چهارمین جلسه از دوره نهم جلسات لژیون سردار مسافران نمایندگی شیخ بهایی با دستور جلسه «"OT" و "D.S.T"» با نگهبانی پهلوان مسافر مهدی، دبیری مسافر مسعود، خزانهدار مسافر محمد و استادی پهلوان مسافر محمد روز یکشنبه تاریخ ۴ آبانماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۳۰ برگزار گردد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، محمد هستم یک مسافر
در سفر اول خداوند اجازه داد که همزمان در لژیون سردار هم باشم. هرجا که اتفاقی افتاد، حتی اگر این حلقه را فراموش کرده بودم، لژیون سردار هرگز من را فراموش نکرد و همیشه در مشکلاتم پیامی از جانب لژیون سردار میرسید.
هرگاه حرکت میکردم، مشکل من از طرفی حل میشد؛ولی این بار خودم یادم رفته بود تا دوباره به خود آمدم و باز فراموش کرده بودم. به خودم گفتم که میروم و قطعاً دوباره این اتفاقاتی که همیشه میافتاد، این بار هم پیش خواهد آمد. داشتم فکر میکردم که در مورد دستور جلسه "D.S.T" ،"OT" که همزمان شده بود با جلسه لژیون سردار چه بگویم.
حس میکردم که نمیتوانم اتفاقات اوایل سفرم را به "D.S.T" وصل کنم. تقریبا از هشت سالگی یادم میآید که یک بار از پدرم پول مداد قرمز گرفتم، حالا در مدرسه یک اتفاقی افتاد و مداد گم شد. آن شب خانهمان شلوغ بود و مهمان داشتیم. بعد آمدم به پدرم گفتم که دوباره پول بده، چون مداد را گم کردهام و فردا نمیتوانم بروم. او خیلی ساده از کار من عبور کرد و این موضوع خیلی برایم سنگین بود.
فردای آن روز به یک مغازه(کلاسور سازی) نزدیک سر کوچه رفتم. بعدازظهر بعد از مدرسه شروع به کار کردم. من از هشت سالگی تا الآن تقریباً تا سی و شش سالگی همه کارهای مالام را خودم انجام میدادم. این روند برای من از هفده یا هجده سالگی شروع شد و توانستم یک ماشین بخرم؛ حس خیلی خوبی داشتم و در حال گرفتن گواهینامه هم بودم. همیشه در این ۳۶ سال حس خوبی به من داد که به شخصی رو نزدم و همیشه باورم همین بود. همه چیز خوب پیش میرفت و هر روز اوضاع کاری بهتر میشد. یکسری مسائل پیش آمد که طمع کردم، یک سری جاها یک جنسی که دست دوم بود به جای نو فروختم.
داشتم فکر میکردم که تا یک سال بعد هر چه پول درمیآوردم در جایی خرج میشد که باید خرج شود. شبها رفتن به باغ اضافه شد و مواد مخدر به آرامی به چرخه زندگیام راه پیدا کرد. حالا میفهمم که وقتی پولی از راه اشتباه به دست میآید به هیچ عنوان نمیتوانیم آن را در جای درستی مصرف کنیم، چون انرژیاش به آن جایی که باید برمیگردد.
به آقا مجید میگفتم من میخواستم برای لژیون سردار پولی پرداخت کنم؛ اما این امر میسر نمیشد. میخواستم هزینه را تسویه کنم، ولی همیشه اتفاقی میافتاد و پول در جای دیگری خرج میشد.
اکنون لژیون سردار برای من به یک معیار تبدیل شده است. هر پولی که به دست میآورم را با معیار لژیون سردار مقایسه میکنم. میخواهم ببینم آیا میتوانم بخشی از درآمدم را در لژیون سردار خرج کنم و این راهی که در یک ماه گذشته طی کردهام، درست بوده یا نه. اکنون با اینجا پولم را میسنجم.
از ۲۱ سالگیام آرام آرام تخریبها شروع شد. به خاطر دو یا سه روز نرفتن به کار و رفتن به این طرف و آن طرف، زندگیام به سمتهای مختلفی رفت؛ از یک باغ به باغ دیگر و از یک نوع مواد به نوع دیگر؛ با ترامادول شروع کردم و به هفت نوع آنتیایکس رسیدم.
این چرخه تقریباً یازده سال طول کشید تا آرامآرام سقوطی که با آن مواجه شدم، اتفاق بیفتد. صاحب یک مغازه بودم؛ اما مجبور شدم با فردی شراکت کنم که این باعث شد ادامه کار میسر نشود. سپس با یک نفر دیگر کار کردم و متأسفانه در آنجا هم نتوانستم ادامه دهم. پس از آن مدتی به صورت درصدی برای دیگران کار کردم و این چرخه ادامه داشت تا اینکه با کنگره۶۰، آشنا شدم.
همیشه در لژیون به بچهها میگویم که خوش به حال آنهایی که چیزی برای از دست دادن ندارند و برای درمان اعتیاد میآیند. این افراد به راحتی میتوانند سفر کنند؛ اما گروهی از افرادی که به کنگره۶۰ میآیند و هنوز درآمد دارند در خانوادهشان احترام دارند و هنوز دچار بحران خاصی نشدهاند. این افراد به سختی میتوانند سفر کنند، زیرا هنوز تحت فشارهای جدی قرار نگرفتهاند و اگر به کنگره۶۰ نیایند، درآمدشان تحت تأثیر قرار نمیگیرد. چهره آنها هنوز به مرحلهای نرسیده است که نشاندهنده مشکلات جدی باشد.
وقتی به کنگره۶۰ وارد شدم با آنتیایکس بسیار بدی مواجه بودم. تقریباً هشت یا نه ماه سفر کردم و بیکار بودم. بعد با راهنما اصطکاک پیدا کردم و با اینکه روی ۰/۳ دارو بودم، تصمیم گرفتم داروهایم را قطع کنم. وقتی خواستم از درب شعبه بیرون بروم به یاد آوردم که روز اول ثبتنام یک چای خورده بودم. در ذهنم آن نه ماه سفر را نمیدیدم، ولی همان چای به چشمم آمد. تصمیم گرفتم بروم و پول چای را پرداخت کنم و بعد بروم.
تا حالا چندین بار این موضوع را گفتم و قدردان آقا سعید رستمی هستم. آن روز ایشان مرزبان بودند و به من گفتند که میخواهند من را به جای خوبی ببرند. من کارت را کشیدم و دیگر نمیخواستم برگردم. بعدازظهر همان روز آقای مصطفی جعفری که نگهبان یا خزانهدار لژیون سردار بودند به من زنگ زدند و گفتند: نامت برای سرداری نوشته شده و باید مبلغ شش میلیون تومان پرداخت کنی. گفتم خوب من گیر افتادهام. به ذهنم رسید اگر بروم، میگویند که پول سرداری را نداد و رفت. این حقهای بود که میخواست مرا نگه دارد و خدا میداند چه کاری باید انجام بدهد. پس تصمیم گرفتم بمانم و پرداخت کنم.
قسط اول را که پانصد هزار تومان بود پرداخت کردم. وقتی که میخواستم وجه سرداری را پرداخت کنم، رها شدم و به حقیقت پی بردم که سرداری باعث رهایی من شد. شخصی مبلغی در گذشته از من خورده بود و من طلبکار بودم. پس از هشت سال شخص بدهکار خودش با من تماس گرفت و تسویه کرد. با پنجاه میلیون همان پول، دنور شدم و دوباره مسیر جدیدی برای من باز شد.
من هیچ درکی از خدمت نداشتم و به قسمت "OT" رفتم. وقتی به آنجا رفتم میخواستم ببینم چه اتفاقی میافتد و چه خبری در آنجا است. بعد از پرداخت دنوری دوره آزمون را در سال ۹۰ قبول شدم و راهنما شدم.
اگر بخواهم تکتک این موارد را توضیح دهم، خیلی طولانی میشود. در این مسیر چندین بار سرداری شرکت کردم و سپس به پهلوانی رسیدم. من هرگز روی مسائل و درآمدهایی که داشتم حساب نکردم و حتی برای پهلوانی صد هزار هزار تومان پرداخت کردم.
در پنج سالی که من در این مسیر بودم به این نتیجه رسیدم که اعتیاد واقعاً یک مسئله نیست و هر ساختاری برای به وجود آمدن نیاز به وقت دارد. ما به تدریج و بدون توجه ممکن است به سمت نیروهای منفی حرکت کنیم یا به سمت نور هدایت شویم. شاید زمان آن متفاوت باشد و دوره پهلوانی من پنج سال به طول انجامید در حالی که برای دیگران این دوران ممکن است، متفاوت باشد.
وقتی به این موضوع دقیقتر نگاه کردم، متوجه شدم که آقای دبیر دو ماه قبل در شعبه شهدای خواجو صحبت کردند. او توضیح داد که چگونه باید در زندگی پیش برویم؛ مثلاً در مورد ازدواج، تغذیه و پسانداز ولی هیچ صحبتی در مورد پول درآوردن نشده بود، جز یک نکته که همیشه میگویند: از هر چیزی که دارید حتی اگر خیلی کم باشد، شروع کنید. من با صد تومان شروع کردم و این خود به تنهایی موجب تغییرات مثبت شد. همه چیز تا اینجا خوب پیش رفت؛ اما وقتی شروع به مصرف هر پولی کردیم و هر کاری را انجام دادیم، این نیروها از ما گرفته شد و هیچ ربطی به جریان اقتصادی ندارد.
در جایی، من فرامین خدا را زیر پا گذاشتم و این نیروهای درون انسان قفل میشود. در نتیجه اگر از یک کار به کار دیگری بروید، هیچ اتفاقی برایتان نمیافتد. من یک سال به این موضوع فکر کردم که دوباره به کار قبلیام برگردم؛ اما هیچ پیشرفتی حاصل نشد. تنها راه حل این بود که دوباره برگردم و شروع به بخشش کنم.
وقتی شروع به بخشش میکنید در هر ساختاری حتی در ثروت اگر همه تمرکز شما بر ثروت باشد و با مشکلات مالی مواجه شوید، حس خوبی نخواهید داشت. حتی اگر پول داشته باشید، ممکن است حس نکنید و واقعاً حس شما خوب نباشد. در قرآن آمده که خداوند به دو گروه مال میدهد: یکی افراد با ظرفیت مناسب و دیگری کسانی که میخواهد به مشکلات بیفتند. حالا اگر به عقب برگردیم و شروع کنیم به بخشش، این نیروها دوباره فعال میشوند.
ما دوباره حرکت میکنیم و میتوانیم از صفر شروع کنیم. شاید با یک مسیر دیگر به جلو برویم. بعد از شانزده سال این تغییر برای من خیلی ترسناک بود، زیرا باید به خودم میگفتم چشم، تا دوباره شاگردی کنم؛ اما با وجود درآمد بسیار زیاد، نتوانسته بودم واقعاً کار خیری در زندگیام انجام دهم. اکنون با درآمدی که چندان زیاد نیست، توانستم هزینههای پهلوانی را پرداخت کنم و برکت آن را مشاهده میکنم.
برای من مهم نیست که این برکت چگونه به دست میآید. در لژیون سردار افرادی هستند که درباره تجربیات خود خوب صحبت میکنند و برخی دیگر احساس خوبی دارند. گلریزان هر سال برای من در این چهار یا پنج سال که افتخار عضویت در لژیون سردار را داشتم، یک روز خاص است. در این روز انسان حس و ذوق خاصی دارد و به نظر میرسد زمان مناسبی برای اعلام چیزی است. من این را احساس کردهام. همیشه اعلامی که در آن روز داریم، شاید نتوانیم در روزهای دیگر اعلام کنیم، زیرا روزی است که میتوانیم از ترسهای خود عبور کنیم. به همین دلیل آقای مهندس دژاکام این روز خاص را تعیین کردند.
اگر در آن روز حس کردم که در دوراهی قرار دارم و میتوانم بخشش را انجام دهم، یعنی خداوند اجازه داده که راهحل مشکلاتم را ببینم. اگر آن شکاف برای من اتفاق بیفتد، باید مسیر درست را انتخاب کنم. اگر کسی واقعاً نتواند، شاید زمانش هنوز نرسیده باشد؛ اما اگر انسان درون خود احساس کند که باید این کار را انجام دهد، در دوراهی قرار میگیرد.
گلریزان واقعاً بهترین راهی است که میتوانی از ترسهایت عبور کنی و در یک سال یا شش ماه اتفاقات خوبی برایت بیفتد. از آقا مهدی بابت فرصتی که به من دادند، گروه مرزبانی، آقا آرش عزیز و تمام خدمتگزاران لژیون سردار که این فرصت را برای من فراهم کردند، بسیار سپاسگزارم.


تایپ: مسافر سعید (لژیون۱۴)، مسافر محمد (لژیون۲۶)، مسافر محمدحسین (لژیون۲۳)، مسافر مهدی (لژیون۴)
ویراستار: مسافر حسین (لژیون۲۳)
عکس: مسافر نیما (لژیون۵)
سیستم صوتی: مسافر مهران (لژیون۴)
دیتاشو: مسافر محمدحسین (لژیون۱۹)
مرزبان خبری: مسافر محسن
تهیه و ارسال: مسافر حمزه
- تعداد بازدید از این مطلب :
188