موضوع مربوط به سفری است که استاد امین دژاکام به اصفهان داشتند و یکی از خانمهای همسفر آمدند و به استاد گفتند: من مادر سه مصرفکننده هستم. در ادامه راجعبه فرزندانشان صحبت کردند؛ درحالیکه یکی از آنها وضعیت خیلی ناجوری داشت. استاد توضیحاتی را تحت عنوان خوی وحشیگری یا خوی وحشی به آنها دادند.
استاد امین دژاکام فرمودند: «ما چندین سال پیش با آقای اشکذری تیراندازی میرفتیم و پیش میآمد که با هم صحبت میکردیم؛ البته آقای اشکذری در کارهای باغبانی و پرورش گیاهان به خوبی شرکت میکرد. من از ایشان آنجا آموختم؛ البته یک مقداری در مورد این موضوع در سیدی پیوندهای نامیمون صحبت شد؛ البته مضمون صحبت و هدف این است که ببیند چه اتفاقی میافتد که یک انسان تلاشهایش در زندگی به بار مینشیند و به نتیجه میرسد؟ چگونه انسانی که چند برابر تلاش میکند و زحمت میکشد؛ ولی تلاشش به بار نمینشیند؟
در جهانبینی راجعبه این موضوع بسیار صحبت شده است؛ همچنین موانعی مثل منیت، شرک و کبر مطرح شده که باعث میشود شخصی به خواستههای زندگیاش نرسد. اکنون میخواهیم از طبیعت مقداری الگو بگیریم و یک تصویری داشته باشیم؛ چون وقتی تصویر وجود داشته باشد، انسان خیلی بهتر میتواند یک موضوع را درک کند.
طبیعت در این زمینه بسیار الهامبخش است. در طبیعت وجود درختان بهواسطهی کارهایی که انجام میدهند، ضروری است. ۱_ درختان مقدار زیادی اکسیژن تولید میکنند. این اکسیژن علاوهبر اینکه به مصرف بقیه موجودات زنده میرسد و کارهای دیگر هم انجام میدهد. ۲_ یکلایه حفاظتی ایجاد میکند و میتواند بازتابش خورشید را دفع کند. هنگامی که در مکانی پوشش سبز داشته باشیم، خود این پوشش سبز از جذب انرژی و نور خورشید بهصورت حرارتی جلوگیری میکند؛ البته ناگفته نماند که یک مقدار زیادی را منعکس میکند؛ یعنی برمیگرداند و یک مقدار دیگر را تبدیل به فرآیندی به نام فتوسنتز یا تولید اکسیژن میکند.
بخش زیادی از پوشش سبز در قالب جنگلهاست؛ ولی اگر به ۱۰هزار سال قبل برگردیم و خوراکیهایی مثل هلو را در نظر بگیرید. پنجاه مدل هلو و هزار نوع گردو، نخود و لوبیا داریم که ازنظر تنوع شاید به میلیون هم برسد.
استاد امین دژاکام فرمودند: «با آقای اشکذری صحبت میکردیم که آیا در ده هزار سال پیش به این صوت بوده که مثلاً ما چند مدل عدس، گیلاس، زردآلو داشتیم؟ آیا آن زمان بودند یا نبودند»؟ جواب سؤال این است که نبودند و یا اگر هم بودند، اصلاً به شکل امروزی خودشان نبودند؛ پس چه اتفاقی افتاد که بسیاری از میوهها در همین ۲۰۰ یا ۳۰۰ سال بهوجود آمد یا اصلاً کار چه کسی است؟ آیا کار آدمیزاد است؟
کاری که انسان انجام داده این بود که با یک دانشی این میوهها را پرورش داده است؛ حتی گیاه خشخاش هم اینگونه بوده است؛ اما اصلاح و اهلی شدن؛ یعنی انسانها گیاهان و میوهها را اهلی کردند؛ درحالیکه در شکل ابتدایی خودشان محدود و معدود وجود داشتند.
گیاهی مثل آلبالو یا زردآلو بهصورت جنگلی وجود داشته مثلاً در شمال آلوی جنگلی وجود دارد که فقط به درد ترشی میخورد؛ چون آن گیاهان بهصورت کاملاً وحشی و بدوی بودند؛ اما انسان و باغبان بهواسطه دانشی که داشتند اینها را اهلی کردهاند.
این جمله را شنیدید که وقتی کسی به ستوه میآید، میگوید آقا اینجا قانون جنگل یا خانه ما مثل جنگل یعنی چه؟ یعنی ما همیشه در حال جنگیم و در جنگل این جنگیدن وجود دارد و آن شکل وحشی با طبیعت کاملاً سازگاری دارد؛ اما نتیجهاش چه شد؟ نتیجه این شد که تمام نیروی این گیاه صرف حفظ کردن خودش شد؛ یعنی فقط بتواند زنده باشد و وجود داشته باشد؛ بنابراین اگر سالی ۵۰ زردآلوی جنگلی هم میدهد، آفرین دارد؛ باید از او تشکر کرد؛ اما باغبان چه کاری انجام داد؟
این میوهها را در شرایط خاص پرورش داد و گفت هر درخت نمیتواند نزدیک درخت دیگر باشد؛ چراکه مزاحم آن درخت میشود. اصطلاحی در بین باغبانها وجود دارد که اگر سایه درخت کناری در باغ شما افتاد، میوهاش هم مال شماست؛ چون سایه بهعنوان یک عامل منفی تلقی میشود؛ درحالیکه در باغبانی نور بهعنوان یک عامل مثبت است. برای مثال درخت سیب باید ۴ یا ۵ متر و درخت گردو ۱۰ تا ۱۵ متر باید فاصله داشته باشد.
اینها شرایط خیلی خاصی دارند؛ ولی یک باغی که خیلی محصول بدهد، میگویند: باغش مثل جنگل میماند. زمانی که باغبانها میخواهند از یک باغی بدگویی کنند، میگویند: باغش را نگاه کنید همانند جنگل درهموبرهم کاشته است؛ ولی باغی که با محاسبات مهندسی کاشته میشود، از حالت وحشی خارج میشود.
در جنگل میبینید یکی از شاخههای درخت ۶متر و شاخه دیگر ۱ متر رشد کرده است؛ ولی در باغ اینطور نیست، مگر اینکه باغبانش حالش خوب نباشد و آنها را همینطوری کاشته باشد. پس این مسئله در گیاهان و طبیعت وجود دارد. برای انسان هم این قضیه صادق است. به چه صورت؟
اینجا ما باغبان، باغ، جنگل، انسان، مربی و راهنما را داریم و انسانی که خوی وحشیگری دارد، دائماً در حال جنگیدن با خودش، اطرافیانش، جامعه، خانواده و آدمهاست؛ برای اینکه بودنش را تثبیت و حفظ کند. انسانی وجود دارد که مثل آن درختی که در باغ کاشته شده مشکلی با درختهای اطراف خودش ندارد؛ چون آنها سر جای خودشان هستند؛بنابراین تمام تمرکزش را روی این موضوع میبرد که رشد کند و تولید داشته باشد، تفاوت چه میشود؟
تفاوت این میشود که یک آلوی جنگلی هزار تا آلو ریز و ترش میدهد؛ اما یک درخت آلوی اهلی دههزار تا آلو شیرین، درشت و خوشمزه میدهد. استاد از او پرسیدند چه کاری انجام دهیم که گردوهایمان اندازه سیب شود؟ باید یک گردو بهاندازه سیب برداریم و بکاریم تا اندازه سیب شود. آن باغبان جواب داد با این موضوع ارتباط ندارد که شما یک گردو بزرگ بکارید و بگویید حتماً این دفعه بزرگ درمیآید.
این مسئله که شما چه کاری انجام میدهید، خیلی مهمتر از آن است؛ یعنی ممکن است شما گردوی متوسط بکارید؛ ولی با آن بهگونهای رفتار کنید که گردوی درشتی بدهد؛ پس اینجا همان دانشی است که باغبان به آن درخت میدهد و همینطور دانشی است که راهنما به خود انسان میدهد؛ یعنی اگر انسان راهنما یا معلمهایی داشته باشد، دقیقاً مثل درخت رشد میکند؛ اما یک تفاوتهایی درخت با انسان دارد.
میتوان یک درخت را برداشت و در باغ دیگری رشد و پرورش داد؛ اما در مورد انسان به این صورت نیست، انسان باید اول با خودش کنار بیاید؛ یعنی باید انسان اول در درون خودش اهلی باشد تا بعد استاد بتواند برایش آن کار را انجام بدهد؛ چون بین مرحله انسانی با مرحله حیوانی یا نباتی تفاوتی وجود دارد.
من برای اینکه بفهمم آدم وحشی هستم یا اهلی؛ باید ببینم که آیا تولید، زایش و خلقی دارم یا فقط سخن میگویم و حرف میزنم؟ شما برای اینکه ببینید یک درخت خوب است یا بد، فقط کافی است سیبهایش را نگاه کنید یا برای دانستن اینکه گاو خوب است یا بد، کافی است شیر آن را نگاه کنید. اگر انسان به زایش و تولید نگاه کند، مطالب بسیاری را پیدا میکند و مدرک با تولید و زایش فرق میکند.
اگر شما مهندس هستید؛ باید ببینید چه تعداد بنا ساختهاید. اگر پلیس هستید، چند دزد و سارق را دستگیر کردید و یا اگر دکتر هستید، چند تن را نجات دادید. زمانیکه انسان اهلی باشد، با هیچکس کاری ندارد؛ دقیقاً مثل درختهای باغ که به درختان دیگر کاری ندارند؛ یعنی ذهن انسان درگیر قیاس نمیشود و کار را برای خود انجام میدهد؛ البته کاری که با عشق انجام شود، محکوم به پیروزی و موفقیت است.
کاری که من خودم از انجام دادن آن لذت میبرم، قطعاً دیگران هم لذت خواهند برد؛ باید انسان تزکیه را از خودش شروع کند. اگر انسان میخواهد در هر زمینهای رشد و پیشرفت کند؛ باید صفت ناراحت شدن و برخوردن را کنار بگذارد؛ چون این بزرگترین مانع در اهلی شدن انسانهاست؛ باید از طبیعت الهام گرفت تا به او کمک کند.
منبع: سیدی «خوی وحشی» از استاد امین دژاکام
نویسنده: همسفر نسرین رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون هفتم)
عکاس: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون سوم)
رابط خبری: همسفر مهری رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون هفتم)
ارسال: همسفر مژگان رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی جواد گلپایگان
- تعداد بازدید از این مطلب :
110