هشتمین جلسه از دوره یازدهم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره۶۰ نمایندگی خیام نیشابوری در روزهای یکشنبه به استادی مسافر حمید و نگهبانی مسافر حسین و دبیری مسافرهاشم در تاریخ ۲ آبان ماه ۱۴۰۴با دستور جلسه معرکهگیری و یادگیری رأس ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
سلام دوستان حمید هستم مسافر.
خداوند را شکرگذار هستم که یک بار دیگه قسمت شد زیر سقف کنگره در این جایگاه قرار بگیرم واز شما آموزش بگیرم و از راهنمای خوبم آقای عابدی ممنونم که من را لایق این جایگاه دانست تا خدمت کنم. در مورد دستور جلسه یادگیری و معرکهگیری آقای مهندس در سی دی ها صحبت میکرد که یادگیری از سه تا شرط شروع میشد. اولین شرط ما باید بدانیم که هیچی نمیدانیم، و این باعث میشود یادگیری بهتر انجام شود. دومین شرط این است که ما باور داشته باشیم که یکی هست که از ما بیشتر میداند و از ما بهتر بلد هست و میتواند به ما آموزش بدهد و اون افراد کسانی مثل راهنماها ،پدر و مادر معلم ،اینها افرادی هستند که میتوانند به ما آموزش بدهند و ما هم بتوانیم رشد کنیم و به تکامل برسیم و شرط سوم این است که ما باید تسلیم باشیم در مورد هر اطلاعات که در اختیار ما میگذارند و آنها را انجام بدهیم و بدانیم با انجام دادن آنها به هدف خودمان میرسیم.
در مورد معرکهگیری بخواهم بگویم در قدیم افرادی بودند که میآمدند در محله ها معرکهگیری میکردند و افراد را دور خودشان جمع میکردند که این منبع درآمدشان بود و به اینها میگفتند معرکهگیر. من از خودم بگویم بعد چند مدتی که کنگره میآییم یادمان میرود برای چی آمدهایم، من خودم همین طور بودم بعد چند ماهی که آمدم در کنگره فکر می کردم اینجا فقط برای درمان اعتیاد هست و من باید اینجا اعتیادم را درمان کنم ،بعد از چند وقت فهمیدم که نه اینجا جایی است که درس درست زندگی کردن را به من میآموزند جایی هست که به من عشق، محبت احترام را به من آموزش میدهد و اینها را من در کنگره تجربه کردم که هیچ کدام از این آموزشها را در هیچ کجا به من ندادند.
پدر مادر بودند ولی من توجهی به حرفهای آنها نمی کردم چون حالم خوب نبود و آموزش نگرفته بودم ولی الان وقتی میروم خانه، دست پدر و مادرم را میبوسم و این باعث خوشحالی پدر و مادر من میشود و من را در آغوش میگیرند. قبلآ وقتی من را میدیدند سری تکان میدادند و می گفتند باز این آمد و از به دنیا آوردن من پشیمان بودند. من اینها را مدیون کنگره و آقای مهندس هستم و همیشه شکرگذار خداوند هستم. من بعد یک مدتی یاد گرفتم افسار خودم را ندهم دست نفس خودم. نفس کارش چه چیزی هست این را همیشه از خودم میپرسم ،نفس کارش لذتجویی است و این بود که ما رفتیم دنبال مواد و تاریکیها که نفس ما را هدایت میکرد. من اوایل که از سر کار میآمدم خانه نفس به من میگفت یک چرتی بزن بعد برو کنگره و همین که می خوابی به کنگره نمیرسیدم و اگر هم برسم نفس میگوید جلسه عمومی تمام شد بعد برای لژیون برو و فرماندهی را از ما میگیرد و ما را به طرف تاریکیها هدایت میکند. همیشه باید ببینیم عقل چه چیزی میگوید عقل میگوید احترام پدر و مادر را نگه دار. در کنگره هر موقع که میآییم به حرف راهنما گوش بدهیم و لباس مرتب بپوشیم. از این که به حرفهای من گوش کردید از همه شما ممنونم.

مرزبان کشیک: مسافر محسن

ضبط صدا :مسافر رضا (لژیون پنجم)
عکاس: مسافر هادی (لژیون چهارم)
تایپ : مسافر حسین (لژیون چهارم)
بارگذاری: گروه خبری و سایت شعبه خیام نیشابوری
- تعداد بازدید از این مطلب :
96