دوازدهمین جلسه از دوره دوازدهم سری کارگاههای آموزشی_ خصوصی ویژهی خانمهای مسافر و همسفر نمایندگی بنفشه شیروان با استادی ایجنت محترم مسافر مریم، نگهبانی مسافر فرشته و دبیری مسافر مریم با دستور جلسه: «وادی هشتم و تأثیر آن روی من» در روز چهارشنبه، ۲۳ مهرماه ۱۴۰۴، رأس ساعت ۱۱:۳۰ آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
سلام دوستان، مریم هستم، یک مسافر.
امروز با دو موضوع در خدمتتان هستیم. دستور جلسهی هفتگی، وادی هشتم، و موضوع دوم، جشن تولد یکسال رهایی خانم فاطمه، مرزبان نمایندگی. در وادی هشتم گفته شده است که با حرکت، راه نمایان میشود. وادی هشتم به ما میآموزد که فقط با فکر کردن نمیتوان به مقصد رسید؛ باید حرکت کرد.
برای مثال، کسی که سیگار میکشد و میگوید «دوست ندارم سیگار بکشم»، با حسرت و تفکر درمان نمیشود؛ باید قدم بردارد و دنبال راهحل درست باشد. تفکر خوب است، اما بدون حرکت، هیچ ساختاری شکل نمیگیرد. خیلی وقتها فکر میکنیم، اما از حرکت کردن میترسیم.
کنگره به ما میگوید: «از حرکت نترس!» وقتی در مسیر درست حرکت کنیم، راه کمکم باز و روشن میشود. مثلاً فرض کنید میخواهیم از شهری به تهران سفر کنیم. شاید مسیر را کامل بلد نباشیم، اما وقتی حرکت میکنیم، تابلوها راهنماییمان میکنند: «اینجا جاده یکطرفه است»، «۶۰ کیلومتر تا بجنورد مانده»، «۳۰ کیلومتر مانده» و...
همانطور که قدیمیها گفتهاند: «از تو حرکت، از خدا برکت.» تا حرکت نکنیم، هیچچیز به سرانجام نمیرسد. هرچقدر آرزو و خواسته داشته باشیم، بدون قدم برداشتن به آنها نمیرسیم.
ما در کنگره حرکت کردیم و راه برایمان نمایان شد، نه برای ترک اعتیاد، بلکه برای درمان قطعی اعتیاد. خود من بارها با روشهای مختلف تلاش کردم، اما متأسفانه نتیجه نگرفتم. کنگره ۶۰ با متد DST، داروی OT، آموزشهای جهانبینی و رسیدن به حال خوش، مسیر روشنی برای تعادل جسم و روان به ما نشان داده است. فقط آمدن به کنگره کافی نیست. نباید بگوییم: «از دو روز دیگر دارو میخورم» یا «میترسم شروع کنم.»
زندگی بدون حرکت مانند آب راکد است که بهمرور فاسد میشود. حتی اگر در مسیر، موانعی وجود داشته باشد، باید یاد بگیریم چگونه آنها را برداریم. در کنگره، اگر حالمان خوب نباشد، باید بگوییم: «من آمدهام حالم خوب شود.» دارو را سرِ ساعت و مرتب مصرف کنیم، سیدیها را گوش دهیم، آموزش بگیریم و پلههای درمان را با حوصله طی کنیم تا کمتر اذیت شویم. وقتی این مسیر را ادامه میدهیم، میبینیم به پلههای آخر رسیدهایم، حالمان خوب است و هیچ اتفاق بدی نیفتاده است.
تجربهی شخصی من، وقتی درگیر اعتیاد بودم، به خودم، جسمم و جامعهام خسارتهای زیادی زدم. اکنون که به گذشته نگاه میکنم، میبینم چه تخریبهایی ایجاد کردهام. اما با حرکت در مسیر کنگره، توانستم فرماندهی خوبی برای زندگیام باشم. خدا را شکر، حالا به حال خوش رسیدهام و این حس را مدیون آموزشها و حرکت مداوم در این مسیر هستم.

سخنان استاد در مورد یکسال رهایی مسافر فاطمه:
امروز جشن تولد یکسال رهایی خانم فاطمهی عزیز است. قدیمیهای کنگره میدانند که ایشان در این مسیر، سختیهای زیادی را پشت سر گذاشتند. ایشان بیماری داشتند؛ تقریباً زمانی بود که هنوز بیماری کرونا شایع بود و خانم فاطمه مدام با عفونت ریه و مشکلات تنفسی درگیر بودند، اما هیچگاه از ادامهی مسیر عقبنشینی نکردند. با وجود تمام موانع، محکم حرکت کردند و خدا را شکر، به حال خوشی که میخواستند، رسیدند.
در ادامه، در سفر دوم، برای انتخابات مرزبانی کاندید شدند و خوشبختانه با رأی خوبی این خدمت را دریافت کردند. به ایشان تبریک میگویم.
انشاءالله همیشه ثابتقدم باشند.
پیام تولد:
خانم فاطمه
جهان هستی با عظمتش در انتظار حرکت شماست؛ پس قدم بردار، چون میدانی با حرکت، راه نمایان میشود.

اعلام سفر مسافر فاطمه:
آخرین آنتیایکس مصرفی: شیره کشیدنی_ مدت سفر: چهارده ماه_ روش درمان: DST_ داروی درمان: OT_ راهنما: مسافر مریم_مدت رهایی: یک سال و هفت ماه_ ورزش در کنگره: پینگپنگ
صحبتهای مسافر فاطمه:
سلام دوستان، فاطمه هستم، یک مسافر.
امروز با قلبی سرشار از شادی، تولد یکسالگی رهاییام را جشن میگیرم.
این روز زیبا را برای تکتک شما آرزو میکنم. نخستین روزی که به کنگره آمدم، هیچ شناختی از این مکان نداشتم. سفرم را آغاز کردم و سه ماه نخست، همهچیز مانند رویایی شیرین بود. اما ناگهان بیماری خونیام عود کرد و راهی بیمارستان شدم. آنجا، در میان درد و رنج، عشق به کنگره مرا زنده نگه داشت. با هندزفری در گوش، سیدیها را مینوشتم و غرق در آموختههای کنگره بودم. خانم مریم با محبت بیوقفهاش پیگیر حالم بود و من با افتخار میگفتم: «اینجا هم سیدی مینویسم!» بیماری، سفرم را به چهارده ماه کشاند. گاهی از گفتن این مدت شرم داشتم، اما حالا، با شکر خدا، میبالم که پیروز شدم. از شما میخواهم قدر کنگره را بدانید. «نمیتوانم» و «مریضم» تنها وسوسههای نیروهای منفی هستند. استوار باشید، برنامهریزی کنید و زحمات راهنمایانتان را ارج بنهید. میگویند شما برگزیده شدهاید و درهای کنگره به رویتان گشوده شده است. من این حقیقت را با چشمان خود دیدم! در آن ده سال تاریکِ مصرف، بارها در خواب میدیدم در جلسهای ایستادهام، شالی بر گردن و میکروفنی در دست. بیدار که میشدم، حیران بودم: «خدایا، این شال چیست؟ این جلسه کجاست؟» حتی بازارها را گشتم تا شالی شبیه آن بیابم، اما نشانی نبود. روزی که به کنگره آمدم، انگار همان خوابم به حقیقت پیوست. نفس در سینهام حبس شد و قلبم گواهی داد: اینجا همانجاست! خدا را شکر که آمدم، مرزبان شدم، شال گرفتم و دینم را به این مکان ادا کردم.
مطلبی برایتان آوردهام تا بخوانم:
من برخاستهام تا بسازم، بجنگم و پیروز شوم. برخاستهام تا شاد باشم و بخندم. آمدهام تا بخواهم، بخوانم و بدانم. قرار نیست با هر نسیمی بلرزم. من آمدهام تا زندگی کنم، آرامش را در آغوش گیرم و از هر لحظه بودنم در این جهان لذت ببرم.»
متشکرم که با سکوتتان به سخنانم گوش دادید.
تایپ: مسافر مریم
شیروان: لژیون یکم
ویرایش: راهنما، مسافر مریم – نمایندگی بنفشه شیروان
بازبینی و ارسال: همسفر سولماز
- تعداد بازدید از این مطلب :
11