English Version
This Site Is Available In English

امید به زندگی

امید به زندگی

آن‌چه باور است محبت است و آن‌چه نیست ظروف تهی است.
زمانی‌که داستانی را برای من تعریف می‌کردند، با جمله یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچ‌کس نبود، شروع می‌کردند. مفهوم این جمله را زمانی فهمیدم که با کنگره آشنا شدم و خداوند را با تمام وجودم درک کردم؛ خدایی که صبور است و همیشه و در هر زمانی به‌یاد بندگانش می‌باشد. شکوه و شکایت از زندگی، نشانه‌ کم‌‌طاقتی ما انسان‌ها است که چرا باید زندگی من آشفته باشد؟ غافل از این‌‌که خداوند، صبر ما را آزمایش نموده است و می‌خواهد بهترین راه و مسیر را برایمان نمایان کند. روزی این مسیر را برای من آشکار کرد که راهم به کنگره باز شد و با ورود به کنگره جواب تمام سؤالات و شکایت‌هایم را پیدا کردم.

چند سال بعد از ازدواج متوجه شدم، همسرم مصرف‌کننده است و به NA می‌‌رود؛ بعد از توضیح در مورد کلاس‌ها، از من خواست او را همراهی کنم. آن زمان برای من بسیار سخت بود؛ اما بعد از چند روز همراه او به جلسه رفتم و کم‌کم ادامه دادم؛ البته زیاد دوام نداشت و دو‌باره به اعتیاد بازگشت. این روند ادامه داشت و بعد از چندین سال مصرف، یک‌ روز از مکانی برای من تعریف کرد که علاوه بر رهایی از بند مواد، نحوه درست زندگی‌کردن را نیز آموزش می‌دهند؛ از من خواست به کنگره بیایم، با این تفاوت که خودش چند‌ ماهی بود که با کنگره آشنا شده بود.
در کنگره یاد گرفتم که باید به خداوند توکل کنم و از او کمک بخواهم؛ اما نباید دست از تلاش و کوشش بردارم. خداوند مسئولیت‌هایش را پذیرفته است، بنابراین من هم باید مسئولیت کار خود را بپذیرم.

زمانی‌که برای اولین‌بار وارد پارک شدم، با راهنمای تازه‌واردین همسفر سمیه آشنا شدم و سپس روز دوشنبه به کنگره آمدم. زمانی‌که وارد کنگره شدم، برای من بسیار جالب بود که تمام اعضاء جامه سفید بر تن داشتند و در تکاپو بودند. همسفران را نظاره‌گر بودم که چه ذوقی داشتند از این‌که مسافرانشان درحال درمان و رهایی هستند و این باعث شد تا مشتاق آمدن به کنگره شوم.

خداوند را ‌شاکرم که این مسیر برای من هموار شد تا بتوانم در این راه قدم بردارم و بسیار خرسندم که مسافرم با تلاش، کوشش و راهنمایی راهنمای محترمش توانست این مسیر را با موفقیت سپری کند و گل رهایی را از دستان پرمهر آقای مهندس دریافت کند. الآن که اشتیاق مسافرم را جهت حضور در کنگره و خدمت می‌بینم، بسیار خوشحالم. امیدوارم روزی من هم بتوانم با تمام وجودم این حس را درک کنم.

راهنمایم مسیر را به من نشان داد و نگاه مرا نسبت به زندگی تغییر داد؛ به‌اندازه‌ای‌که حال خوب خود را وابسته به دیگران نمی‌بینم و خودم دلیل حال خوب خود و همسرم گشته‌ام. از راهنما همسفر ریحانه که با صبوری و مهربانی همیشه همراه و یاور من هستند، بسیار سپاسگزارم.

نویسنده: همسفر راحله رهجوی راهنما همسفر ریحانه (لژیون ششم)
ویرایش: رابط خبری راهنما همسفر ریحانه (لژیون ششم)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون سوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی وکیلی یزد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .