سلام دوستان محسن هستم یک مسافر
این دفعه سومی است که سفر میکنم، اما حس این سفر با دفعات قبل یکی نیست، هر بار که وارد سفر شدم فکر میکردم از قبل قویتر هستم و منیت به سراغم آمد، اما حالا میفهمم که هر مرحله از درمان، عمق تازهای از خود واقعیام را آشکار میکند، در هفته دوم از سفرم پدر عزیزم از دنیا رفت، در آن شب انگار زیر پلهایم خالی شد، اتفاقی بود که، نهفقط قلبم بلکه مسیر سفرم را هم لرزاند اما در آن تاریکی بزرگ دریچه نوری پیدا شد، فهمیدم سختیها بیدلیل نیستند، خدا گاهی با درد انسان را بیدار میکند، هر بار که خواستم از تاریکی جدا شوم نیروهای منفی با شکلهای مختلف به سراغ من آمدند تا من را به همان تاریکی برگردانند و حالم را خراب کنند، بار ها سفرم را برای همین وسوسه، ناامیدی، غم از دست دادن عزیزانم، خراب کرده بودم، اما حالا میدانم آن اتفاقات نه برای شکست ، بلکه برای رشد من بودند.
شاید این بار تاوان سفرهای قبلیام که خراب کرده بودم را سختتر باید پس بدهم، چون قدر حال خوبم را ندانستم، نام کنگره را با خراب کردن سفرم در وجود خودم از بین بردم و از صراط مستقیم خارج شدم، ولی خوشحالم که فرصت این داده شد که باصداقت و نیت پاک، باز در کنگره بتوانم سفر کنم، و بتوانم به حال خوب برسم و به خودم ایمان بیاورم که هنوز دیر نیست و فرصتم را از دست ندهم، خداوند همیشه راه بازگشت را باز میگذارد، حتی وقتی از خود ناامید شدهایم، سفر آخرم برای من فقط درمان جسم نیست، بلکه درمان نفس است و همینطور بهبود رابطهام باخدا، خودم و اطرافیانم.
پدرم همیشه میگفت: آدم باید مرد سختیها باشد،
حالا معنای واقعی آن کلمهها را لمس میکنم، دیگر فریب شیطان را نمیخورم که با هر اتفاق ناگوار مثل؛ تاریکی از دست دادن عزیزان، اشک ریختن، بیخوابی، امروز دیگر دنبال فرار نیستم دنبال فهمیدن و قوی شدن هستم، کنگره برای من فقط یک مکان نیست یک پناهگاه و افراد آن مثل، یک خانواده مهربان و دلسوز است که هر بار زمین میخورم کمکم میکنند که بتوانم دوباره بلند بشوم.
ممنونم که به صحبتهای من توجه کردید.
مسافر محسن لژیون14
عکاس: مسافر محمد رضا
تنظیم و ارسال: مسافر عرفان
- تعداد بازدید از این مطلب :
129