به نام خدایى که جز به فضل و بخشش او امید نبستم، جز از عدالت او نهراسم، جز به سخن او اعتماد نمیکنم و جز به ریسمانش چنگ نمیزنم. اى خداى بخشایشگر مهربان تنها به تو پناه میآورم و سپاس خداى را که شب تاریک را با قدرت خود برد و روز روشن را به رحمتش آورد و لباس پرفروغ آنرا در حالی که قرین نعمتش بودم بر تن من کرد. از قلم است که گامهای بلندش در سراسر گیتی، روان و جاری میشود. گویی جویها به هم میپیوندند تا رود یا رودهای خروشان را تشکیل دهند و آن محتوا را به همه انسانها برسانند. اینها مجموعهای هستند که اهداف و خواستههای بشری را شکل میدهند و از تصور به تصویر و از تصویر به بنای حقیقت میرسانند و آن بنا، ساختاری است که نادانان در پی ویرانی آن بوده و هستند و دانایان در پی بنای آن؛ ولی همیشه پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری بوده، است و خواهد بود و اکنون، سرآغاز خط دیگری است.
قبل از هر کلام و بیانی از آقای مهندس و خانواده محترم ایشان نهایت تشکر و قدردانی را به عمل میآورم و از قدرت مطلق برای این عزیزان خواسته سلامتی، طول عمر باعزت، موفقیت، شادکامی و عاقبتبخیری را خواهانم؛ چراکه باعث بانی این بستر امن شدند و این اساتید بزرگ از خود گذشتند تا من همسفر به خود برسم و نه تنها آرامش و آسایش را نثار من کردند؛ بلکه راه درست زیستن را به من آموختند. آری! اکنون دست به قلم میشوم و روحم به پرواز در میآید تا بنویسم برای خودم و حال و روزم را قبل از ورود به این مکان مقدس در واقع بهشتبرین روی کره خاکی و برای همسفرانی که در حال سفر هستند و دوستانی که قرار است در آینده نزدیک به ما بپوندند بیان کنم.
من هم مثل همه انسانها دوست داشتم که یک زندگی بدون تنش و آرامی داشته باشم؛ اما چه کنم که همه اینها یک رویا و خوابی بیش نبود. چند ماه بعد از زندگی مشترکمان فهمیدم که همسرم مصرفکننده است. نه کاری بود، نه پولی، نه خانهای؛ حتی نزدیک به ۱۱ ماه با مادر همسرم زندگی کردم و آن هم چه زندگی تلخی که نه یاری بود و نه مونسی که در تمام این ماهها روزها خواب و شبها بیدار بود که حتی در این مدت یکبار هم به اقوام خودم سر نزدیم؛ چون پولی نبود، حال خوشی نبود و فکر کنید که تازه عروس باشی و به دیدن پدر و مادرت نروی. کاری هم از دست من برنمیآمد؛ چون او را دوست داشتم و خیلی برای من مهم بود و هیچ وقت نخواستم و اجازه ندادم که کسی از حال و روز زندگی مشترک من چیزی بفهمد.
بالاخره زمان گذشت، بعد از یک سال زندگی مشترک به تهران آمدیم و همسرم در یک شرکت دولتی مشغول به کار شد. خدا را شکر میگذشت؛ ولی چیزهایی در زندگیام کم بود که آنها را با هیچ پولی و از هیچ کجای دنیا نمیتوانستم پیدا کنم. تا اینکه در روز پنجشنبه ۶ خردادماه ۱۳۹۸ همسرم به جایی رفت و همان شب برای شام هم در شهر قدس به یک مهمانی مهمی دعوت شده بودیم و من هم با دو فرزند منتظر آمدن او به خانه بودم و بعد از چند بار تماس تلفنی، گفت که من رباطکریم هستم و مسیر را گم کردهام و ساعت ۹ شب به خانه رسید، تا به مهمانی برسیم به نیمه شب کشید. خدا را هزاران بار شکر این مهمانی برای زندگی من خوشیمن بود و بعد از گذشت یک هفته همسرم گفت که یک جایی را برای درمان پیدا کردم و گفتهاند که باید همسفر هم باشد و من هیچ باوری نداشتم و خیلی گارد گرفتم که چرا من باید بیایم؟!
یک روز به اتفاق خانواده به نمایندگی ابنسینا رفتیم و نمیتوانستم باور کنم که جایی برای درمان است؛ اما مسافرم هر جلسه به کلاسهای خودش میرسید تا اینکه بعد از نزدیک به ۲ ماه من روز پنجشنبه به تاریخ ۲۷ تیرماه ۱۳۹۸ به لطف خدای بزرگ به کنگره۶۰ ورود پیدا کردم. بعد از ورود به این مکان مقدس و ۳ جلسه مشاوره توسط راهنمای تازهواردین همسفر صدیقه، با حس خودم راهنما همسفر زهرا را انتخاب کردم. آنقدر حس و حالش خوب بود و آموزشهای نابی را در اختیار رهجوها قرار میداد که زود جذب کنگره شدم. تمام جایگاهها و کسانی که شال داشتند برای من جای سؤال بود که این افراد چگونه به این جایگاهها نائل شدند؟ از خداوند خواستم که عمری عنایت کند تا همه جایگاهها را یکی پس از دیگری کسب کنم. اوایل کمی با نوشتن سیدی مشکل داشتم؛ ولی کمکم به خودم آمدم که چیزی به رهایی مسافرم نمانده است.
عزم خودم را جزم کردم و تمام توان خودم را در این مسیر پر از چالشهای متفاوت گذاشتم و خدا را شکر روز رهایی فرا رسید و بعد از رهایی در کنگره ماندگار شدم و گوش به فرمان راهنمای خودم و تابع قوانین بودم و بلافاصله در پی خدمت رفتم و خدمت را از تایپیست شروع کردم. هر چند که در این مسیر سبز مشکلات زیادی سر راهمان قرار میگرفت و دریای پرتلاطم با امواج سهمگین وجود داشت؛ ولی تمام سعی خودم را میکردم که از آموزشهای ناب کنگره۶۰ فاصله نگیرم. کنگره۶۰ نه تنها برای درمان اعتیاد به انواع مواد مخدر است؛ بلکه برای انواع بیماریها لاعلاج در حال تلاش بوده و پیشرفت شایانی در تمام زمینهها داشته است و یک دانشگاه عظیمی برای انسانسازی بوده که در هیچ کجای دنیا چنین آموزشی برای درست زندگی کردن وجود ندارد. یاد گرفتم که بادبادکباز ماهری باشم که بادبادک را در جهت باد مناسب هدایت کنم که هم خودم و هم افرادی که در کنارم هستند، لذت ببرند و باید از این سیستم سپاسگزار و قدردان باشم؛ چراکه خانوادهام را به من رهنمون کرد و در نهایت خودم را به من برگرداند و به من فهماند که اول باید خودم را دوست بدارم تا بتوانم دیگران را دوست داشته باشم، باید عشق و محبت در وجود من باشد تا به دیگران عشق و محبت بورزم.
در کنگره۶۰ آموختم که دست از تلاش برندارم و تمام توان خودم را در این راه خرج کنم؛ زیرا میدانم هر چه تلاش مستمر داشته باشم در نهایت به خودم برمیگردد. همسفرانی که در این مسیر آموزشی قرار دارید، یقین بدارید که در مسیر درستی قرار گرفتهاید و دوربین را روی خودتان قرار بدهید تا سفر موفقیتآمیزی داشته باشید و در کنار مسافرتان باشید نه در مقابل آن، همراه و همدم او باشید و در این سفر باید از خیلی چیزها بگذرید تا به آن حال خوش و آرامش برسید. من به جز شال نارنجی راهنمایی در اکثر جایگاههای کنگره۶۰ خدمت کردهام و همیشه خواسته قلبی من این بود که بعد از جایگاه مرزبانی، شال فسفری راهنمای تازهواردین را کسب کنم. روز پنجشنبه ۲۵ مردادماه ۱۴۰۳ آزمون راهنمایی دادم و بعد از اعلام نتایج خواسته من مقرر شد و روز موعود فرا رسید.
روز شنبه در تاریخ ۱۰ آبانماه ۱۴۰۴ با دستان پرتوان آقای مهندس حسین دژاکام شال فسفری راهنمای تازهواردین را دریافت کردم و به خودم بابت به دست آوردن این موفقیتها احسنت میگویم و این روز فقط یک تاریخ نیست؛ بلکه آن عشق، محبت، ایثار، از خودگذشتگی و خدمت به همنوع خودم بوده که آقای مهندس الگوی بینقص این قضیه است. از خداوند بزرگ میخواهم که در این مسیر سبز عاشقی به من کمک کند تا بتوانم یاریرسان همنوعان خودم باشم و تا نفس در بدن دارم، خدمتگزار صدیقی در کنگره۶۰ باقی بمانم؛ چراکه دیگران به من کمک کردند تا من به حال خوش برسم، حال بر خودم وظیفه میدانم که به دیگران کمک کنم. در آخر از تمامی راهنمایان خودم و همچنین تمام خدمتگزارنی که در این مسیر آموزشی من را همراهی کردند تا به این جایگاه برسم، نهایت تشکر را دارم. برای انجام این عمل عظیم شکر شکر شکر.
نویسنده: راهنمای تازهواردین همسفر زلیخا
ویرایش و ارسال: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر الهه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی پرند
- تعداد بازدید از این مطلب :
323