English Version
This Site Is Available In English

نقطه تحمل، پلی به سوی آرامش و بخشش

نقطه تحمل، پلی به سوی آرامش و بخشش

ششمین جلسه از دوره سی و یکم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی لوئی‌پاستور با استادی پهلوان مسافر جمشید، نگهبانی مسافر مهدی و دبیری مسافر هادی با دستور جلسه «وادی نهم: وقتی نیرویی از کم شروع بشود و به درجه بالا و بالاتری برسد، نقطه تحمل پیدا می شود»  چهارشنبه 14 آبان ماه ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۷:۰۰ برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد

سلام، جمشید هستم، یک مسافر. خدا را شکر می‌کنم و از جناب مهندس سپاسگزارم که این بستر را فراهم کردند تا منِ جمشید بتوانم به درمان و آرامش برسم.

پیام وادی را می‌خوانم و بعد به صحبت‌هایم ادامه می‌دهم:

"پیامی برای کسانی‌که به این وادی قدم نهاده و به خویشِ خویشتن توجه می‌نمایند: بر شما واجب و ضروری است که از سخن به نقطه‌ی عمل حرکت کنید و بر زمین و آسمان توجه نمایید. با اندیشه‌ای ژرف، به رحمت ماوراء ایمان راسخ داشته باشید و بدانید پاداش ما دستِ همیاری را خواهد داد. آنگاه بذر نیکو بکارید و تخم و دانه‌ی باارزش، سایبان‌هایتان برافراشته خواهد شد. پس آن کنید که فرمان است."

در وادی نهم، همان‌طور که مهندس می‌فرمایند، سه ضلع وجود دارد: صبر، تحمل و آرامش.

هرکسی یک نقطه‌ی تحمل دارد. در سفر اول، خودم را مثال می‌زنم؛ من نقطه‌ی تحملم پایین بود. اگر کسی جلویم در رانندگی می‌پیچید، درگیر می‌شدم. اگر کسی حرفی را دوبار تکرار می‌کرد، باز درگیر می‌شدم. اگر با یک‌بار گفتن متوجه نمی‌شد، به شکل دیگری متوجهش می‌کردم.

اما وقتی به کنگره ۶۰ آمدم و یکی‌یکی با وادی‌ها آشنا شدم، یاد گرفتم که نقطه‌ی تحمّلم را بالا ببرم. به روش DST و با دستور جلسات دقیق مهندس، به‌صورت تدریجی، ذره‌ذره آموزش دیدم. فهمیدم که همان‌طور که می‌توانم موادم را تدریجی کم کنم و به آرامش برسم، می‌توانم در زندگی هم صبورتر شوم. آرام‌آرام، به آن آرامشی که کنگره مدنظرش بود رسیدم. کنگره خیلی چیزها به من داد؛ نقطه‌ی تحمّلم را بالا برد، آرامش و صبرم بیشتر شد. با آموزش‌های راهنما و بستر آموزشی‌ای که مهندس فراهم کردند، من رشد کردم.

آقای زرکش می‌گوید نقطه‌ی تحمل انسان بسیار زیاد است. من سفرم را تمام کردم و حالا به خودم نگاه می‌کنم که درمان چقدر ارزش داشت، چقدر به آرامش رسیده‌ام.

صبور باش، نقطه‌ی تحمّلت به اندازه‌ای است که می‌توانی آرام‌آرام به تعادل برسی.

روزی فقط سه ساعت می‌توانستم کار کنم، ولی حالا توان و آرامشم بیشتر شده است. چه چیزی این را برایم فراهم کرد؟ بستری که مهندس ساخت. من حالا می‌دانم باید چه کنم؛ باید نقطه‌ی تحملم را بالا ببرم.

به قول آقای زرکش، کشاورز وقتی گندمش را می‌کارد، دیگر کاری ندارد جز اعتماد به خدا. او می‌کارد و سپس برداشت می‌کند.

حالا نوبت من است. ما چهار جشن داریم که سه‌تای آن مشخص است از چه کسی باید قدردانی کنیم؛ اما جشن گلریزان فرق دارد — از چه و از که باید قدردانی کرد؟ به نظر من، از خودمان. منِ جمشید باید در گلریزان، نقطه‌ی تحمل و بخششم را بالا ببرم.

سال اول که به گلریزان رفتم، دویست یا سیصد هزار تومان دادم — به اندازه‌ی توانم. سال بعد توانم بیشتر شد، صبرم بیشتر شد، بخششم بیشتر شد. دو سال شرکت نکردم، تا اینکه به من گفتند: «بیا لژیون سردار». آن موقع درکی نداشتم از اینکه کجا هستم و چه نعمت بزرگی در اختیارم است. سال‌ها دنبال درمان بودم و نتیجه نمی‌گرفتم، اما اینجا به درمان رسیدم. خانواده‌ام کنارم هستند. پدرم زمانی خیلی به من گیر می‌داد، اما وقتی دید اخلاق و رفتارم عوض شده، آرام شد. همسرم هم دیگر با من درگیر نبود. نقطه‌ی تحمّلم بالا رفت. سال دوم و سوم دوباره در گلریزان شرکت کردم.

سال بعد، راهنمایم گفت: «دنور شو». گفتم چشم، ولی در دلم تردید بود. گفت: «برو بالا اعلام کن، هرچقدر توانستی پرداخت کن، نتوانستی هم هیچ اشکالی ندارد.» رفتم و اعلام کردم و پرداخت کردم. یادم هست آقای بغدادی، خزانه‌دار آن زمان، گفت: «هرچه داری بده، خدا جایش را پر می‌کند.» من هم ۴۷ میلیون تومان پول داشتم، در حالی که قول داده بودم برای خانه وسایل بخرم. اما بخشیدم و در برج ۱۱ همان مبلغ به شکلی دیگر برگشت.

فهمیدم من کاره‌ای نیستم، فقط باید انجام دهم. سال بعد پهلوان شدم، بعد برای پدرم خدمت کردم. و حالا، باز از جناب مهندس تشکر می‌کنم که این بستر را فراهم کردند تا نقطه‌ی تحملم بالا برود و به آرامش برسم.

همان‌طور که در سفر اول مواد را تدریجی می‌بخشی و حالِت بهتر می‌شود، در زندگی هم باید تدریجی ببخشی تا به حال خوش برسی. در جشن گلریزان، نفر مقابل، خودِ من هستم. مهم نیست مبلغ چقدر باشد؛ مهم این است که از دل بدهی، حتی اگر فشار بیاید. چون در همین سختی‌هاست که جایگاه و درک واقعی به دست می‌آید.

خدا اموات همه را بیامرزد، می‌گفتند: «شما سختی نکشیده‌اید، وقتی سختی را تجربه کنید، قدر لحظه‌ها را می‌دانید.» 

منِ جمشید باید قدر صندلی‌ام در کنگره را بدانم، قدر لحظه‌هایی که آموزش می‌گیرم، تا به آرامش برسم.

هر خدمتی که در کنگره می‌کنم، برای خودم است. حتی اگر همه‌ی زندگیم را برای کنگره بگذارم، کاری نکرده‌ام. مهندس با آن عظمت، علم را رایگان به همه‌ی ما داده است.

امیدوارم در گلریزان پیشِ رو، هرکدام از ما بتوانیم سهم خودمان را بگذاریم و به آن حالِ خوشی برسیم که در جست‌وجویش هستیم؛ برسیم و تمنایی نداشته باشیم.

به امید آن حالِ خوش

 

ضبط و تایپ: مسافر مهدی محرابی
عکس: مسافر علیرضا
ویرایش و ارسال: مسافر حمید(گروه سایت نمایندگی لوئی پاستور)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .