وقتی از دور نگاهت میکنم، باورم نمیشود این همان چهره خسته و شکسته دیروز است. چشمانت آرام گرفتهاند، نگاهت برق امید دارد و در صدایت لرز عجیبی از زندگی جریان دارد. هنوز یادم هست روزهایی که در تاریکی اعتیاد، جسم و جانت را به سایهها سپرده بودی و حالا در کنگره۶۰ ایستادهای با قامتی استوار باقلبی زنده با لبهایی که دیگر نه از درد که از ایمان میگویند و اشک شوق بر گونهام می لغزد، نه از غم؛ بلکه از عظمت آنچه ساختی، تو نه فقط خودت را نجات دادی؛ بلکه چراغ شدی برای هزاران دل خسته، هرقدمی که در مسیر رهایی برداشتی، فریادی بود از انسانیت،از اراده، از ایمان به خویشتن میدانم این راه ساده نبود، میدانم زخمهایش هنوز در اعماق وجودت جاری اند، اما حالا دیگر تو نه اسیر گذشتهای نه ویران از طوفانهای پیشین، تو انسان تازهای زاده از رنج، صبر و هدایتاز همینجا با چشمانی پر از اشک و قلبی لبریز از تحسین برایت کف میزنم، نه فقط برای رهایی از اعتیاد؛ بلکه برای بازگشت به زندگی، برای باور دوباره به خودت است. صدای گامهایت، امید را در من بیدار میکند، تو یادم که هیچ سقوطی پایان نيست تا زمانی که هنوز در سینه نفسی از ایمان میتپد و تو را میستانم برای رهایت برای بیداریات برای بازگشتت به زندگی و در پایان باتمام وجود سرتعظیم فرود میآورم در برابر مردی که چراغ این راه را برافروخت، جناب استاد دژاکام بنیان گذار کنگره۶۰، کسی که با عشق، ایمان و دانایی پلی ساخت میان تاریکی و نور و به هزاران انسان امکان تولدی دوباره بخشید درپناه '"خالق مطلق الله" پایدار و سرافراز گردد.
نویسنده: همسفر سهام رهجو راهنما همسفر الهام(لژیون شانزدهم)
ویراستاری: همسفر ملیکا نگهبان سایت
ویرایش و ارسال: همسفر مهشید دبیر سایت
- تعداد بازدید از این مطلب :
141