English Version
This Site Is Available In English

قدرت عشق

قدرت عشق

سال‌ها با درد اعتیاد فرزندم زندگی کردم، حتی آدم‌های اطرافم حوصله شنیدن حرف‌های من‌ را نداشتند. سال‌های متمادی به هر دری زدم تا راهی پیدا کنم و فرزندم را از میان آتشی که او را می‌سوزاند، نجات دهم؛ اما هیچ راهی نیافتم. درون خود غم بزرگ و سنگینی داشتم. در دل سیاهی شب آرام‌آرام و بی‌صدا گریه کرده از خدای خود درخواست می‌کردم تا کمکم کند.

سال‌ها انتظار کشیدم و هزاران راه را امتحان کردم؛ ولی نتيجه‌ای نداشت. دنبال روزنه نوری بودم تا این‌که کنگره‌۶۰ را پیدا کردم. اشک در چشمان من جاری بود، سؤال‌های زیادی در ذهن داشتم که آیا مسافر من خوب می‌شود؟ و سؤال‌های بی‌شمار دیگری. تمام دل‌خوشی‌هایم خوب شدن فرزندم بود. زمانی‌که دست خود را در دستان راهنمایم گذاشتم، او دستم را گرفت و به درد دل‌ها‌ی‌ من گوش فرا داد، از گذشته‌اش تعریف کرد تا آرام شوم، ماه‌ها گذشت تا مسافرم نیز رها شد.

وارد سفر دوم شدیم، ۶ ماه از سفر ما نگذشته بود که اتفاق خیلی بدی برایمان افتاد؛ زیرا دوباره خداوند من‌ را با فرزندانم امتحان کرد، متوجه شدم مسافرم برگشت خورده است، از قضا در همان زمان فرزندان دیگر من دچار گرفتاری‌های جدیدی شدند، انگار تمام درها به روی‌ من بسته شده بود، کمی با خود فکر کردم و به خدا گفتم چرا فقط برای من؟ از این اتفاق‌ها، باید چه درسی می‌گرفتم؟ دیگر گریه امانم نمی‌داد.

با آموزش‌های راهنمای خود تصمیم گرفتم قوی‌تر حرکت کنم، آن روزها برای من بسیار سخت گذشت، نمی‌توانستم دردم را به کسی بگویم. به هفته گلریزان نزدیک می‌شدیم و من تمام دارا‌یی‌ام را از دست داده بودم،‌ موجودی حسابم کم بود. زمانی‌که استاد جلسه همسفر زهرا صحبت می‌کرد، اشک‌های من سرازیر بودند، همان‌جا با خدای خود پیمانی بستم و وارد لژیون سردار شدم، تمام بدنم می‌لرزید، گلریزان که تمام شد حس قشنگی در وجود من پدید آمد، روزها گذشت تا فهمیدم بزرگترین دیواری که باید از آن بالا می‌رفتم، دیوار ذهنم بود، باید نگرش خود را عوض می‌کردم.

انجام کار نیک مانند کاشت بذر است، اگر در بستر مناسب کاشته و رسیدگی شود، روزی به‌بار خواهد نشست، نتیجه و محصول سالم و خوبی خواهد داد. هرگز نبایستی قدرت عشق را فراموش کنیم، همچنین دعا و بخشش را در حق دیگران، بنابراین با تلاش و کوشش خستگی ناپذیرم مانند همیشه برای رسیدن به آرامش به راه خود ادامه خواهم داد تا به رستگاری و آرامش برسم. قدم‌هایم را مانند همیشه پرتوان و استوار برمی‌دارم.

من در لژیون سردار معنی عشق را فهمیدم، عشق بدون محبت و بدون کاشتن بذر معنایی ندارد؛ زیرا عشق چیزی نیست جز خدمت کردن به مخلوقین خداوند بزرگ. من از آقای مهندس، راهنمای خوب خود و از نمایندگی ایمان تشکر می‌کنم که این بستر و مسیر مناسب را برای من ایجاد کرده‌اند، خدا را هزاران بار شکر. باور کنید قدرت انسان نامحدود و نیروی آدمی بیکران است، هیچ کاری از اراده او خارج نیست. من در لژیون سردار ۲ بار دنور شدم، امسال هم به سمت جلو حرکت خواهم‌ کرد تا به جایگاه پهلوانی برسم. برای وجود گرامی و پر نور آقای مهندس شکر، شکر، شکر.

نویسنده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر افسانه (لژیون ششم)
رابط خبری: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر افسانه (لژیون ششم)
ویرایش و ارسال: همسفر منیره رهجوی راهنما همسفر الهه (لژیون دهم) دبیر اول سایت
همسفران نمایندگی ایمان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .