English Version
This Site Is Available In English

تفکر بدون حرکت هیچ فایده‌ای ندارد

تفکر بدون حرکت هیچ فایده‌ای ندارد

جلسه هفتم از دوره شانزدهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی جواد گلپایگان به استادی راهنما همسفر پریسا، نگهبانی همسفر سیما و دبیری همسفر راضیه با دستور جلسه «وادی هشتم (با حرکت راه نمایان می‌شود) و تأثیر آن روی من» روز یک‌شنبه ۲۰ مهرماه ۱۴۰۴ ساعت ۰۰: ١٧ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

خداوند بزرگ را بسیار سپاسگزارم که به من این توفیق را داد که امروز در کنار شما دوستان با عشق و محبت قرار بگیرم. دستور جلسه این هفته راجع‌به وادی هشتم و تأثیر آن روی من است. کتاب عشق، چهارده وادی برای رسیدن به خود شامل ۱۴ قانون برای تمام ما انسان‌هاست تا بتوانیم از مشکلات زندگی خود عبور کنیم؛ زیرا انسان‌هایی که قوانین زندگی را بلد نیستند، همیشه تحت فشار هستند. این انسان‌ها ممکن است خیلی چیزها را باور نداشته باشند و فقط چیزهای درست را قبول دارند؛ به‌طورکلی ممکن است افکار و اندیشه آن‌ها به سمت و سوی درستی نرود.

برای رسیدن به وادی هشتم باید تا حدودی هفت وادی را کاربردی کرده باشیم و داخل کوله‌پشتی ما باشد؛ یعنی باید بلد باشیم، من به‌عنوان یک همسفر صبح که از خواب بیدار می‌شوم و الآن که در این نقطه قرار دارم به چه موضوعاتی فکر بکنم و به چه موضوعاتی فکر نکنم.

آیا در نقطه‌ای که ایستادم زندگی را سیاه و بی‌عدالتی می‌بینم؟ آیا خوشبختی دیگران را خوش‌شانسی و حال بد خودم را بدشانسی می‌بینم؟ تمام این‌‌ها یعنی هنوز وادی دوم را اجرا نکردند. وادی سوم به من می‌گوید: اگر می‌خواهی الآن که به کنگره آمدی، یک آغاز و شروع جدید داشته باشی؛ باید بپذیری که یک سر تمام مشکلات خودت هستی، دست از توقع داشتن برداری، شروع به حرکت کنی و مسئولیت را بپذیری.

جلوتر که آمدم به من گفتند: هیچ‌وقت نمی‌توانی اضداد را حذف کنی؛ چون تو آمدی روی کره زمین که حل مشکل را یاد بگیری. در ادامه به من گفتند که باید جهان ذهنت را آرام کنی و تا وقتی که هر روز منشأ افکار، اندیشه و ذهنت تو را به این سمت و آن سمت می‌کشاند، هیچ‌‌وقت موفق نمی‌شوی که آرامش داشته باشی.

وادی ششم به من می‌گوید: اگر از منیت خودت عبور نکنی، هیچ‌وقت فرمانده نمی‌شوی. وادی هفتم هم به من یاد داد که تمام محرومیت‌ها، رنج‌ها، سختی‌ها، کمبودهای مالی و عاطفی که در طی این چند سال تحمل کردم؛ به خاطر این بوده است که راه کنگره را پیدا کنم. اکنون که راه را پیدا کردید، چه چیزی از آن برداشت می‌کنید؟

وادی هشتم می‌گوید: بسیاری از انسان‌ها راه را پیدا می‌کنند؛ ولی نمی‌توانند مبدأ، مقصد و هدفشان را مشخص کنند. خیلی مهم است که انسان بداند از کجا می‌خواهد سفرش را شروع کند. من اگر می‌خواهم از اینجا به سمت تهران حرکت کنم؛ باید بدانم که الآن گلپایگان هستم؛ چون اگر ندانم و مبدأ من اشتباه باشد، قطعاً در مسیر به مشکل برخورد می‌کنم و ممکن است هرگز به مقصد نرسم.

وقتی مقصد، مبدأ و هدف من مشخص شد، دیگر می‌توانم لنگر کشتی را بکشم و شروع به حرکت کنم. ناگفته نماند که باید بتوانید حرکت کنید؛ چون تفکر بدون حرکت و حرف بدون عمل هیچ فایده‌ای ندارد. سی‌دی نوشتن بدون عمل دقیقاً یک انتظار بی‌حاصل است و نتیجه این می‌شود که من به جای تبدیل شدن به چشمه جوشان، تبدیل به فاضلاب جوشان می‌شوم؛ یعنی هر کسی که حرکت نکند، تبدیل به گنداب می‌شود.

استاد امین دژاکام می‌فرمایند: «کالبد و شهر وجودی افرادی که حرکت نمی‌کنند، به جسمشان برای نیروهای منفی امر می‌شود؛ یعنی نیروی منفی مستقیماً آن‌ها را برای انجام ضد ارزش‌ها و گناه کردن انتخاب می‌کند». این سؤال برای خیلی از اعضاء پیش می‌آید، چرا رهجویی که به کنگره می‌آید و می‌داند باید در پارک حضور داشته باشد، آزمون بدهد و در کنگره مشارکت کند؛ اما با وجود دانستن و تکرار مداوم این مطالب همچنان حرکت نمی‌کند؟

از نظر من آن چیزی که شخصاً خودم به آن رسیدم، ناخالصی وجودش است؛ یعنی ناخالصی‌هایی مثل ترس از این‌که دیگران در مورد من چگونه فکر می‌کنند؟ اگر من پارک بروم و بفهمند من همسر یک مصرف‌کننده هستم یا وجود منیت و ناامیدی که من برای چه به کنگره آمدم، مگر قرار است چه چیزی تغییر کند؟

تمام این ناخالصی‌ها باعث می‌شوند که من نتوانم کار درست را تشخیص بدهم و انتخاب درستی داشته باشم. راهکاری که به نظر خودم می‌آید و به این دستور جلسه مرتبط است؛ باید یاد بگیرم که یک قانونی به اسم قانون اصل بی‌ثباتی وجود دارد؛ یعنی قرار نیست هیچ‌چیز تا ابد ثابت بماند. اگر من الآن به جهنم بروم، قرار نیست تا فردا در جهنم باشم که بترسم و ناامید شوم؛ حتی اگر امروز در بهشت هستم، قرار نیست بعداً هم در بهشت باشم که بخواهد منیت یا غرور به سراغم بیاید.

همیشه باید بدانیم حتی اگر راه را شروع کردیم و ادامه دادیم، این نیست که راه ایکس سختی نداشته باشد؛ چراکه آن بحث تزکیه، پالایش و تسویه حساب است. اگر من همین الآن شروع به حرکت کنم‌؛ باید پایم را روی ترس، منیت و ناامیدی‌هایم بگذارم. همیشه به محض شروع حرکت، خطر در تقاطع راه در کمین است و امکان دارد آن ناخالصی‌ها بیایند و حالم را بد کنند. اینجا باید همیشه تصویرسازی کنیم تا ناامید، آلوده نشویم و به بیراهه نرویم.

اگر در تصویرسازی رسیدن به هدفتان را نداشته باشید، دقیقاً مثل این است که می‌خواهید به مسافرت بروید؛ اما در راه بساط پهن کردند و ما حواسمان به آن می‌رود و یادمان می‌رود که قرار است به کجا برویم؛ درواقع یک همچین اتفاقی برای ما می‌افتد.

نکته بعدی که به خودم در این مسیر کمک کرد تا بمانم، ادامه بدهم و سختی را به جان بخرم، انرژی و اعتماد به نفس بود که از جبران خسارت می‌آید؛ درحالی‌که ابتدا از خودم جبران خسارت را شروع می‌کنم. من مصرف‌کننده سیگار، الکل و قلیان هستم و به صورتی رفتار کردم که دیگران من را به‌عنوان یک شخص آسیب‌دیده می‌شناسند.

تمام این‌ مسائل یعنی آسیب و باید جبران خسارت کنم. به خانواده‌ام آسیب زدم، چگونه؟ آن زمانی که حالم خوب نبود و فرزندم صدایم می‌زد می‌گفتم حوصله ندارم؛ همچنین به همسرم بی‌احترامی می‌کردم و به او آسیب زدم؛ درواقع قانون زندگی را بلد نبودم؛ اما اکنون باید یاد بگیرم که نقشم به عنوان یک مادر چیست؟

به عنوان یک همسر نقشم را خوب بازی کنم و مثلث کار، کنگره و خانواده را بکشم؛ باید خودم آن را در ذهنم اجرایی‌اش کنم. جبران خسارت از جامعه این است که اکنون روی این صندلی نشستم؛ یعنی از جامعه‌ام جبران خسارت می‌کنم و دیگر مصرف‌کننده بی‌مصرف نیستم.

نکته خیلی مهم این وادی این است که وقتی یک همسفر به کنگره می‌آید، بعد از مدتی متوجه آسیب‌هایی که به خودش و جامعه‌ وارد کرده می‌شود؛ بنابراين ممکن است احساس گناه کنند؛ اما ما وادی هشتم را داریم که می‌گوید به جای این‌که احساس گناه کنید و گریه کنید، بیایید و جبران خسارت کنید چگونه؟

پیمان ببندیم و بگوییم از این به بعد دیگر از ضد ارزش‌ها دوری و ارزش‌ها را رعایت می‌کنیم و از خداوند کمک می‌خواهیم که ما را در این مسیر همراهی کند. چگونه من را همراهی کند؟ نزدیک هفته گل‌ریزان هستیم و حال و هوای قشنگی برای تمام ماست که می‌توانیم به‌عنوان یک انسان به نقطه‌ای برسیم که خودمان برای خودمان ارزش قائل باشیم تا کمک کنیم به انسان‌هایی که از اضافه وزن، اعتیاد و سرطان (سه معضل بزرگ دنیا) در رنج هستند.

من الآن در این نقطه که قرار دارم، می‌توانم با حرکت خودم یک کاری برای این سیستم انجام دهم. این نکته مهمی است که ما فقط سفر اول از مواد رها می‌شویم؛ ولی یک سفر دومی زمانی می‌تواند رهایی خود را بگیرد که به آن نقطه بخشش رسیده باشد؛ یعنی من در درون خودم به این نقطه رسیدم که اگر این صندلی را به من دادند، حتماً انتخاب شدم و رسالتی بوده است.

من مسئول هستم؛ باید کمک کنم تا تعداد این صندلی‌ها بیشتر شود و شعبه‌ای از خودمان داشته باشیم. اکنون من به عنوان یک سفر دومی رهایی خود را گرفتم؛ ‌یعنی من تبدیل به ساکنین آباد شدم. ساکنین آباد کسانی هستند که بنای خراب را آباد می‌کنند. این اتفاق خیلی مهم است که خداوند این توفیق را به من داد تا در این جایگاه و نقطه باشم و بتوانم دستی از کسی بگیرم. هیچ‌کس به غیر از خود ما همسفران نمی‌تواند بفهمد که درد اعتیاد چیست؟

افرادی که همسر یک مصرف‌کننده نیستند، هیچ‌وقت نمی‌توانند درک کنند که یک مصرف‌کننده شیشه‌ای که توهم می‌زند، شکاک و دست به زن دارد، خرجی نمی‌دهد و پدر خوبی نیست، چگونه است؟ هیچ‌وقت چنین تجربه‌هایی را ندارند. این خود ما هستیم که باید به همدیگر کمک کنیم تا تبدیل به ید واحده شویم. خودمان برای خودمان ارزش قائل شویم و کمک کنیم تا ان‌شاءالله نور این شعب روزبه‌روز وسعت پیدا کند و به بقیه انسان‌ها که در تاریکی هستند، منتقل شود.

مرزبانان کشیک: همسفر نیره و مسافر ولی‌الله
تایپیست: همسفر مهری رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون هفتم)
ویرایش: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون چهارم)
عکاس: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون سوم) 
ارسال: همسفر مژگان رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی جواد گلپایگان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .