گاهی اوقات شرایطی پیش میآید که هر چه بزرگ و توانمند هم باشی نوشتن برایت سخت میشود. نمیتوانی و نمیدانی از کدام یک بنویسی. نمیتوانی دلت را با رشته احساسات یکی کنی و در این حال است که نوشتن و وصف کردن برای تو سخت میشود. وقتی میخواهی از کودکی بگویی که از غم نبود پدر شبها در خواب صحبت میکند و عکس پدر را میبوسد یا نه وقتی قرار است که از مادری بگویی که برای فرزندانش هم مادر است هم پدر و دستان پینه بستهاش حکایت از این دارد که بار یک زندگی را خود به تنهایی بر دوش میکشد. وقتی قرار است از پدر و مادر مریض و سالمندی بنویسی که تنها آروزی زندگی آنها سلامتی فرزنداشان است. وقتی قرار است از تازه عروسی بنویسی که با هزار امید و آرزو زندگیاش را آگاهانه یا از روی ناآگاهی با یک مصرفکننده شروع میکند و در واقع سراب میبیند.
آری اینها قصه نیست؛ بلکه مشکلات و دردهایی است که مردم جهان با آن دست و پنجه نرم میکنند، مشکلاتی که من و تویی که همیشه ادعای مهربانی و عاطفه داریم؛ اما چه خاموش از کنار کودکانی میگذریم که نیازمند کمک و یاری هستند. گاهی هر چقدر که بلند و بزرگ باشی؛ باید خم شوی تا دست یکی را بگیری و او را بلند کنی.
نیروی بخشش قدرتی الهی است که ذره ذره در انسان متبلور میشود و به اندازه قطرهای است که میتواند به وسعت اقیانوس ختم شود؛ اما باید به آن توان حرکت داد که برای من این حرکت با حضور در جشن گلریزان آغاز شد و سپس با مشارکت مالی هر چند در حد توانم بود، ادامه یافت تا بتوانم آنچه را که دوست دارم، ببخشم. با تمام وجود و ایمانی که در درونم بود، بخشیدم و با بخشش، چیزهای بسیاری در زندگیام به دست آوردم و سبک حال شدم. اگر چه اول، دادن مال و گذشتن از آن سخت بود و ترس مانع میشد؛ اما در دل ترس رفتن زیبا است. وقتی پیروزی از آن تو باشد، در دل این ترس و تاریکی رفتن، پایانش روشنی و حال بسیار خوش و متفاوتی است که در لحظه لحظه زندگی جاری میشود. نتیجهاش برکت و سلامتی است که روزانه وارد زندگی ما میشود.
خدا را شکر که در این جایگاه هستم و این حال خوش، برکت، سلامتی، خنده، شادی، لذت و ... را هرروز مزه میکنم. جایگاهها در کنگره ابدی نیستند؛ اما آثار و نتایجی که هر جایگاه بر فرد میگذارد، میتواند ابدی باشد. من به لطف خدا و کنگره از بین انسانها به عنوان شخصی انتخاب شدم تا بیاموزم و ببخشم که این کار فرصت خوبی برای حال خودم و زندگی خودم است. با بخششی که از کنگره آموختم، گویی از زمین و تعلقات آن فاصله گرفتهام؛ چراکه میگویند: برای پرواز کردن باید از زمین جدا شد.
نویسنده: پهلوان همسفر سمیرا (ایجنت شعبه)
رابط خبری: همسفر محبوبه رهجوی راهنما همسفر عطیه (لژیون پنجم)
ویرایش و ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر طیبه (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی خواجو
- تعداد بازدید از این مطلب :
564