصوص رابطه یادگیری و معرکهگیری اگر من نخواهم قبول کنم که بلد نیستم، آموزش نمیگیرم و در مثلث جهالت که «منیت، ناامیدی و ترس» است باقی میمانم. من ادعای این را دارم که خیلی چیزها را میدانم و میدانم چگونه به درمان برسم و با این مسائل آشنا هستم؛ اینکه میدانم چگونه داروی خود را کم کنم همانگونه که قبلاً مواد را کم میکردم و یک مدت هم کنار گذاشتم. با همین حرفها خودم را فریب میدهم که کاری ندارد، من انجامش میدهم و نمیخواستم قبول کنم که به بنبست رسیده بودم. این چیزی جز منیت نیست.
من به تفکرات گذشته خودم اعتقاد داشتم و برای توجیه نداشتن دانش و منیت، به خراب کردن دیگران میپرداختم و راهکار میدادم؛ چرا این کار را میکردم؟ برای این که ترس داشتم دیگران متوجه شوند من چیزی بلد نیستم و اینهمه مدت نتوانستهام کاری انجام دهم. تجربههای تلخ گذشته را طوری نشان میدادم که انگار خواسته خودم بود که برگشتم! با این روش معرکهگیری میکردم. تنها کسانی حرف مرا قبول میکردند که مثل خودم در جهالت بودند یا تازه شروع به آموزش کرده بودند و تجربه کافی نداشتند. آنها با زبان چرب و نرمِ معرکهگیر از راه به در میشوند.
به همین خاطر راهنما میگوید: زمان مصرف سیگار در کنگره پس از کشیدن سیگار برگردید و مشغول صحبت در آنجا نشوید. چون تازه سفر را آغاز کرده و آموزش لازم را نگرفتهاید و ممکن است با کوچکترین حرف
.jpg)
از مسیر اصلی منحرف شوید و از یادگیری دور بمانید. اگر درگیر این فکر شویم که میتوانم دارو را از بیرون تهیه کنم و درمان شوم، اشتباه است چون روش درمان متفاوت است و نیاز به آموزش دارد تا از مثلث جهالت خارج شویم و از حلقه نیروهای منفی جان سالم به در ببریم. نیروی منفی به راحتی افراد خود را از دست نمیدهد؛ من سرباز نیروهای منفی بودم و هر کاری بود برایش انجام میدادم.
مثال حرف راهنما:به من گفتی تو تا کنون در جبهه شیطان شمشیر میزدی و برای خروج باید آموزش بگیری و دانایی کسب کنی، از تجربههای راهنما استفاده کنی و فرامین او را با جزئیات اجرا کنی تا نتیجه بگیری. با این کار رشد میکنم، مسیر دانایی را طی میکنم، وارد معرکه نمیشوم و خودنمایی نمیکنم چون این افکار مرا به ناکجاآباد میکشاند.
معرکهگیرها شیرینزبان و چربزبان هستند.
مثلاً زمانی پای بساط مینشستیم؛ هر کسی آنجا یککارهای بود! صور آشکارش یک کارگر ساده بود ولی صور پنهانش آسمانخراش میساخت و دلال انسان بود برای خارج کردن به کشورهای دیگر. یک پسرعمو داشتم که آنقدر زیبا صحبت میکرد که اگر کسی او را نمیشناخت فکر میکرد واقعاً دلال انسان است و میتواند آدم را به انگلیس، فرانسه یا آمریکا ببرد! جوری معرکه میگرفت که من در یک ساعت تمام دنیا را میچرخیدم!
خیلیها با شنیدن حرفهای او یقه خانواده را میگرفتند که به ما پول بدهید تا برویم خارج! بعضیها واقعاً هم میرفتند و به مشکل میخوردند. معرکه گرفتن یعنی نپذیرم که دانایی کمی دارم و به آموزشهای کنگره توجه نکنم و بخواهم خودسرانه عمل کنم، که مسلماً به بنبست میرسم.ممنون که به صحبتهای من توجه کردید.
سایت نمایندگی دانیال اهواز
عکس و تایپ: مسافر رضا لژیون دهم
ارسال خبر: مسافر محسن
- تعداد بازدید از این مطلب :
89