English Version
This Site Is Available In English

تولد دوباره در مسیر آگاهی

تولد دوباره در مسیر آگاهی

آغاز این سفر، با تمام وجود، خدای بزرگ را شاکرم که مرا به این مکان مقدس راهنمایی کرد، جایی‌که می‌توانم با دل آرام و قلبی پر از امید خدمت کنم و به آن حال خوشی که همیشه در جستجویش بودم، دست یابم. اینجا، همان‌ جایی است که در آن می‌توانم آرامش گم‌شده را دوباره پیدا کنم و به حقیقت درون خودم نزدیک‌تر شوم. یادم می‌آید روزهایی که وقتی زندگی به مشکلی برمی‌خورد، به‌جای آن که به خودم فرصت بدهم تا با ذهنی آرام راه‌ حل پیدا کنم، تنها به غر زدن، ناله کردن و سرزنش کردن اطرافیان می‌پرداختم. به‌جای پذیرش مسئولیت مشکلاتم، همیشه در جستجوی مقصر می‌گشتم و انگشت اتهام را به‌سوی دیگران می‌‌گرفتم. خود را بی‌گناه می‌دیدم و در پی تایید خود بودم. باور داشتم که همه چیز باید طبق خواسته‌های من پیش برود و هر چیز که بر خلاف میل من می‌شد، باعث  عصبانیت و آشفتگی‌ام می‌‌شد.

آن روزها دنیا برای من در هاله‌ای از تاریکی‌ها و اشتباهات می‌چرخید. با هر تصمیم اشتباهی که می‌گرفتم، گویی به سمت گمراهی بیشتری پیش می‌رفتم. دردل این چرخش‌های بی‌پایان؛ حتی به نزدیک‌ترین افراد زندگیم نیز بدبین شده بودم؛ اگر همسرم دیر به خانه می‌آمد یا با دوستانش می‌نشست یا در مسیر زندگی‌اش لغزشی داشت به سرعت خشم خود را به او می‌ریختم و همه چیز را به گردن او و اطرافیانش می‌انداختم؛ حتی خانواده‌اش نیز برایم تبدیل به دشمنان پنهان شده بودند، کسانی که در نظر من در ایجاد مشکلات زندگی‌ام نقش داشتند؛ اما روزی روزگاری دیگر آمد. زمانی‌که متوجه شدم همسرم با دستانی پراز آگاهی و درک از کنگره به خانه بازمی‌گردد، این را می‌دیدم که او دیگر همان مرد پریشان دیروز نیست، او با لباسی پاکیزه و چهره‌ای آرام به خانه بازمی‌گشت. در چشمانش نشانه‌هایی از تغییر و تحولی عمیق وجود داشت، او آرامش را پیدا کرده بود و این آرامش در تک‌تک رفتارهایش منعکس می‌شد.

برای اولین بار در زندگی‌ام دیدم که او نه تنها به من؛ بلکه به فرزندانش نیز عشق می‌ورزد. روزها را با محبت و توجه به آن‌ها می‌گذراند و این من را متعجب کرده بود و این تغییر در همسرم مرا نیز به تفکر واداشت. از خود، پرسیدم چرا من باید در این جهل و نادانی باقی بمانم؟ چرا من نمی‌توانم همانند او تغییر کنم؟ در این لحظه بود که راه کنگره به رویم گشوده شد و من هم قدم در این مسیر گذاشتم. در آغاز سفرم هیچ‌چیز واضح و روشن به‌نظر نمی‌رسید. ذهنم پر از سوالات و ابهام بود؛ اما به تدریج، با گوش دادن به سی‌دی‌ها، نوشتن، تمرین، و پذیرفتن قواعد و اصول کنگره تغییرات شروع به شکل گرفتن کردند. کم‌کم یاد گرفتم که در هر شرایطی باید مسئولیت خودم را بپذیرم و از دیگران انتظاری نداشته باشم.

متوجه شدم که هربار که به معرکه‌گیری و قضاوت دیگران می‌پرداختم، از پیشرفت خود عقب می‌ماندم. یاد گرفتم که خودم را در آینه‌ حقیقت ببینم و بدون ترس از مواجهه با اشتباهات و ضعف‌هایم، آن‌ها را بپذیرم. آموختم که باید در کنار این آموزش‌ها با انرژی و اشتیاق قدم بردارم؛ چون تنها از این طریق می‌توانم به رشد و پیشرفت دست یابم. اکنون به این حقیقت رسیدم که آگاهی و دانایی، تنها در پذیرش خود و درک عمیق مسیر زندگی نهفته است. خدا را شکر می‌کنم که کنگره را در مسیرم قرار داد تا بتوانم به‌درستی زندگی کنم، بیاموزم که چگونه باید با خودم مهربان باشم، چگونه باید محبت را در قلب خود پرورش دهم و چگونه باید در برابر مشکلات، بادرک و صبر برخورد کنم.

نویسنده: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون چهارم)

رابط خبری: راهنمای تازه‌واردین همسفر منصوره
ویراستار: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون چهارم)
ارسال: راهنما همسفر مهتاج نگهبان سایت

همسفران نمایندگی اردستان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .