سومین جلسه از دوره شانزدهم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰، نمایندگی دکتر علیرضا (مبارکه)، با استادی راهنمای محترم مسافر محمدجواد، نگهبانی مسافر یحیی و دبیری مسافر کوروش با دستور جلسه اول «وادی هشتم و تاثیر آن روی من» و دستور جلسه دوم «جشن اولین سال رهایی مسافر عزت الله» روز پنجشنبه 24 مهرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
با سپاس از نگهبان، ایجنت محترم شعبه و گروه مرزبانی که فرصت خدمت را در اختیارم قرار دادند. دستور جلسه اول وادی هشتم با عنوان «با حرکت راه نمایان میشود» است. اساس و بنیان کنگره۶۰ بر حرکت استوار است. فردی که وارد سفر اول میشود باید تفکر کند و سپس حرکت نماید تا طعم رهایی را بچشد. در سفر دوم نیز حرکت ضروری است تا لذت خدمت را تجربه کند. همه انسانها با مشکلاتی مواجهاند بخشی از این مشکلات در صور پنهان و بخشی در صور آشکار است. این مسائل اغلب نتیجه ناآگاهی خودمان هستند و تنها با حرکت و تلاش میتوان آنها را حل کرد. حل مشکلات چه برای یک مسافر، همسفر یا هر فرد دیگری، وابسته به اراده و تفکر صحیح خود شخص است. تفکر صحیح یعنی همانطور که در وادی اول آمده: «با تفکر، ساختارها آغاز میگردد». برای مثال، اگر کسی بخواهد ثروتمند شود باید ابتدا تفکر درستی داشته باشد و سپس در مسیر حرکت کند.
هر آنچه در مسیر رخ میدهد نتیجه همان تفکر اولیه است. مانند هواپیمایی که تا زمانی که روی زمین است، اتفاقی برایش نمیافتد. اما هدف آن پرواز است. پس باید حرکت کند، با چالشها و موانع روبهرو شود تا سالم به مقصد برسد. همانطور که نگهبان نیز اشاره کرد، این سفر، سفری است از ظلمت به نور. فردی که قصد سفر دارد ابتدا باید بداند مقصدش کجاست و سپس حرکت کند و در نهایت به مقصد برسد. تازهواردین یا مسافران سفر اول باید حرکت کنند. درمان سیگار، درمان DST و سایر درمانها نیازمند حرکتاند.

اگر فردی برای درمان سیگار وارد شود ولی همچنان سیگار بکشد درمانی رخ نمیدهد. این مانند کسی است که در خواب است و هرچقدر با او صحبت کنیم متوجه نمیشود. ما باید از مجری بخواهیم که برنامه را به درستی اجرا کند. مسافران میتوانند بر اعتیاد خود غلبه کنند، اما لازمهاش تفکر صحیح و اجرای دقیق برنامه کنگره۶۰ است تا به رهایی دلخواه برسند. برای هر یک از ما بر اساس تزکیه و پالایشی که انجام میدهیم راهی نمایان میشود. نیروهای منفی همواره در تلاشاند تا انسان را در سکون و بازدارندگی نگه دارند. فردی که میخواهد وارد کنگره شود وقتی میشنود باید ده ماه در مسیر درمان باشد یا سیدی بنویسد، ممکن است دچار ترس شود. اما این ترسها بخشی از مسیر رشد و حرکت هستند. تولد آقا عزتالله اولین رهایی و اولین تولد لژیون نهم است و بسیار خوشحالم که همزمان با این تولد، تولد ۲۵سالگی رهایی دیدهبان محترم آقای مجید سلامی نیز در شعبه سلمان جشن گرفته میشود و از این بابت بسیار خوشحال هستم.
تبریک عرض میکنم به همسفرشان و به راهنمای سفرشان. عزت نیز زمانی که وارد کنگره شد مانند من و تکتک شما با انبوهی از مشکلات مواجه بود. تنها مشکلش این بود که میخواست همه مشکلات را یکجا حل کند و دیگر مشکلی نداشته باشد. در ماه اول سفر بود که آمد و گفت: «پسرم هم به کنگره میآید.» من بسیار خوشحال شدم، اما گفت: «من سه چهار ساله است که دارم با همسفرم تلاش میکنم ولی به نتیجهای نرسیدهایم.» که همانجا به او گفتم: «مشکل تو همینجاست که میخواهی یک نفر را به درمان برسانی و سپس رهایش کنی تا خودش تصمیم بگیرد.». انسانها گاهی باید خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند و راه را انتخاب کنند. برخی افراد در زندگی انسانها ظاهر میشوند در نقش فرزند، پدر و یا همسفر تا انسان را هدایت کنند. برخی از آنها به سمت تاریکی هدایت میکنند و برخی دیگر هدایت میکنند به سمت روشنایی، من به عزت گفتم: «احسان آمده تا تو را به درمان برساند.» اصلاً وقتی الگویی میآید که یک نفر دیگر را درمان کند اگر خودش نقص داشته باشد که فایدهای ندارد.

تو باید ابتدا خودت را درمان کنی تا در ادامه او به تو نگاه کند و درمان شود و بتواند از آن تاریکی نجات پیدا کند. از عزت بسیار راضی هستم. هرچه به او گفتم نه نگفت. بسیار بسیار دوست داشت در صراط مستقیم قدم بگذارد و همینگونه نیز شد. روزی که برای رهایی عزت به تهران رفتیم همسفرش اعلام کرد که مهریهاش را میبخشد و با تشویق دیگران همراه شد. این بخشش برای منِ مسافر پیام مهمی داشت: تغییر واقعی درونی میتواند زمینهساز گذشت و تحول در اطرافیان باشد. اگر منِ مسافر تغییر اساسی در زندگیام ایجاد کنم، نه صرفاً درمان اعتیاد یا ترک سیگار، این تحول میتواند زمینهساز تغییر و بخشش در روابط و زندگی همسفرانم شود.
همهچیز وابسته به تغییر درونی من است. انشاءالله تغییر کنیم تا همسفرانمان نیز بیایند و از آموزشهای کنگره بهرهمند شوند. انشاالله که در جایگاههای بهتر و بالاتری ببینمتان. خدمتگزار باشید و در ادامه کنگره را رها نکنید.

آرزوی مسافر عزت الله:
آرزوی من این است که راه کنگره برای تمام مصرف کنندهها باز شود تا درمان شوند. و هیچ پدر و مادری مصرف کننده بودن فرزندش را نبیند.
آرزوی همسفر فرناز:
آرزو دارم راه کنگره برای تمام مصرف کنندهگان باز شود و آرزوی دومم این است که پسرم آقا احسان را در لباس دامادی ببینم.
صحبتهای مسافر عزت الله:
اوایل دوران مصرف مواد همیشه، همسفرم به من میگفت بالاخره یک روز معتاد میشوی و من میگفتم من هرگز گرفتار اعتیاد نمیشوم. تا اینکه بالاخره سگِ هارِ اعتیاد پاچه من را هم گرفت و من هم مصرف کننده مواد مخدر شدم اما آن زمان همچنان خودم را به عنوان مصرف کننده نمیدیدم من راههای زیادی را برای خلاصی از اعتیاد انجام دادم از جمله خوددرمانی با شربت تریاک اما فایدهای نداشت و بعد از مدتی دوباره به خانه اول برمیگشتم تا اینکه بعد از سالها بالاخره پیام کنگره به من رسید و خیلی به دلم نشست و به کنگره آمدم و با گرفتن آموزش و حرکت خودم به درمان رسیدم.
صحبتهای راهنمای محترم همسفر صفورا:
سلام صفورا هستم یک همسفر، خداوندا را شکرگذار هستم که توانستم این جایگاه را تجربه کنم واین تولد زیبارا اول به آقای مهندس وخانواده عزیزشان تبریک میگویم وتمام اعزای کنگره۶۰ و به آقای محمد جواد تبریگ میگویم و به آقای عزتالله وهمسفرانش تبریگ میگویم و بخصوص به احسان تبریگ میگویم چرا که رهایی احسان چندسال طول کشید وخانم فرناز که توی لژیون حضور پیدا کردند اولش که خیلی شاکی بودند ومن را قبول نداشتند واین را به خودم خوب میدیدم که درکنار این رهجو باشیم که نقطه تحملت برود بالا و خدا را شکر میکنم که امروز دارم این تولد را میبینم و رهایی احسان خیلی طول کشید یک خوبی که داشت باید پدرش میآمدند و رها میشدند و احسان میدید این رهایی را که وقتی به احسان میگویم سیگار نکش یا مواد نکش جایی برای صحبت نباشد که به پدرش بگوید چرا خودت مصرف میکنی و خدا را شکر میکنم از این بابت که دستور جلسه و این تولدها همزمان شد که این خانواده مصداق این دستور جلسه هستند و خوب حرکت میکنند و جایگاههای خدمتی را تجربه میکنند و تلاش میکنند وخیلی خوشحالم از اینکه فرناز را خوشحال میبینم احسان را خوشحال میبینم و امیدوارم که احسان حرکت کند و خدمت کند.
صحبتهای همسفر فرناز:
سلام دوستان فرناز هستم یک همسفر، خدای برزگم را سپاسگذارم که مسیر کنگره را برای من ومسافرهایم باز کرد که بتوانند به این رهایی ها برسند اگر بخواهم از قبل بگویم همش تاریگی و سیاهی توی زندگی ما بود یعنی زندگی ما به جایی رسیده بود که به نقطه صفر رسیده بودیم مخصوصاً از آنجایی که ما رفتیم خواجو و هشت ماهی آنجا سفر کردیم و بعد مسافرم احسان خراب کرد و من همیشه پدرش را مقصر میدانستم و میگفتم اگر تو آمده بودی کنگره احسان درست سفر میکرد و مقصر تویی که احسان مصرف کننده شده و میدانستم هر کسی باید تاریکیها را تجربه کند تا به تکامل برسد و من خودم را فراموش کرده بودم و میگفتم مسافر و به مسافر میگفتم تو بیا گنگره ولی موقعش نشده بود تا زمانی که آمد به رهایی رسید خدا را شکر که احسان به رهایی رسید و خیلی خوشحالم و خداوند را شکرگذارم.
تایپ: مسافر حسین و همسفر پیمان
عکس: مسافر مصطفی
تنظیم و ارسال: مسافر مهرداد
- تعداد بازدید از این مطلب :
2061