وقتی که کنگره را به من معرفی کردند و گفتند همچنین جایی وجود دارد که مسافرت میتواند در آنجا به درمان قطعی برسد، نگاهی به خداوند کردم و گفتم: الهی به امید تو.
آمدم و وارد کنگره شدم. اولش میگفتم اینجا کجاست؟ یعنی اینجاست که میگفتند مسافرت به درمان میرسد؟ باور نمیکردم؛ ولی وقتی چند جلسهای گذشت، دیدم که نه قطعاً همینجا است که مسافرم به درمان و حال خوش خواهد رسید.
قبل از ورود به کنگره، به مسافرم میگفتم از این زندگی خسته شدهام، انگار در جایی هستم که تاریکی مطلق است و نمیتوانم از اینجا خارج شوم. در کنگره آموختم که واقعاً در تاریکی هستم و با آموزشهایی که دیدم، به من گفتند که چگونه باید رها شوی. همیشه از کسانی که مصرفکننده بودند، تنفر داشتم؛ ولی کنگره به من آموخت باید از گناه تنفر داشت نه از گنهکار.
یاد گرفتم گاهی وقتی همه چیز دارد از هم میپاشد، در واقع همه چیز دارد سر جای خودش قرار میگیرد.
صبرکردن را یاد گرفتم این که صبر اوج احترام به حکمت خداوند است. صبر آسان نیست. صبر؛ یعنی تنهایی، صبر؛ یعنی سکوت در مقابل توهین، صبر؛ یعنی لبخند در میان اشک، اما درعینحال به یاد داشته باشم که خدا با صابران است و به موفقیت رسیدن، صبر میخواهد.
یاد گرفتم که اگر روزی چشمهایت را باز کردی و خودت را وسط کوره دیدی، نترس و سعی کن از آن پخته خارج شوی؛ چرا که سوختن را همه بلدند.
باید ایمان داشته باشی که حال خودت و مسافرت روزی خوب خواهد شد و از تاریکی نجات پیدا میکنی. ایمان همان چیزی است که تو به آن نیاز داری، درست بهاندازهٔ نفسکشیدنهایت. ایمان به وجود خداوندی که تکتک لحظات زندگیات را میبیند و روزی تمام سختیها، تلاشها و دویدنهایی که به عشق او تحمل کردی، برایت هزارانهزار بار جبران میکند.
به خداوند اعتماد کن و هیچوقت ناامید نشو که همه چیز در بهترین زمان ممکن برایت اتفاق خواهد افتاد.
الهی به امید تو.
نویسنده: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون چهارم)
ویرایش: همسفر نعیمه رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون هشتم) دبیر اول سایت
تنظیم و ارسال: همسفر شیوا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون نهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی زنجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
219