همسفر زینب در دلنوشته خود بیان کرد:
از زمانی که به عنوان یک همسفر وارد کنگره شدهام، افکار من با هر آنچه میآموزم متفاوت شده است. همیشه گمان میکردم هر چیزی که به عنوان ساختار در زندگی من است،از قبل برنامهریزی شده و من فقط اجراکننده آن چیزی هستم که باید باشم. اینکه در فلان دانشگاه قبول نشدم،فلان کار را نتوانستم به دست بیاورم، همه جزئی از قسمت و سرنوشت من بوده است و من با این که تلاش خود را کردهام؛ اما این باید میشد که شد.
در وادی اول متوجه شدم که ساختارهای من با تفکرم به وجود میآیند و تفکر مثبت من شروع این ساختارها است؛ یعنی من به آنچه فکر کنم، همان میشوم؛ اگر مثبت فکر کنم، نیروهای مثبت به سمت من جذب میشوند و برعکس اگر منفی فکر کنم، همان برایم پیش خواهد آمد.
به عنوان مثال، اصلاً فکر نمیکردم بتوانم در بهترین دانشگاه قبول شوم، آن هم در رشتهای که دوست دارم؛ پس ناامیدانه تلاشی هم نکردم و همان شد که فکر میکردم. بعد متوجه شدم که باید برای انجام هر کاری برنامه بریزم و نقشه طرح کنم، عجلهای برای رسیدن به آن نداشته باشم و خوب است مشورت کنم؛ اما در آخر خودم تصمیمگیرنده باشم.
وقتی در کنگره هستم؛ بدانم چه میخواهم و هدف این است که به کجا برسم. فکر کردن به افکار بیهوده که فقط وقت مرا تلف میکند و از مسیر دورم میکند، کنار بگذارم و به آن چیزی فکر کنم که به دردم میخورد. بدانم خداوند، آن نیروی مافوق بشریت، آنقدر به من لطف دارد که از من حمایت میکند؛ حتی اگر از او نخواهم.
وادی اول، درس تعمق و امید است.
اینکه تو همسفر یک مسافر شدی و آمدی که راه خودت را پیدا کنی و همراه شوی، یاد بگیری تغییر کنی و بدانی که در هر زمان، هر سن و با هر شرایطی میتوانی در کنگره یک همسفر باشی؛ اما وادی به وادی درس بگیری و عامل باشی.
با درس گرفتن از وادی اول میدانم من فقط اجراکننده آنچه باید باشم نیستم. مگر وادی اول نمیگوید با تفکر، ساختارها آغاز میشود و بدون تفکر، آنچه هست رو به زوال میرود؛ پس من آنچه میشوم که خود بایدش میکنم؛ البته با تفکــــــــــــــــر
نویسنده: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر نیلوفر ( لژیون پنجم)
رابط خبری: همسفر هنگامه رهجوی راهنما همسفر نیلوفر (لژیون پنجم)
ویرایش و ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر نرگس نگهبان سایت (لژیون اول)
همسفران نمایندگی صبا
- تعداد بازدید از این مطلب :
100