معرکهگیری در نگاه کنگره ۶۰، یعنی دورشدن از اصل ماجرا. انسان وقتی نمیخواهد با واقعیتها روبهرو شود، ناخودآگاه صحنهای بیرونی میسازد: حرفزدنهای زیاد، گله و شکایت، بزرگ کردن مشکلات کوچک یا حتی ساختن داستانهایی که فقط برای پرتکردن ذهن خودش به کار میآیند، این رفتار شاید لحظهای آدم را سبک کند؛ اما مثل دود چشم را میسوزاند و هیچ روشنایی نمیدهد؛ در چنین فضایی، ذهن فرصت یادگرفتن ندارد؛ زیرا تمام انرژی صرف نگهداشتن این معرکه میشود.
من فهمیدم هر بار که وارد معرکهگیری میشوم در واقع دارم لحظهای را که باید به درون خودم نگاه کنم را عقب میاندازم. یادگیری نقطه مقابل معرکهگیری است. یادگیری یعنی اینکه فرد ساکت شود، نگاهش را به درون برگرداند و از خودش بپرسد: «کجای مسیرم نیاز به تغییر دارد؟» این نوع نگاهکردن، ساده نیست. یادگیری یعنی از هر تجربه حتی سختترین آن چیزی برداشت شود؛ در واقع زندگی خودش یادگیری است و در هر لحظه انسان در حال یادگیری موضوعی جدید است. فرد کمکم میفهمد، مشکل اصلی بیرون از او نیست؛ بخش مهمی از راهحل در دست خودش است.
وقتی معرکهگیری کمتر میشود، ذهن سبک میشود، حرفها شنیده میشود، آموزشها جا میافتد و دریچهای برای تغییر باز میشود. رهایی و تعادل محصول همین تمرکز آرام است؛ تمرکزی که بهجای شلوغی بیرون، بر ساختن درون تکیه دارد.
اوایل که من و مسافرم به کنگره آمده بودیم، من همیشه از سختی راه و شرایط پیشآمده به همسرم گلایه میکردم و بهجای اینکه روی حل مشکل تمرکز کنم، نق میزدم؛ ولی بههرحال با همه این اوصاف از کنگره جدا نشدم. چند ماه که گذشت، فهمیدم مسافرم دوباره سراغ مواد رفته و سفرش را خراب کرده است؛ آن لحظه گویی چیزی در من فروریخت و خیلی ناامید و جاخورده بودم؛ اما با کمک راهنمایم تونستم آرامتر شده و بیش از قبل وصل کنگره باشم و با آموزشهای ناب کنگره به آرامش برسم، در کنار مسافرم باشم نه در مقابلش تا در نهایت مسافرم به درمان برسد و توانستم با شرکت در آزمون اصلی، راهنمای تازهواردین بشوم. از آن روزها تا به امروز مسیر آسان نبود و افتوخیزهایی داشت؛ اما چیز مهمی که تغییر کرد این است که دیگر وسط معرکههای بیحاصل نمیایستم!
نویسنده: راهنمای تازه واردین همسفر طاهره
عکاس: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر پروانه (لژیون دوم)
ویرایش و ارسال: راهنما همسفر پروانه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی آبیک
- تعداد بازدید از این مطلب :
91