English Version
This Site Is Available In English

خداوند تنها روزنه امیدی است، که هیچ‌گاه بسته نمی‌شود

خداوند تنها روزنه امیدی است، که هیچ‌گاه بسته نمی‌شود

خداوند تنها روزنه امیدی است، که هیچ‌گاه بسته نمی‌شود، تنها کسی است که با دهان بسته هم می‌توان صدایش کرد، با پای شکسته هم می‌توان سراغش رفت، تنها خریداری است که اجناس شکسته را بهتر برمی‌دارد.
می‌خواهم برایتان از سال‌هایی بازگو کنم، سال‌هایی که در غم، اندوه و تاریکی سپری می‌‌کردم. آرزوی ترک اعتیاد برا‌ی‌‌مان آرزو شده بود؛ زیرا چند باری مسافرم تصمیم گرفت که اعتیاد خود را ترک کند و هر چند بار با شکست روبه‌رو شدیم و دیگر امیدی نداشتیم. جمله خیلی زیبایی می‌گویند؛ در ناامیدی بسی امید است. این جمله برای من اتفاق افتاد. افسانه دیگر امیدی برای نجات از دام اعتیاد نداشت. سال‌های ۹۷ و ۹۸ بود، که برای اولین بار نام کنگره‌۶۰ در خانه‌ ما به گوش رسید. من امیدی به این هم نداشتم. مسافرم تصمیم نهایی را گرفت و سفرش را در شعبه رودهن آغاز نمود. این سفر را به تنهایی شروع کرد، هنوز برای من اذن ورود صادر نشده بود به دلیل این‌که تحت نظر دکتر بودم و استراحت مطلق داشتم نمی‌توانستم وارد این مکان مقدس شوم و مسافرم هر روز  قدم‌هایش را محکم‌تر برمی‌داشت و راه خودش را پیدا کرده بود.

افسانه هم‌چنان در حال بد خود دست و پنجه نرم می‌کرد؛ زیرا هنوز اجازه ورود به کنگره‌۶۰ را نداشت و از حال و هوای آن نمی‌دانست فقط گوش‌هایش با صدای دل‌نواز جناب مهندس دژاکام در خانه آشنا بود و آرزوی دیدار جناب مهندس را داشت که باز هم نتوانست با مسافرش برای رهایی و گرفتن گل رهایی از دستان پر مهر جناب مهندس همسفر شود. خیلی اسرار برای دیدار جناب مهندس دژاکام را داشت؛ ولی هنوز حکم برای افسانه صادر نشده بود.

مسافرم با حال خوب راهش را ادامه می‌داد. بعد از ۶سال رهایی دوباره وارد دام اعتیاد شد. اواخر شهریور سال ۱۴۰۴ بود، که افسانه متوجه شد دوباره مسافرش درگیر این دام شده است، که حال من قابل توصیف نمی‌باشد. به مسافرم گفتم اطلاع دارم دوباره درگیر این دام شده‌ای و چون با کنگره‌۶۰ و صدای گرم دل‌نشین جناب مهندس دژاکام آشنا بودم، اسرار داشتم که سفرمان را دوباره شروع کنیم. این بار افسانه می‌خواهد سفر خود را شروع کند، تا از تاریکی و جهل نجات پیدا کند. تصمیم گرفتیم هر دو با هم سفرمان را شروع کنیم و وارد کنگره‌۶۰ شویم.

برای اولین بار که وارد این مکان شدم خیلی مضطرب بودم که کسی را نمی‌شناسم، چطور مکانی است؟ زمانی‌که خداوند اجازه ورود مرا صادر کرد، برای‌ من زیباترین مکان، دنیایی است جدا از دنیای بیرون. من و مسافرم قدم‌هایمان را محکم برمی‌داریم تا به رهایی از آنچه تا به حال نمی‌دانستیم برسیم. خداوند را هزاران هزار بار شاکر هستم، که بار دیگر با اعتیاد مسافرم باعث شد، اذن ورود من به کنگره‌۶۰ صادر شود.

می‌گویند آرزو‌ها دست نیافتنی هستند؛ اما در کنگره‌۶۰ آرزوها هم دست یافتنی هستند. دیدار جناب مهندس دژاکام برای من یک آرزو بود و به لطف خداوند به آرزوی خود نزدیک می‌شوم .

نویسنده: همسفر افسانه رهجوی راهنما همسفر ندا ( لژیون سوم)
رابط‌خبری: همسفر ساحره رهجوی راهنما همسفر لیلا ( لژیون اول)
ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر لیلا ( لژیون اول)
همسفران نمایندگی دماوند

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .