English Version
This Site Is Available In English

معیار درست‌ حرکت‌کردن، ارزش‌ها و محبت است

معیار درست‌ حرکت‌کردن، ارزش‌ها و محبت است

سیزدهمین جلسه از دوره یازدهم کارگا‌ه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی وکیلی یزد به استادی همسفر رقیه، نگهبانی همسفر سبا و دبیری همسفر عاطفه با دستور‌‌ جلسه «وادی هشتم (با حرکت، راه نمایان می‌شود.)» روز دوشنبه ۲۱ مهرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:٠٠ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
دستور جلسه وادی هشتم «با حرکت، راه نمایان می‌شود» یعنی تا وقتی قدم برندارم، قرار نیست جهان مرحله بعدی را برای من باز کند که در همین وادی آمده است و این خودش قانون می‌باشد؛ مثل همه قوانین ریاضیات، وقتی می‌گوید: قانون است؛ یعنی برای همه یکسان می‌باشد و فرقی نمی‌کند که چه شرایطی را گذرانده‌ام و یا اکنون در چه شرایطی هستم، به‌محض این‌که حرکت کنم، راه خودش را به من نشان می‌دهد.

چرا این‌قدر حرکت‌کردن مهم است؟ چرا از همان اول، همه‌چیز مشخص نیست؟ چرا حتماً باید حرکت کنم تا یکسری چیزها، خودش را به من نشان دهد؟ برای این‌که به این سؤال جواب بدهم، دوست دارم به داستان ادموند و هلیا اشاره کنم که در اول وادی آمده است؛ ادموند و هلیا از همان ابتدا در بهشت بودند و بالاتر از این وجود نداشت؛ ولی از فرمان سرپیچی می‌کنند و بعد پشیمان می‌شوند که قدرت مطلق آن‌ها را می‌بخشد؛ ولی به آن‌ها می‌گوید: بروید و عملاً ثابت کنید که پشیمان شده‌اید. آن‌جا ما یک پیمان می‌بندیم و قرار می‌شود که اگر درست حرکت کنیم به بهشت برگردیم؛ اما این‌دفعه با درک و آگاهی بیشتر. من از این داستان نتیجه می‌گیرم که هدف، فقط رسیدن به یک مقصد مشخص نیست؛ بلکه آن رشد و آن چالش‌هایی که در مسیر اتفاق می‌افتد، خیلی اهمیت دارد.

نکته جالب این است که تمام وادی‌ها، هرکدام کدی را به ما می‌دهند؛ اگر دقت و درک کنیم و بتوانیم دریافت داشته باشیم، می‌توانند به ما کمک کنند تا زندگی برایمان راحت‌تر شود. در سی‌دی وادی هشتم، آقای مهندس می‌فرمایند: می‌خواهم نقطه تفکری را در شما بیدار کنم؛ یعنی عملاً می‌گویند: به شما کد می‌دهم و آن هم، این است که زندگی و حیات، این چیزی نیست که مشاهده می‌کنیم؛ بلکه جزئی از آن است. وقتی به این نکته توجه کنم، متوجه می‌شوم که جهان‌های مختلفی وجود دارند، انگار واقعاً به روی زمین آمده‌ام تا خود آسمانی‌ام را پیدا کنم؛ یعنی برگردم به همان جایی‌که پیمان بستم. وقتی تفکرم این‌طوری باشد، یکسری دیدگاه‌های من نیز تغییر می‌کند؛ مثلاً وقتی یک همسفر وارد کنگره می‌شود، تنها خواسته‌اش این است که مسافرش رها شود تا بتواند نفس راحتی بکشد؛ ولی اصلاً متوجه نشده‌ که جهان به این شکل عمل نمی‌کند و تا حرکت نکنم، قرار نیست هیچ‌چیز تغییر کند. وقتی تمرکزم را از روی مسافرم بردارم و روی خودم بیاورم و دست از کنترل‌کردن بردارم، تازه متوجه می‌شوم که یکسری چیزها تغییر می‌کند و مسیر کنگره برای رهایی مسافرم باز است؛ انگار خود من هم از اول متولد شده‌ام و یکسری از چیزها را متوجه شده و یاد گرفتم که می‌توانم آرام باشم، حتی اگر مسافرم لغزش کند.

ارزش من وابسته به کس دیگری نیست، وابسته به مسافرم یا کسی‌که در تاریکی است، نمی‌باشد؛ من این چیزها را یاد می‌گیرم و متوجه می‌شوم که به‌طور کلی، مسافرم یک واسطه یا اسبابی است که در مسیر قرار بگیرم و خودم را پیدا کنم؛ یعنی این‌‌طور بگویم که وادی هشتم یک پیام ویژه برای من همسفر دارد، مخصوصاً همسفری که در تله مسافرش گیر کرده است و همه قدم‌هایش را با مسافرش هماهنگ می‌کند. به من می‌گوید: مسیر شما از هم جدا است؛ تو مسیر رشد خودت را داری، او هم رشد خودش را دارد؛ ولی همیشه قدم اول سخت است و ذهن یکسری موانع را برای انسان به‌وجود می‌آورد؛ مثلاً این‌که نمی‌دانم درنهایت قرار است چه اتفاقی بیفتد، هنوز خیلی چیزها را بلد نیستم و نمی‌دانم چه کاری باید انجام بدهم یا انجام ندهم.

این وادی راهکار را به من نشان می‌دهد؛ درابتدا می‌گوید: اصلاً قرار نیست بی‌گدار به آب بزنم؛ بلکه تفکر کرده و یکسری اطلاعات را جمع‌آوری می‌کنم؛ سپس می‌گوید: برای این‌که بتوانم حرکت درست داشته باشم، باید سه نکته را درنظر بگیرم: اول خواسته‌ام را دقیق مشخص کنم؛ چراکه خود من هم نمی‌دانم باید چه کاری انجام دهم که همه‌چیز درست شود، بایستی دقیق مشخص کنم که در کدام حوزه و چه اقدامی می‌خواهم انجام دهم، آن‌موقع می‌توانم حرکت کنم. زمانی‌که خواسته مشخص شد، دیگر تعلل جایز نیست؛ مانند تشنه‌ای که به‌دنبال آب می‌گردد، باید پیگیر خواسته‌ام باشم.

نکته دیگر این‌که همیشه در مسیر، یکسری دوراهی و چندراهی‌هایی وجود دارند که بعضی‌، مسیر ارزش‌ها و بعضی، مسیر ضدارزش‌ها است که اگر معیارم را ارزش‌ها و محبت قرار دهم، می‌توانم درست حرکت کنم.
درآخر، إن‌شاءالله همه بتوانیم در مسیر درست حرکت کنیم و هم خودمان و هم مسافرمان، به آن رشد واقعی برسیم. ممنون که با سکوتتان به سخنان من گوش دادید.

   

                   رهایی ۴۰ سی‌دی

همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول)

مرزبان کشیک: همسفر زهرا
تایپ و ویرایش: همسفر مهناز رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون چهارم)
عکاس: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول)
ارسال: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون دوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی وکیلی یزد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .