با شروع فصل سرد و خشک زمستان، گویی خود را بهیاد میآورم؛ خیابان لغزنده، زمینهای بدون آب و علف، چاههای آب یخزده و درختانی که از شدت خستگی، سر بر زمین فرود آوردهاند.
با یاری خداوند، وارد کنگره۶۰ شدم؛ یخ وجودم، با آغوش گرم مرزبان نمایندگی، همسفر هاجر و راهنما همسفر فاطمه شروع به ذوبشدن کرد. با احترام، مرا جهت نشستن روی صندلی هدایت کردند. اکثر اعضاء جامه سفید بر تن داشتند که صحنهای بسیار جالب برایم بود. فردی بهعنوان نگهبان در جایگاه بالا شروع به صحبت کرد و همهچیز همانند مکانهای مهم، از نظم خاصی برخوردار بود و تمام اعضاء با جانودل گوش میکردند. تپش قلبم را بهوضوح حس میکردم؛ اضطراب اینکه فردی آشنا مرا در این مکان ببیند و شروع به شماتت کند، چندین برابر شده بود.
در زمان مشارکت، افراد با نام کوچک، خود را معرفی و صحبت مینمودند و بقیه تشویق میکردند. در این مکان همه؛ مانند یک خانواده هستند و تمام اعضاء به یکدیگر احترام میگذارند. بعد از اتمام جلسه، دستها در دست هم گره خورد و دعای کنگره خوانده شد؛ تمام این صحنهها از زیبایی خاصی برخوردار بود.
حرکت بهسوی نور؛ مانند جرقهای به من اصابت کرد. تمام اعضاء بسیار خوشحال بودند و اشک در این مکان مقدس مفهومی نداشت. زمانیکه وارد لژیون ششم شدم، از راهنما همسفر ریحانه حس خوبی دریافت کردم. با آموزشهای ارزشمند ایشان، من و دیگر اعضای لژیون، بهسمت نور و روشنایی هدایت میشویم.
در آن سوی زمستان سرد، بهاری زیبا باز شکوفه خواهد زد. از آقای مهندس دژاکام که به من همسفر، زندگی دوباره بخشیدند، بسیار سپاسگزارم؛ همچنین از راهنما مسافر قاسم که این مکان را برای مسافران و همسفران مهیا نمودند تا بهار، دوباره به خانههایشان برگردد، تشکر میکنم.
به امید رهایی تمام مسافران و همسفران کنگره۶۰.
نویسنده: همسفر افسر رهجوی راهنما همسفر ریحانه (لژیون ششم)
ویرایش: رابط خبری راهنما همسفر ریحانه (لژیون ششم)
عکاس: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول)
ارسال: راهنمای تازهواردین همسفر سمیه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی وکیلی یزد
- تعداد بازدید از این مطلب :
65