به نام قدرت مطلق الله
اگر بنایی آباد باشد اما ساکنان آن خراب باشند، آن بنا نیز کمکم رو به نابودی میرود؛ اما ساکنان آباد، در بناهای خراب و ویرانهها، میتوانند آنها را احیا نمایند.
از خداوند، جناب سردار، آقای مهندس و همچنین راهنمای عزیزم، خانم مرضیه، سپاسگزارم که اجازه دادند بتوانم در لژیون عشق و محبت شرکت و خدمت کنم و آگاهی و معرفتی در باب بخشش بیاموزم و لذت آن را حس نمایم. همیشه پیام سردار را هنگام لژیون سردار میشنیدم، حتی زمانی که هنوز عضو لژیون نبودم، و همان پیامها تکانهای بزرگ برای من بود.
باید بگویم که «گلریزان» واژهای زیباست؛ اما در کنگره، با آموزش و عشق، زیباتر میشود و قدرت فراگیری آن بر کل هستی و نیستی گسترده است، زیرا من تبدیل شدن «نار» به «نور» را با تمام وجود حس کردهام.
جشن گلریزان فرصتی است برای من تا ببینم با خود چند چند هستم؛ فرصتی تا خود را محک بزنم و همانگونه که دیگران فرصت دوباره زیستن به من دادند، من نیز بتوانم کمک کنم تا دیگران احیا شوند و چگونه زیبا زیستن را بیاموزند. با کمک و بخشش، چراغ این راه را به سهم اندک خود روشن نگاه دارم تا آنها نیز مسیر را بیابند؛ چرا که در مسیر درستی قدم گذاشتهام و میدانم به آنچه شایسته است خواهم رسید.
اگر دقت کنیم، هیچ چیز در طبیعت برای خود زندگی نمیکند. رودخانه آب خود را نمینوشد، درخت میوهاش را نمیخورد، خورشید از گرمای خود استفاده نمیکند، و گل عطرش را برای خودش نمیگسترد. زندگی برای دیگران، قانون طبیعت است. پس گذشت و فداکاری نیز قانون طبیعتاند؛ اگر بیقانونی کنیم، از انرژی مثبت اطراف خود محروم خواهیم شد.
لژیون سردار، خانهی عاشقان بخشش و محبت است. اعضای آن پس از درمان جسم، به درمان روح میپردازند، دلشان را به عشق الهی گره میزنند و بیمنت میبخشند، چرا که میآموزند: اگر روزی فراموش کردی کجا دانهای کاشتی، باران به تو خواهد گفت. پس نیکی را بکار، بر هر زمینی و زیر هر آسمانی، برای هر کسی که کار نیک هر کجا کاشته شود، به بار مینشیند و اثری زیبا باقی میماند، حتی اگر صاحب اثر حضور نداشته باشد.
اتفاق اول باید در درون من رخ دهد تا تکرار آن را در دنیای بیرون ببینم.
در سفر اول، پس از چند ماه، هنوز حالم خوب نبود. راهنمای عزیزم فرمان داد تا عضو لژیون سردار شوم، و چه حکم زیبایی بود! بعد از اجرای آن، هم حس و حال من تغییر کرد و هم حال مسافرم بهتر شد، سفرش محکمتر گردید و در نهایت رها شدیم. این حس عجیب هنوز با من است و خواستهام این است که ماندگار باشد، زیرا وقتی کمکی میکنم، حس مفید بودن دارم. لبخندی که هنگام رهایی پدر بر لبان زیبای کودک مینشیند، برایم از هر چیزی زیباتر و دلچسبتر است. آن پیوند دوباره میان مسافر و همسفر، برای زندگیای که قرار بود گسسته شود، چه حس گوارا و شیرینی دارد.
پیشتر مسافرم شعری از جبران خلیل جبران درباره بخشش خوانده بود. آن زمان برایم سنگین و نامفهوم بود، اما با حضور در کنگره و عضویت در لژیون سردار، و دیدن الگوهایی که در بخشش از هم سبقت میگیرند، به مفهوم شعر پی بردم. بارها در مشارکتهایم از آن استفاده کردهام، اما دوست دارم دوباره بازگو کنم، شاید تکانهای باشد برای کسی دیگر تا به حس و حال خوب برسد.
بخشی از گفتار جبران خلیل جبران درباره بخشش:
آنگاه که از داراییهایتان میبخشید، چیزی نبخشیدهاید؛ بخشش آن است که پارههای وجود خود را ببخشند. هستند کسانی که مال فراوانی دارند و اندکی میبخشند، آن هم برای نام؛ نیت پنهان اینان فضل عملشان را ضایع میگرداند.
مدام میگویی میخواهم ببخشم، اما به کسانی که شایستگی بخشش مرا داشته باشند؛ در حالی که دشتهای حاصلخیز، باغهای سرسبز و رمههای چراگاه نیز چنین نمیگویند. آنان میبخشند تا زندگی کنند، زیرا نبخشیدن مرگ آنهاست.
پس انسانی که نمیبخشد، مردهای بیش نیست. نخست باید لایق بخشیدن شوی تا این فرمان از جانب خداوند صادر شود که شایسته بخشیدن هستی.
در پایان، بار دیگر از آقای مهندس و خانوادهی محترمشان سپاسگزارم، و همچنین از راهنماهای مهربانم، خانم مرضیه عزیز، خانم معصومه عزیز و خانم لیلا عزیز که اگر امروز حس و حال خوبی دارم، مدیون آموزشها و محبتهای این بزرگواران هستم. اگر کمکی انجام میدهم، پیش از آن دریافتهای بسیاری داشتهام که نمیتوانم جبرانشان کنم.
جشن گلریزان بر همه مبارک باد.
امیدوارم این جشن، پربرکت و سرشار از بهترین حسها و برداشتها باشد و کولهباری از عشق و حال خوب برایمان بهجا بگذارد.
نویسنده: راهنمای تازهواردین همسفر ایران
ویراستار و ارسال: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر بهاره نگهبان سایت
همسفران نمایندگی کاشان
- تعداد بازدید از این مطلب :
118