English Version
This Site Is Available In English

تفاوت ما در کنگره در میزان خواسته ای است که داریم

تفاوت ما در کنگره در میزان خواسته ای است که داریم

 

این جلسه هفتمین جلسه از دوره نهم سری کار گاه های آموزشی کنگره شصت ویژه لژیون سردار شعبه ابن سینا به استادی مسافرمجید ونگهبانی مسافر پهلوان اسماعیل وخزانه داری مسافر احمد و دبیری اینجانب مسافر حمید رضا با دستور جلسه (جهان بینی در ورزش ) در روز چهارشنبه 1404/7/30راس ساعت ۱۹ اغاز به کار کرد.

 

دستور جلسه امروز، «جهان‌بینی در ورزش» بود که برای من بسیار مفید و راهگشا بود.
کنگره به ما می‌آموزد که چه کارهایی را باید انجام دهیم و چه کارهایی را نباید انجام دهیم. اما تفاوت بین انسان‌ها در «خواستن» و «نخواستن» است. اینکه من می‌خواهم کاری را انجام دهم یا نمی‌خواهم، اصل ماجراست. نکاتی که باید رعایت کنیم را آقای مهندس در قالب بندهای مختلف به طور کامل برای ما توضیح می‌دهند و عمق موضوع را برایمان روشن می‌کنند.
منظور از عمق، همان عمق درمان اعتیاد است. مثلاً من چقدر دوست دارم در عمق چندمتری آب شنا کنم؟ این بستگی به میزان تلاش و خواسته من دارد. اینکه بخواهم یا نخواهم، عامل تعیین‌کننده است.نتیجه، بسته به میزان تلاش، ظرفیت و خواسته‌ای که داریم، متفاوت است. شاید من تصور کنم که همین که مواد مصرف نمی‌کنم کافی است. اما این که از خواب بیدار شوم، امروز مواد نکشم و با وجود وسوسه به سفر خود ادامه دهم و فقط تلاش کنم مواد مصرف نکنم، یک «خواسته» پایه است. در این حالت، ورزش یا سیگار نکشیدن برایم معنای عمیقی ندارد. مثل این است که بترسم این حالت «مواد نکشیدن» مثل یک جام بلوری بشکند.
اما کسی هست که خواسته عمیق‌تری دارد و می‌خواهد به حس‌ها و تجربیات بهتری برسد. می‌گویند برای درمان اعتیاد دو سفر الزامی است. چه کسی می‌تواند بگوید که من سفر را کامل کرده‌ام و به درمان قطعی رسیده‌ام؟ این سوال همیشه در ذهن من بوده است. یک بار برای همیشه بگوییم اعتیاد درمان ندارد! اما برای احتیاط می‌گویند درمان اعتیاد دو سفر می‌خواهد. سفر دوم که فقط خدا می‌داند چیست. در اصل، درمان اعتیاد همان صراط مستقیم و راه تکامل است. قطع مصرف مواد به نظر من فقط یک چاله یا چاه در این مسیر تکامل است. بالا آمدن از این چاه به معنای رسیدن به قله نیست، بلکه فقط از یک مانع گذشتن است. موانع دیگری مثل چاه نفرت، خشم، سیگار و انتقام نیز در مسیر من قرار دارند. من از این چاه بالا آمدم و آن را پشت سر گذاشتم. اما این به معنای توقف و جشن گرفتن نیست. باید به مسیر ادامه دهم و از چاه بعدی نیز بیرون بیایم.آقای مهندس با بیان بندها، این چاه‌ها را برای ما مشخص می‌کنند و می‌گویند اگر می‌خواهید زودتر از چاه بعدی خارج شوید، باید درونیات خود را تغییر دهید. اگر در این مسیر تکامل موفق شوید و اعتیاد را درمان کنید، آفرین بر شما. وقتی به سفر دوم رسیدید، باید ابزار لازم را در دست داشته باشید تا در چاه‌ها نیفتیم. باید بتوانیم برنامهریزی کنیم که صبح زود از خانه بیرون بزنیم و برویم ورزش کنیم.تفاوت بین من (مجید) که حالم خوب نیست با کسی که حالش خوب است، فقط در همان «خواستن» است. اینکه انجام دهم یا ندهم. تفاوت چندانی بین انسان‌ها نیست، فقط «خواسته» است که تفاوت ایجاد می‌کند.آقای مهندس هفته گذشته گفت که تمام کتاب‌ها و ادیان را خوانده تا این مسیر را تکمیل کند. این بندها راهی است که بسیاری قبل از ما می‌خواستند از آن خارج شوند، اما راهش را بلد نبودند. چندین بار آمدیم و نتوانستیم با روش‌های مختلف درمان شویم. همه ما تجربه کمپ و ... را داشتیم. ما «نخواستیم» پس «نتوانستیم».
اعتیاد سال‌هاست که به بن‌بست رسیده بود. نیاز بود کسی بیاید و راه خروج از این چاه را به ما بیاموزد. آقای مهندس آمد و این راه را نشان داد. حالا این کتاب‌ها برای نسل‌های بعدی باقی می‌ماند. هر کس به اندازه توان و درک خود از آن بهره می‌برد. درباره «جان سردار» نیز، این یکی از همان بندهایی است که آقای مهندس آمد تا به من کمک کند و بیاموزد که چگونه از این چاه خارج شوم. چاهی که بتوانم از آن «بخشش» را یاد بگیرم. بخشش یک چیز کوچک نیست. اولین آیه کلام الله با نام «خداوند بخشاینده» شروع می‌شود. یعنی اولین خصوصیت خداوند، بخشندگی است یاد بگیریم بخشنده باشیم.برداشت من این است... من از سال ۹۱ عضو لژیون سردار بوده‌ام. چه در دوران حضور در کنگره و چه آن یکی دو سالی که نبودم (که MDF بود)، سعی کردم در هر شعبه‌ای که معرفی می‌شد، باشم. حالا مبلغ چندان برایم مهم نیست، اما از اینکه هر سال در این چرخه بوده‌ام، خوشحالم. اگر قرار باشد شعبه‌ای راه بیفتد یا کاری انجام شود، من هستم. فقط بودن در این چرخه کافی است، زیرا این یک سفر است.تجربه سال اولی که سردار شدم را برایتان بگویم: ما پنج تومان پرداخت کردیم و پنج شش ماه هم پس‌انداز داشتیم. من اولین عضو لژیون در کرج در سال ۹۱ بودم. داشتم از شمال برمیگشتم که تلفنم زنگ خورد. گفتند شما در مسابقه پیامکی همراه اول برنده شده‌اید. گفتم چقدر؟ گفتند پنج میلیون تومان. با خودم گفتم: «پنج تومانم امروز برنده شدم؟!» شش ماه نگذشته بود که کلاهبرداری عابربانک اتفاق افتاد و حسابم را خالی کردند. اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که چون من کمک کردم، این پول به من رسید. گذشت... سال بعد شد.
می‌خواهم بگویم اگر چنین حسی هم به انسان دست بدهد، بد نیست. جزئی از سفر است. اگر من بیایم و تمام تلاشم این باشد که یک میلیون تومان بدهم، در حالی که صد میلیارد سرمایه دارم، دستانم می‌لرزد. اما همین هم خوب است.وقتی یک مسافر تازه‌وارد می‌آید، مثلاً روزی ۲۰ گرم، ۳۰ گرم، ۱۰ گرم، ۸ گرم یا ۵۰ سی‌سی شربت مصرف می‌کند، در پله اول ممکن است کاهش محسوسی نداشته باشد، اما همین که دارد اولین پله را برمی‌دارد، بزرگترین کار ممکن را انجام می‌دهد. ما چگونه به او نگاه می‌کنیم؟ کسی که می‌خواهد این سفر بخشش را شروع کند، از کجا معلوم که شما در کجای سفر خود هستید و او در کجا؟ کسی که سرمایه زیادی دارد به راحتی می‌بخشد، اما کسی که صد میلیارد دارد و با ترس و لرز سفرش را شروع می‌کند و پنج شش میلیون تومان می‌دهد و سردار می‌شود، دارد بزرگترین کار زندگی‌اش را انجام می‌دهد. تا روزی که به نقطه‌ای برسد که برایش فرقی نکند که بتواند پنجاه میلیارد از صد میلیاردش را ببخشد. چه زمانی به آن نقطه می‌رسیم؟ من نمی‌دانم. خودم فکر نمی‌کنم هنوز به آن نقطه نزدیک شده باشم. اما هر کس در این مسیر لژیون سردار قرار بگیرد، چه کسی که امروز می‌آید سردار شود و می‌خواهد یک میلیون بدهد، به نظر من مثل همان تازه‌واردی است که برایش با تمام وجود دست می‌زنیم. همه ما احساس می‌کنیم که او دارد سفرش را شروع می‌کند. این برداشت من از لژیون سردار است. مبالغ آنقدر مهم نیستند.
مهم این است که من کاری را که انجام می‌دهم، چقدر می‌توانم در درون خودم احساس کنم که در کجای این سفر و این چرخه قرار دارم. آیا من هم در کنگره می‌توانم نقش داشته باشم؟ آیا لیاقت این را دارم که بروم در یک اتاق بنشینم و خدمت کنم؟ اگر قرار باشد شعبه‌ای در رباط کریم راه بیفتد و مرا صدا کنند و اسم من هم در بین خدمتگزاران باشد، بروم آنجا بیل بزنم، خاک خالی کنم یا یک صندلی اضافه کنم، این برداشتی است که از بودن در «لژیون سردار» دارم.آقای دبیر می‌گفت: «هفتمین جلسه از دور نهم». روزی همین جا نشسته بودیم و می‌گفتیم: «جلسه اول از دور اول، کی فکر می‌کرد به اینجا برسیم؟ دنبال چه بودیم و چه شد؟»دوستان لژیون سرداررباط‌ کریم عالی هستند، اما ما اصلاً دنبال چنین چیزی نبودیم. آمدیم اینجا و اینجا هم گفتیم که «لژیون سردار» نداریم. بعد از آن، بچه‌ها آمدند. کسانی که باید می‌آمدند، آمدند. آقای افسری آمد، آقای مختاری آمد، آقای ایمانی آمد و بقیه دوستان آمدند. آن روزی که ما آمدیم، فکر نمی‌کردیم به دور نهم و جلسه هفتم از دور نهم برسیم. اکنون نشان، بی‌نشان و پهلوان... نمی‌دانم چند پهلوان دارد. باز هم می‌گویم اعداد و ارقام مهم نیستند. اینکه چنین لژیونی تشکیل شده، در حالی که تا چند سال اول فقط دو سه نفر بودیم، با آن تفکر قدیمی درباره پول دادن... راهش همین است.کسانی که باید بیایند، می‌آیند. و پول به جایی که باید برود، می‌رود. فقط می‌گویم مهم نیست که من هم بخش کوچکی از این مسیر باشم. آقای مجدیان می‌گفت: «گاهی اوقات آن نگهبان نظمی که دم در ایستاده، کسی را با عشق در آغوش می‌گیرد، شاید بیشتر از منی که آن روز شال انداختم (جایگاه بالاتری داشتم)، کار کرده باشد.»
اینکه دنبال جایگاه، شال، نشان یا حتی «نشان بی‌نشانی» باشیم... باز هم آقای مهندس در پایان همه چیز می‌گوید: «دنبال اینها نباشید.» فقط لیاقت این را داشته باشید که در گوشه‌ای از اینجا، دست من را بگیرید و من بتوانم با طی کردن این مسیر، لبخندی بر لبان شما بیاورم. کسی با حال خراب بیاید و با حال خوب از اینجا بیرون برود. و من بتوانم یکی از همان صندلی‌هایی باشم که اینجا یک صندلی اضافه می‌کند. در حد توان مالی‌ام ندارم که بیایم کمک کنم، اما به نظر من همین حضور کافی است.

 

 

 

تنظیم و تایپ: مسافر احسان لژیون بیست و یکم

عکس: مرزبان خبری
نگارنده: مسافر حمید رضا لژیون دوازدهم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .