جلسه یازدهم از دوره پنجم جلسات لژیون سردار همسفران کنگره۶۰ نمایندگی فردوسی مشهد به استادی اسیستانت لژیون سردار همسفر شیما، نگهبانی راهنما همسفر مرضیه و دبیری راهنما همسفر نفیسه با دستور جلسه «وادی نهم (وقتی نیرویی از کم شروع بشود و به درجه بالا و بالاتری برسد، نقطه تحمل پیدا میشود.) و تأثیر آن روی من» روز دوشنبه ۱۲ آبانماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۰:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
خداوند بزرگ را بسیار سپاسگزارم که این فرصت را به من داد تا امروز در نمایندگی مشهد حضور داشته باشم. خدا میداند چهقدر دوست داشتم این توفیق را کسب کنم، اما میسر نمیشد، با تلاش زیاد و خواست قلبی قوی، امروز توانستم در خدمت شما باشم.
حضور در لژیون سردار برای من برکتی بزرگ دارد؛ چرا که بهانهای است تا حداقل سالی یک بار به مشهد بیایم، از انرژی خوب، آموزشها و حال خوش بهره بگیرم و با خود ببرم. از اسیستانتها همسفر نیره و همسفر صفیه که زحمت هماهنگیها را در این چند روز کشیدند، همچنین از ایجنت نمایندگی و نگهبان لژیون سردار بسیار سپاسگزارم، میدانم که این روزها تلاش زیادی کردند تا این برنامهها با نظم برگزار شود.
گلریزان از رگ گردن به ما نزدیکتر است، همه ما به نوعی شور و اشتیاق خاصی داریم، حس زندگی و جوانه زدن را از درون خود احساس میکنیم. مخصوصاً عزیزانی که عضو لژیون سردار هستند؛ این جوشش در آنها قویتر است. این جوشش درونی، ما را از راههای دور و نمایندگیهای مختلف جذب کرده تا در کنار یکدیگر از انرژی هم تغذیه کنیم، به هم انرژی دهیم و دریافت کنیم؛ درست مثل روزهای جشن و شادی که دوست داریم در کنار هم قرار بگیریم.
وقتی در خانه تنها هستیم، گاهی روح و نفس ما احساس بیقراری میکند و دوست داریم به کسی یا چیزی وصل شویم، مثل وقتی که در یک مهمانی یا شادی بزرگ دور هم جمع میشویم. من آن حس را وقتی وارد این مکان شدم دریافت کردم. با وجود اینکه بسیاری از شما را برای اولین بار میبینم، اما چهرههای آشنایی نیز در میان شما میبینم که باعث شد انرژی درون من به یکباره بیشتر شود. انشاءالله که جلسه بسیار خوبی در کنار همدیگر داشته باشیم و انرژی فراوانی بگیریم. از آقای مهندس و خانم آنی کماندار تشکر میکنم و امیدوارم هر جا که هستند این انرژی به ایشان برسد؛ زیرا این عزیزان هستند که بستر را برای ما فراهم کردند تا بتوانیم در این مکان آموزش بگیریم، انرژی کسب کنیم و هر کدام از ما به سهم خود ارتقاء پیدا کنیم.
دستور جلسه این هفته وادی نهم است؛ اگر نیرویی از کم شروع شود و به درجه بالا و بالاتری برسد، نقطه تحمل پیدا میکند. در ابتدای وادی آمده است: پیام برای کسانی که قدم به دنیای تازه نهادند. منظور از دنیای تازه چیست؟ آقای مهندس روز چهارشنبه اشاره کردند که این وادی برای کسانی است که وادی هشتم یعنی پیمان بستن و اجرا کردن را گذراندهاند. اساساً بعد از بستن پیمان، انسان وارد دنیای تازهای میشود و اولین قدم را در آن بر میدارد. حالا پیمان بسته شده تا من از یک سری ضد ارزشها دور شوم و به سمت خواستههای ارزشی خود حرکت کنم؛ بنابراین من عملاً وارد جهانی تازه شدهام و حالا باید چه کنم؟ چرا باید نقطه تحمل خویش را بالا ببرم یا اصلاً چهطور این کار را انجام دهم؟ دو پارامتر در این وادی بیان شده است: تکرار منظم و در نظر گرفتن پارامتر زمان، یعنی اگر من همسفر میخواهم از نقطه A به نقطه B برسم، باید مداومت، تلاش و امید داشته باشم و بدانم که یک شبه نمیتوانم به آنجا برسم؛ باید زمان را نیز در نظر بگیرم. جهان ما جهانی است که زمان در آن معنا دارد. شاید در جهانها و ابعاد دیگر اصلاً پارامتری به اسم زمان وجود نداشته باشد؛ اما در جهان ماده که ما زندگی میکنیم زمان وجود دارد.
در کتاب ادموند و هلیا آمده است که اولین ذره مادی از متراکم شدن امواج به وجود آمده و حرکت ذره در فضا زمان را خود به خود ایجاد کرده است؛ پس چون من از جنس ماده و امواج متراکمشده هستم، هر حرکتی زمان را برای من ایجاد میکند. در جهان خواب و جهان ذهنی زمان معنا و مفهومی ندارد و آنجا در بیزمانی است؛ بنابراین نمیتوانم زمان را نادیده بگیرم باید به آن اهمیت بدهم و بپذیرم که راه فرار یا تقلب وجود ندارد؛ باید در حرکت خود ممارست داشته باشم، زیرا همین نقطه تحمل من را بالا میبرد، پس از آن میتوانم وارد وادی دهم شوم و صفت خود را تغییر دهم. اگر وادی نهم نبود این تغییر صفت اتفاق نمیافتاد.
ما در لژیون سردار حضور داریم و گلریزان نیز نزدیک است. آن چیزی که مرا به مرحله بالاتر میرساند پیمانی است که در وادی هشتم بستم؛ اما این وادی در بسیاری از جاها در زندگی ما تکرار میشود، حتی زمانی که خودمان آگاه نیستیم. من یک همسفر دردمند بودم؛ آن موقع حتی لقب همسفر هم نداشتم، زنی بودم پر از ناامیدی، ترس از آینده و حسهای منفی که فکر میکردم فردا چه اتفاقی خواهد افتاد و آینده فرزندانم چه میشود. آن موقع بود که هر روز در ذهنم این پیمان را میبستم: خدایا اگر حال مسافر من خوب شود من یک سری کار را خواهم کرد و مرتباً شاید هر لحظه این پیمان را در ذهنمان میبستیم. درست است که اینجا آداب پیمان را آموختیم اما این پیمان در هر جایی میتواند شکل بگیرد، چون مهم این است که انسان بخواهد و از درون خود حرکت کند، صرفاً ظاهر قضیه نیست. پس ما بارها و بارها پیمان بستیم که شرایط زندگی تغییر کند و همهچیز خوب شود. حال من هر کاری میکنم تا فرش زیر پا و النگوهایم را میفروشم، تلاش میکنم انسان بهتری شوم.
خوب است که امروز همه دور هم جمع شدیم و به پیمانی که در ذهن خود بستیم، فکر کنیم. کدام یک از ما حتی ذرهای عمل کرده یا به سمت آن حرکت کردهایم. اگر چه تمام کسانی که به نوعی خدمت میکنند؛ شالدار یا عضو لژیون سردار هستند، در مسیر پیمان خود قرار دارند؛ اما در حقیقت چقدر، قدم برداشتم و صد خود را گذاشتهام. آیا واقعاً آن چیزی را که امروز میگفتم انجام دادم؛ اگر من در یک لحظه به هر دلیلی شرایط زندگیام تغییر کند و به نقطه اول برگردم با خود چه خواهم گفت؟آیا میگویم: چرا برگشتم؟ یا ای کاش موقعی که حال خوبی داشتم این کارها را انجام میدادم. خوب است که این سؤالات را از خود در همین روزهای شادی بپرسیم و همیشه نیمنگاهی به گذشته خود داشته باشیم، یادمان نرود کجا بودیم و قدرشناس باشیم.
حرکت از یک نقطه به نقطه دیگر و تغییر حال ما، به اندازه یک ثانیه است. همانطور که چند وقت پیش خواب بودیم و صبح بیدار شدیم و شنیدیم جنگ رخ داده است؛ به یکباره تمام ساختارها و برنامهریزیهایی که برای شش ماه آینده داشتیم به هم ریخت. فردا چه میشود اصلاً آیا فردا زنده هستم که بخواهم این کار را انجام دهم یا ندهم؟ میخواهم بگویم شرایط به همین سادگی و ناگهانی میتواند عوض شود. خوب است اینگونه فکر کنیم من که امروز اینجا نشستهام، چه ضمانتی دارد شب سالم به خانهام برسم؛ اگر پیاده میروم چه تضمینی وجود دارد اتفاقی برای من پیش نیاید.
آیا در لحظهای که احساس میکنم لحظه انتقال من است وجدانم آسوده است؟ آیا سبکبال میروم و میگویم هر کاری از دستم برمیآمد انجام دادم و حالا آماده انتقال هستم این مسائل تأثیر زیادی دارند. بسیاری از افراد آنقدر در مسیر ارزشها حرکت میکنند که هر لحظه آماده این انتقال مرگ هستند؛ آنها ترس و بندی ندارند، چون آنقدر روی خود کار کردهاند که رها و سبکبال شدهاند.
من چقدر در آن شرایط هستم؟ چه میزان برای پیمانهایی که بستم تلاش کردم و متعهد بودم؟ خوب است که این سؤال را از خودمان بپرسیم، در همین شادی و در همین لحظهای که حالمان خوب است اگر همین الان بگویند؛ باید تحویل بدهی و بروی افسوسی داری یا نه؟ آیا با خود میگویی؛ ای کاش این کار را کرده بودم؟ ای کاش به جای اخم کردن لبخند میزدم؟ ای کاش در آن لحظه به یک نفر حس خوب میدادم و ندادم؟ ما چقدر ای کاش برای خودمان ایجاد میکنیم و یا نمیگذاریم ایجاد شود. حال ما تا چه میزان خوب است و با خود میگوییم من به عنوان یک زن، انسان یا همسفر هر کاری از دستم برمیآمد انجام دادم، اگر روزی میگفتم همهچیزم را میدهم تا شرایط زندگیام تغییر کند چقدر متعهد و قدردان بودم.
هفته پیش در نمایندگی زاهدان بودم از اعضا خواستم موقع مشارکت از دستاوردهایشان بگویند یا چه چیزی را در کنگره به دست آوردهاید بله، شاید همین الان هزاران مشکل داشته باشم، این طبیعت انسان و همان چیزی است که نقطه تحمل او را بالا میبرد. داشتم درباره نقطه تحمل جستجو میکردم دیدم که آمده؛ نقطه تحمل برای رسیدن به اعتدال است. شاید حال با خود بگویید چرا اعتدال؟ برای اینکه انسان همیشه در حال مبارزه است، چون همیشه نیروهای منفی حضور دارند و انسان مبارزه میکند تا حالش را بالانس کند و بتواند سطح انرژی خود را ثابت نگه دارد. بنابراین تمرین میکند تا نقطه تحمل خود را بالا ببرد. چقدر سعی میکنیم حال خودمان را خوب حفظ کنیم؟ بله، مشکلات و مسائل هست، اما ما دستاوردهایی داشتهایم، همین که یاد گرفتیم چطور با مسائل مواجه شویم، چطور آنها را ببینیم، کنار بیاییم و بدانیم که اینها بخشی از زندگی ما هستند و قرار نیست ایدهآلگرا باشیم. گاهی اوقات فکر میکنیم اگر قرار است خدمتی انجام دهم، باید همهچیز بی نقص و کامل باشد؛ بعد بروم درس بخوانم برای راهنمایی، بعد از آن خدمت مالی انجام بدهم. در هواپیما با همسفر نرگس درباره کمالگرایی صحبت میکردیم به ایشان گفتم چند وقت پیش مقالهای خواندم که نوشته بود کمالگرایی یک آپشن نیست در حالی که امروزه به یک ویژگی خوب تبدیل شده و هر کس میخواهد از خود تعریف کند، میگوید من آدم کمالگرا و ایدهآلیستم، اما اینطور نیست.
وقتی تحقیق کردند، یافتند انسانهایی که دچار افسردگی شدید هستند انسانهای بسیار ناامید و افسردهای بودند که در درون بسیار کمالگرا هستند؛ چون همیشه دنبال این بودند که همه چیز کامل و آرام باشد تا بعد بروند سراغ کار دیگر در حالی که اصلاً اینطور نیست و ما این موضوع را آموختیم. تفکر کردم و متوجه شدم من هم زمانی اینگونه بودم، اما با آموزشهای کنگره یاد گرفتم که همیشه نیروهای منفی، سختیها و مشکلات وجود دارند و قرار نیست همه چیز کامل، بدون نقص و درجه یک باشد تا بعد برخیزم، لباس شیک بر تن کنم و شال بندازم و بروم خدمت کنم. خیر، ممکن است دیروز برای من روز سختی بوده باشد؛ اما امروز روز دیگری است و باید کارم را انجام دهم نباید غافل شوم.
گاهیاوقات ما اینطور به قضیه نگاه میکنیم دوست داریم همه چیز کامل شود بعد برویم سردار، دنور و پهلوان شویم؛ چرا چون الان میخواهم یک سری چیزهایی را بخرم و کارهای خودم را انجام دهم، در حالی که اگر متوجه این موضوع باشیم، هیچوقت فرصتی پیش نمیآید که بتوانم پا روی ترسهایم بگذارم. انسانهای کمالگرا هیچگاه فرصت مواجهه با ترسهایشان را ندارند. اما اگر بپذیریم که مشکلات و مسائل هستند آن موقع میتوانیم حرکت کنیم. مثلاً من از بخشش ترس دارم، اصلاً نمیدانم میتوانم این کار را انجام دهم یا خیر. بنابراین میایستم تا پول کامل در حسابم داشته باشم، بعد بروم پهلوان شوم و جالب اینجا است که آن پول را هیچوقت به دست نمیآورم. من منتظر هستم که پول به طور کامل وارد حسابم شود، اما هیچوقت این اتفاق نمیافتد و نباید بیافتد زیرا؛ ساختار کائنات این است همیشه یک مسئلهای هست که آن پول را خرج کنم اگر امتحان نکردید امتحان کنید، برای مثال؛ وقتی قرار است من یک شالی را بخرم این هفته پول آن را داشته باشم و بعد بگویم نه هفته بعد این کار را انجام میدهم هفته بعد میرسد و بعد از آن اتفاقات دیگری میافتد و من آن پول را صرف آنها میکنم، اما زمانی که نیت خرید شال را دارم و آن را میخرم هفته بعد اتفاقات میآیند و میگذرند اما من آن شال را دارم، این را میتوانید حتی در مسائل ریز نیز امتحان کنید. پس اینکه من منتظر بمانم تا ۵۰۰ یا ۶۰۰میلیون به حسابم بیاید و بعد از آن پهلوان بشوم هرگز این اتفاق نمیافتد، زیرا کار کائنات این است که نگذارد شما یک کار را انجام بدهید، کامل نباشد و نباید هم اینطور باشد.
به قول آقای مهندس میگویند؛ همیشه در هر کاری یک پرتی و خطا داریم و باید این را بپذیریم و دقیقاً همین باعث میشود من روی ترسهای خودم پا بگذارم. من با ترسم مبارزه میکنم، با آن مواجه میشوم، میروم و اعلام دنوری میکنم، سال بعد نهتنها ۶۰ میلیون آن را دادم بلکه ۱۰۰ میلیون هم در حسابم دارم، کائنات با کسی که نمیترسد خیلی کاری ندارند.
استاد امین خیلی زیبا میگویند؛ نیروهای منفی از ترس و ضعف ما تغذیه میکنند زمانی که ما بر ترس خود غلبه میکنیم آنها دیگر چیزی برای استفاده ندارند. همه دنبال انرژی هستند و نیروهای منفی هم همینطور، وقتی روی ترس خود پا میگذاریم آنها میدانند که من انرژی برای گرفتن ندارم و سراغ من نمیآیند. حتماً این جمله را شنیدهاید که از هر چه بترسی به سرت میآید زیرا؛ ترس انرژی را از ما گرفته و به نیروهای منفی میدهد من میترسم از این مسئله بنابراین همه نیروهای منفی به سمت من میآیند.
همسفران، آموزشهای کنگره ۶۰ ناب هستند و به ما آموزش میدهد که بتوانیم انسان بهتری باشیم، بر ترسهایمان غلبه کنیم. فردی که با ترس خود روبهرو شود فرصت رشد برای او مهیا میشود؛ اما گاهیاوقات ما این فرصت را از خودمان میگیریم غافل از اینکه کنگره همهچیز بخشیده علاوه بر آن به ما فرصت ارتقاء و بازی را داد و چه زمین بازی بهتر و راحتتر از لژیون سردار میتواند باشد. به نظر من عضو لژیون سردار شدن یکی از آسانترین راههای خدمت کردن در کنگره است؛ زیرا اگر شما بخواهید راهنما شوید باید کلی درس بخوانید، اگر قصد داشته باشید، مرزبان شوید باید رأی گیری شود، شاید انتخاب بشوید و یا بخواهید در جایگاه ایجنت خدمت کنید، باید راهنمایی با رزومه قوی و خوبی داشته باشید، وقتی اینطور نگاه میکنیم، میبینیم راحتترین نوع خدمت حضور در لژیون مالی است؛ اما متاسفانه ما از آن غافل هستیم.
من با اسیستانت، ایجنت، نگهبانان لژیون سردار که از نزدیک ارتباط داشتم بسیار حسهای ناب و انرژیهای خوبی داشتند، اما بخش مالی همسفران نسبت به مسافران آن طور که باید نیست اما بر خلاف آن مسافران مشهد خیلی خوب حرکت میکنند و این برای من جای سوال است که چرا؟ ببینید شاید در یک شعبهای هم مسافر و همسفر با توجه به شرایط محیط و منطقه حرکت کندی داشته باشند، اما در مشهد این اختلاف زیاد بین مسافران و همسفران برای من جای سؤال است و دقیقاً این چند روز که در حال آماده برای جلسه بودم با خود میگفتم: حتما این پرسش را مطرح خواهم کرد که خود اعضا مشارکت کنند و بگویند واقعاً دلیل آن چیست؟ زیرا؛ من بهعنوان اسیستانت سردار یکی از وظایف من در خدمت همین است که این مسئله را بررسی کنم و آمار و گزارش را در بیاورم.
به نظر من امروز که خدمتگزاران سردار و راهنمایان حضور دارند، این مسئله را بیان کنیم و یک راه حل اساسی برای آن بیابیم؛ زیرا جایی که مسافران اینقدر خوب حرکت میکنند، نباید همسفران تا این حد عقب باشند. وقتی آقای مهندس به ما لقب بال پرواز را دادند این یعنی اینکه یک پرنده با یک بال آن هم هر چقدر قوی، نمیتواند پرواز کند. استاد امین هم در این باب میگویند؛ وقتی شما یک بال سه متری و یکی چهل سانتی متری داشته باشی هرگز نمیتوانی پرواز کنی و فقط دور خودت دور میزنی و این یعنی حتما تعادلی باید باشد. وقتی آقای مهندس لقب بال پرواز را به من همسفر میدهند در اصل شأن و شخصیت ما را برابر با مسافر قرار میدهند.
ما در جلسهای که شنبه دو هفته قبل داشتیم و اسیسانتهای محترم همسفر نیره و همسفر صفیه هم حضور داشتند آقای مهندس فرمودند؛ تمام قوانین همسفران باید با بخش مسافران یکسان باشد و حتی روز چهارشنبه هم اعلام کردند که یک ماه غیبت غیر موجه همسفر باید انضباطی شود، چون ما قبلاً دو ماه آوانس داشتیم. حتی آقای مهندس فرمودند: باید دو ماه برداشته شود و همگام قدم بردارند، بحث سختگیری نیست؛ بلکه دارند به ما همسفران شأن و شخصیت میدهند پس اگر یکسان است ما باید به طور یکسان هم حرکت کنیم.
همانطور که در بخش ایجنت، راهنما و اسیستانتها ما قوی حرکت میکنیم در بخش مالی و سردار هم باید محکم حرکت کنیم و همگام و همراه با مسافران گام برداریم؛ البته این حرکت آغاز شده است، در زالپارس دو کاندید پهلوانی داشتیم که واریزیهای آنها را میبریم تا چهارشنبه برای دریافت شال بیایند. نمیخواهم نا امیدتان کنم همانطور که عرض کردم این حرکت آغاز شده؛ اما به نظر من میتواند سرعت بیشتری داشته باشد.

تایپیست: همسفر فائزه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون نوزدهم)، همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون شانزدهم)
عکاس: همسفر حدیث رهجوی راهنما همسفر نرگس (لژیون چهاردهم)
ارسال: همسفر الهام نگهبان سایت
همسفران نماینگی فردوسی مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
2114