گاهی فکر میکنم اگر سیدیها نبودند، من چطور میتوانستم اینهمه حرف زیبا، تجربههای عمیق و آموزشهای درست را در دل و ذهنم جا بدهم؟ هر بار که صدای استاد یا راهنمایی را از سیدی میشنوم؛ انگار دستی مهربان مرا از تاریکی افکارم بیرون میکشد و میگوید: «راه روشن است، فقط بنویس و یاد بگیر.» سیدی برای من فقط یک وسیله آموزشی نیست؛ بلکه پلی است بین ذهن و دل من، بین گذشته و حال، بین ناآگاهی و دانایی.
وقتی گوش میدهم، میفهمم که هر جمله در دل خودش نوری دارد؛ نوری که اگر بخواهم آن را نگه دارم؛ باید بنویسمش؛ باید جاریاش کنم روی کاغذ تا از آنِ من شود. نوشتن سیدی آموزش برایم مثل گفتوگویی است با خودم؛ گفتوگویی که سیدی آغازش میکند. از دل کلمات استاد، مفاهیم را بیرون میکشم، مینویسم، تکرار میکنم و کمکم میبینم که این نوشتهها دارند مرا میسازند؛ ذهنم را مرتب میکنند؛ تفکرم را منظم میکنند و آرامآرام مرا به انسانی آگاهتر تبدیل میکنند.
گاهی در میان نوشتن، اشک در چشمانم جمع میشود؛ نه از غم؛ بلکه از حس شکرگزاری؛ چون میبینم که سیدیها فقط آموزش نمیدهند؛ بلکه قلبم را تربیت میکنند؛ به من یاد میدهند که گوش دادن؛ یعنی فهمیدن و نوشتن؛ یعنی ماندگار کردن فهم. حالا دیگر برایم سیدیها مثل چراغی هستند در مسیر تاریک ذهنم؛ هر بار که یکی را گوش میدهم؛ واژهای، جملهای یا حتی یک مثال ساده؛ کلیدی میشود برای باز کردن قفل درونم و وقتی آن را مینویسم؛ انگار قفل باز میشود و نفسی تازه میکشم. برای من نوشتن سیدی و نقش آن در آموزش؛ نقش زندگی است؛ چون همین گوش دادن و نوشتن است که مرا از منِ دیروز جدا میکند و به منِ تازهای میرساند؛ به انسانی که در مسیر دانایی قدم برمیدارد.
نویسنده: همسفر و مسافر نیکوتین سودابه رهجوی راهنما همسفر سپیده (لژیون یکم)
رابط خبری و ویرایش: همسفر شبنم رهجوی راهنما همسفر سپیده (لژیون یکم)
ارسال: همسفر و مسافر نیکوتین ساحل رهجوی راهنما همسفر سپیده (لژیون یکم) دبیر سایت
همسفران شعبه شمس
- تعداد بازدید از این مطلب :
77