سومین جلسه از دوره هفتم کارگاههای صبحگاهی عمومی کنگره۶۰، نمایندگی پارک لاله، به استادی پهلوان محترم مسافر حامد، نگهبانی پهلوان محترم مسافر هاشم و دبیری پهلوان محترم مسافر حسین با دستور جلسه "گلریزان" پنجشنبه مورخ 22 آبان ماه ۱۴۰۴ ساعت ۶ صبح آغاز به کارکرد.

سخنان استاد:
خدا را شکر میکنم که امروز در پارک لاله در خدمت شما هستم. تشکر میکنم از گروه مرزبانی، ایجنت محترم، دبیر، نگهبان و همه عزیزانی که این اجازه را به من دادند تا در کنار شما آموزش بگیرم.
واقعاً همینطور است؛ کنگره هزینه میکند تا ما آموزش بگیریم. مبلغی که اعلام شد برای سفر یک سفر اولی، حدود صد میلیون بود اگر اشتباه نکنم؛ اما عددی که برای منِ راهنما که بهعنوان یک استاد نشستهام قطعاً بسیار بالاتر است. باید طوری باشد که در برابر امکاناتی که کنگره برای من فراهم کرده، بتوانم خوب شکرگزاری کنم.
استاد امین میگویند پارک لاله «گنج پنهان کنگره» است. برای بچههایی که الان اینجایند، دیگر پنهان نیست؛ چون دارند استفاده میکنند. گنجی که استفاده نشود به درد نمیخورد؛ مثل گنجی که در سینه هرکدام از ماست و باید از آن استفاده شود؛ تواناییهایی که در کنگره به دست میآوریم، تغییراتی که به وجود میآید، حس و حالی که تجربه میکنیم.
در کنگره کسی برای کسی نقش بازی نمیکند. تمام نمونهها واقعیاند و آنقدر حقیقی که از هر حقیقتی حقیقیترند. آدم تعجب میکند که چگونه هنوز برخی روشهای دیگر را تبلیغ میکنند، در حالی که کنگره کارش را اینقدر خوب انجام میدهد و در همه بخشها کامل است.
اگر از کسانی که خدمت مالی کردهاند بخواهیم این خدمت را کنار بگذارند، چه میماند؟ قطعاً روح آموزشها از بین میرود. من برای اینکه بتوانم قدمی بردارم باید از یکسری چیزها دل بکنم؛ وگرنه بسیاری از اتفاقات نمیافتد. تمام امکانات طوری فراهم شده که منِ حامد به حال خوب برسم. ما اینجا نمیآییم که حال دیگران را خوب کنیم؛ این تصور از نظر من کاملاً اشتباه است. اگر من کاری انجام میدهم فقط برای این است که حال خودم خوب شود. من در آن حد نیستم که بگویم میخواهم حال دیگران را خوب کنم.
دوستی میگفت: «امسال نمیخواهم در گلریزان شرکت کنم و میخواهم زندانی آزاد کنم.»
گفتم: «من هم با تو همعقیدهام؛ آزاد کردن اسیر، خیر و برکت زیادی دارد؛ اما هرچقدر اطرافم را نگاه میکنم کسی را در بندتر از خودم نمیبینم که بخواهم آزادش کنم.» درست است که الان میگویم «من»، اما با این بخشش کاری میکنیم که از «من» به «ما» برسیم؛ چیزی که آقای مهندس خواستند. من بودم، اما متوجه نبودم؛ حسش را نداشتم، ولی امروز اینجا هستم که بگویم فهمیدم.

من یک سال تمام از پارک لاله استفاده کردم؛ قشنگ نیست روز جشنش نیایم. همیشه دیدهایم جشن گلریزان کمی خلوتتر از روزهای دیگر است؛ اما خوش به حال کسانی که الان اینجا هستند و قدرش را میدانند.
در پارک لاله واقعاً تغییر فصلها را میبینیم؛ نه تابستانش کولر دارد و نه زمستانش بخاری. سرما و طبیعت را حس میکنیم. درختها را حس میکنیم؛ درختی که بار ندهد از ریشه حذفش میکنند و بار انسان یک کلمه است: انسانیت. میوه انسان بچه و خانواده نیست؛ میوه واقعی انسان، انسانیت اوست. پدری که پدری کند، مادری که مادری کند.
عدهای میگویند «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است»؛ خانه یک چهاردیواری است و با محبت خانه میشود. نمیتوانیم بگوییم چون چهار دیوار دارد پس خانه است. خانه را کنگره به ما برگرداند و من چیزی باارزشتر از کنگره پیدا نکردم. قدرش را کسی میداند که میفهمد و چون فهمیده، میتواند نگهش دارد و رهاییاش را حفظ کند. کسی که قدرش را نمیداند، نمیتواند نگهش دارد چون متوجه نشده چه اتفاقی افتاده است.

جشن گلریزان را به همه اعضای کنگره ۶۰ تبریک میگویم. ما خیلی خوشبخت هستیم که میتوانیم در دو شعبه خدمت کنیم و چه بسا برخی در سه جا. حمایت از پارک لاله بسیار مهم است و هر جا اهمیت خودش را دارد. برای اینکه جشن باشکوهتر باشد و افراد بیشتری حضور پیدا کنند، بخشی از آن برمیگردد منِ استفادهکننده از پارک؛ اینکه بتوانم بازپرداخت داشته باشم و قدردان باشم.
امیدوارم با حضور شما جشن امسال جشن بسیار خوبی باشد.

تهیه و تنظیم: گروه سایت نمایندگی پارک لاله
- تعداد بازدید از این مطلب :
448