English Version
This Site Is Available In English

امیدم فقط کنگره بود

امیدم فقط کنگره بود

در مورد حس و حال رهایی باید بگویم که من از وقتی پام را گذاشتم در کنگره، تا زمان رهاییمان شبی نبود که روز رهاییمان را در ذهنم تجسم نکنم و بخوابم. یعنی آن حس کودکی را داشتم که پدر و مادرش برای آخر هفته قول اسباب بازی که دوست دارد را به آن دادند.

آن بچه در طول هفته ذوق این را دارد که کی آخر هفته می‌شود تا من آن اسباب بازی را به دست بیاورم و در طول هفته مدام از پدر و مادرش به خاطر قولی که بهش دادند تشکر می‌کند. یعنی آنقدر آن اسباب بازی برایش ارزشمند است.

شب قبل رهاییمان من از ذوقم اصلاً نتوانستم بخوابم. صبح که رفتیم پیش آقای مهندس حس و حال عجیبی داشتم، تپش قلب گرفته بودم، دستهایم می‌لرزید، اما عشق و محبتی که آن‌جا بود باعث شد آرام شوم. به جرات می‌توانم بگویم یک تیکه از بهشت بود! با اینکه مسافران و همسفران زیادی از شعبه‌های مختلف برای رهایی آمده بودند، اما اصلاً احساس شلوغی نمی‌کردی و نظم خاصی داشت.

وقتی آقای مهندس را دیدم می‌خواستم دستشون را ببوسم، می‌خواستم بهشون بگویم که زندگی و آرامشم را مدیونشون هستم، ولی اجازه این را نداشتیم چون وقت کم بود. اما در ذهنم هزاران بار از ایشان تشکر کردم چون در زندگی‌ام به مرحله‌ای رسیده بودم که هیچکس نمی‌توانست کمکم کند، امیدم فقط کنگره بود.

منی که پر از افکار منفی بودم و این افکار منفی باعث سردردهای سه روزه من بود، در کنگره جوری آرام شدم که الان ۳ ساله از آن سردردها دیگر خبری نیست. باز هم در زندگی‌ام مشکل دارم و وقتی از  چیزی نگران می‌شوم یا افکار منفی به سراغم می‌آید، در کنگره یاد گرفتم با فکر کردن به چیزهای خوب، افکار منفی را پس بزنم.

همیشه به این فکر می‌کنم که اگر پام به کنگره باز نمی‌شد چه جوری می‌توانستم با مشکلاتم مقابله کنم؟ و از پسشون بر بیام. یک بار یکی از همسفرها در مشارکت گفتند؛ خدا را شکر می‌کنم که مسافرم اعتیاد داشت، و من توانستم به کنگره بیایم، آن موقع این حرف برایم خیلی گنگ بود، اما الان می‌فهمم که چی گفتند.

آن حس هایی که در کنگره تجربه می‌شود من در هیچ جایی نتوانستم تجربه کنم. کنگره بهم یاد داد که مشکلات تمام نمی‌شود، اما من توانایی حل کردنشان را دارم، البته با آموزش. در آخر از آقای مهندس و راهنمای سفر اولم همسفر فاطمه و راهنمای سفر دومم راهنما همسفر مهین، کمال تشکر را دارم، انشاالله زندگیشان پر از نور الهی باشد.

نویسنده و تایپ: همسفر ندا رهجوی راهنما همسفر مهین (لژیون ششم)
ویرایش: همسفر معصومه رابط خبری (لژیون ششم)
ارسال: همسفر فرنوش رهجوی راهنما همسفر مهین (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی حکیم هیدجی 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .