چهارمین جلسه از دوره شصتوپنجم سری کارگاههای آموزشی_ خصوصی خانمهای مسافر و همسفر نمایندگی یاس اصفهان، با استادی اسیستانت محترم مسافر مریم، نگهبانی مسافر لیلا و دبیری مسافر فرزانه، با دستور جلسهی «وادی هشتم و تأثیر آن روی من»، روز شنبه ۱۹ مهرماه ۱۴۰۴، رأس ساعت ۱۳:۴۵ آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
سلام دوستان، مریم هستم یک مسافر.
بسیار سپاسگزارم از نگهبان عزیز که به من فرصت دادند در این جایگاه قرار بگیرم. امیدوارم بتوانیم لحظات خوبی را در کنار هم داشته باشیم.
برای جلسه امروز دو موضوع داریم: دستور جلسه وادی هشتم «با حرکت، راه نمایان میشود» و موضوع دوم، تولد پنجسال رهایی راهنما مریم میباشد.
در مورد دستور جلسه باید بگویم: وادیها آبادیهایی هستند که ما باید از آنها عبور کنیم. آقای مهندس در کتاب ادموند و هلیا میفرمایند ما در بهشت بودیم تا زمانی که مرتکب خطا شدیم و قدرت مطلق از ساکنین پاسخ خواست. فرزندان ادموند و هلیا عذرخواهی کردند و گفتند اشتباه کردیم و جبران میکنیم. قدرت مطلق عذرخواهی آنان را پذیرفت ولی فرمود باید عملاً ثابت کنید.
همهی ما سورهی «توبه» را خواندهایم، اما وقتی به این قسمت داستان میرسیم، این سوره برای ما مفهوم دیگری پیدا میکند. خداوند تمامی فرزندان ادموند و هلیا را که در آسمانها بودند گرد آورد و فرمود: با شما پیمان میبندم، آیا من پروردگار شما هستم؟ همهی ما گفتیم: بله. و آن پیمان بسته شد.
در روز «اَلَست» پیمانی بستیم تا به زمین برویم، جبران مافات کنیم و به جایی برسیم که از آنجا انشعاب یافتیم، همانگونه که در دعایی که هر روز میخوانیم نیز به آن اشاره میشود. مگر ما در بهشت نبودیم؟ چه اتفاقی افتاده که برای خودمان، که اشرف مخلوقاتیم، هیچ ارزشی قائل نیستیم؟ چرا فراموش کردهایم که جایی با نیرویی پیمان بستهایم؟
وادی هشتم به ما یادآوری میکند که ما، دارای قدرت اختیار هستیم. همانند همان سورهی توبه که در کلامالله میفرماید: در هر نقطهای که قرار گرفتید و با هر برداشت از موقعیت خود، اگر متوجه اشتباهتان شدهاید، دوباره فرصت بازگشت دارید. از این در که وارد میشویم، میگوییم اشتباه کردهایم و پیمان میبندیم. این پیمان قوانینی دارد که اگر از آنها عدول کنیم، باید جبران خسارت نماییم.
هیچکس نمیتواند بگوید فقط مادر، پدر، راهنما یا ایجنت باید حرکت کند؛ هرکسی خودش باید حرکت کند. بروید که با حرکت، راه نمایان میشود. بدانید که شیطان دشمن آشکار شماست. شیطان نیز روزی با خدا پیمان بسته بود. در کتاب ادموند و هلیا به آن اشاره شده است؛ آنجا که تمام دوربینها قطع و درها بسته شد و پیمان پنهان لوسیفر با پادشاه بسته شد.
ما هر لحظه سرِ دو راهی قرار میگیریم، و اینجاست که مشخص میشود ما، راه فسق و فجور را انتخاب میکنیم یا راه ارزشها را. اگر راه ارزشها را انتخاب کردیم، مسیر سخت میشود. اگر از این در وارد شدی، بدان که مسیر سختی پیشِ رو داری. اینجا «چشم گفتن» داریم و «چرا گفتن» نداریم؛ چون خودت پیش از ورود به کنگره، عهد کردهای که بمانی و جبران کنی.
در طول وادی هشتم باید سه پارامتر را طی کنیم: اول، جبران خسارت از خودمان است. ما تلاش کردهایم تا خودمان را نابود کنیم؛ نه بدن سالم، نه افکار سالم و نه زندگی سالمی داریم. بهواسطهی این ناسالم بودن افکار، جسم و اندیشه، یک خانوادهی ناسالم تحویل جامعه دادهایم. پس از خودمان، نوبت خانواده و سپس بهعنوان شهروند میرسد.
وادی هشتم به ما یاد میدهد که پیمان ببندیم تا یادآوری شود زمانی خطا کردهایم. در موقع پیمان، یک سیاهه بردارید، تمام خطاهایتان را بنویسید و آن را بسوزانید. هیچکس توان کمک به ما را ندارد؛ این مسیر من است و نیروهایی هستند که به ما کمک میکنند.
در یکی از سیدیها آقای مهندس میفرمایند: پادشاهی در جنگ شکست خورد و به خرابهای پناه برد. دید مورچهای دانهای را هفتاد مرتبه بالا برد و هر بار دانه افتاد، اما بار آخر موفق شد. فکر نکنید اگر اشتباه کردید، بهراحتی میتوانید جبران کنید. کار سختی است، اما نیروها و انسانهایی هستند که به ما کمک میکنند.
آقای مهندس پنجشنبه به اصفهان تشریف آوردند و از ساختمان جدید شعبهی یاس دیدن کردند؛ یعنی آنقدر برای ما ارزش قائل هستند که بدانند ما کجا ساکن میشویم. با اینکه در سراسر کشور شعبه داریم، ایشان برای بازدید نرفتند. چه شد که برای بازدید این مکان آمدند؟ پس ما برای انسانهای خاصی مانند آقای مهندس ارزشمند هستیم.
در جلسهی دیدهبانها، جناب مهندس فرمودند: مراقب خانمهای مسافر باشید، زیرا خانمهای مسافر بسیار اذیت شدند و ارزشمندند. پس خداوند کسانی را برای ما فرستاده تا محافظ ما باشند. به قول خود آقا در لایو فرمودند: من انسان عادی نیستم؛ شخصی هستم که در دنیای علم نفر اول هستم. در سمینارهای فراوانی دعوت میشوم و من هستم که انتخاب میکنم کجا سخنرانی کنم. اما لطف کردند و برای بازدید آمدند؛ حتی راهنماها نیز از فیلتر ایشان عبور میکنند.
صحبت دربارهی وادی هشتم بسیار است و من توان توصیف کامل آن را ندارم. این وادی میتواند به ما کمک کند تا دوباره «دور برگردان» را برگردیم و خطاهای خود را جبران کنیم.
سخنان استاد در مورد تولد پنجسال رهایی راهنما مسافر مریم:
این تولد را در رأس به آقای مهندس، خانوادهی محترم ایشان، همهی اعضای کنگره، رهجوهای خانم مریم و خودِ ایشان تبریک میگویم. بیدلیل اینجا ننشستهایم و بیدلیل انتخاب نشدهایم. این مکان بیدلیل درهایش به روی ما باز نشده است. هرکدام از ما بهعنوان یک انسان وظیفهای داریم که اینجا جمع شدهایم. گاهی فراموش میکنیم که این پیمان بسته شده و ما را به مسیر اصلی میرساند؛ همان جایی که از آن انشعاب یافتهایم.
مریم در این پنج سال، دو یا سه بار تولد گرفته است و من هر بار گفتهام که مریم یکبار سفر کرد و دوباره برگشت؛ این نشان میدهد آموزشهایی که گرفته بود، به او یاری رساند تا از اشتباهش درس بگیرد. این کار هنر میخواهد و هرکسی توان آن را ندارد. مریم بر اثر اتفاقی که در خانوادهاش افتاد، غمی عمیق را تجربه کرد که حتی من هم نمیتوانم از چنین غمی عبور کنم، اما او توانست با سختی از آن بگذرد، به کنگره بازگردد و بگوید: «دستم را بگیرید تا دوباره از اول شروع کنم.»
به او گفتم باید سقوط آزاد بروی. با اینکه در آن لحظه برخورد مناسبی نداشت، اما سقوط آزاد را انجام داد و بازگشت به مسیر. دوباره خودش را ساخت و پازل شخصیتش را کامل کرد. امیدوارم رهجوهایش به کمکراهنمایی برسند و از خودش نشانی بهجا بگذارد. سپاسگزارم که با سکوت گرمتان به صحبتهای بنده گوش دادید.
پیام تولد:
انسانهایی که همواره اجرای عمل سالم را بر خواستههای شخصی خویش مقدم دانستهاند، پیامآور آرامش هستند.
خواستهها:
خواستهی اول: در دلشان گفتند.
خواستهی دوم: آرزوی سلامتی آقای مهندس و خانوادهی محترمشان و پیشرفت اهدافشان در کنگره.
اعلام سفر:
راهنما: خانم مریم_ آنتیایکس مصرفی: تریاک – شیره_ داروی درمان: OT_ مدت سفر: سیزده ماه_ مدت رهایی: پنج سال و سه ماه
صحبتهای راهنما مسافر مریم در تولد پنجمین سال رهایی:
سلام دوستان مریم هستم یک مسافر.
این تولد را به جناب مهندس و خانوادهی محترم، راهنمای عزیزم، ایجنت محترم، مرزبانهای محترم قبلی و فعلی و همهی اعضای کنگره تبریک میگویم که مرا همراهی کردید تا بتوانم این حس خوب را تجربه کنم.
من غرق در سیاهیها بودم و دردهایی در مسیرم وجود داشت؛ از جمله از دست دادن فرزند و برادر عزیزم که میدانم امروز اینجا حضور دارند. به قول آقای مهندس: وقتی میخواهید از تاریکیها خارج شوید، کافی است نیمنگاهی به سمت روشنایی بیندازید.
اگر مروری بر گذشته داشته باشم، با مردی ازدواج کردم که از سن دوازده یا سیزدهسالگی اعتیاد داشت و از این موضوع آگاه بودم. تا اینکه خداوند حاصل زندگیمان را، دو قلوهای دختر، به ما عطا کرد. اما وقتی دخترانم سه یا چهارماهه بودند، به دلیل سرماخوردگی شدید، از طرف همسرم دعوت شدم که برای تسکین درد، چند دودی بگیرم. متأسفانه در اثر تکرار، معتاد شدم و از آنجا بود که همسرم شروع کرد به شکایت کردن که چرا یک زن باید مصرفکننده باشد؛ اما من قبول نمیکردم.
من بزرگ شدن بچههایم را ندیدم. دیروز با دخترم تلفنی صحبت کردم و گفتم: دخترم، من را حلال کن. گفت: همین که شما خوب شدین، افتخار ماست و از روزهای قبل بهتر هستی. برای دخترم بهترینها را آرزو دارم.
من و همسرم درگیریهای زیادی داشتیم و مشکلاتمان بیشتر شد تا اینکه همسرم به کنگره آمد و حالا بهتر شده است. جا دارد از خانم همسفری که من را با کنگره آشنا کرد تشکر کنم؛ چون باعث شد این راه برایم باز شود و برکت برای ایشان جاری باشد.
من دانایی پایینی داشتم و به عمق تاریکی رفتم و تجربه کردم، اما خدا را شکر دوباره برگشتم. درخواست راهنمایی داشتم که سختگیر باشد تا مرا تحت فشار بگذارد و رشد کنم. خانم مریم سقوط آزادی که به من دادند، باعث ماندن من شد. با اینکه حال بسیار بدی را تجربه کردم، سه روز سخت گذشت، اما به کنگره بازگشتم. همین باعث ماندن و شروع دوبارهی من شد و شال راهنمایی امروز را مدیون همان سقوط آزاد هستم.
امروز حال خوب را تجربه میکنم؛ با اینکه مسائل زندگی پابرجاست، اما سختیها هم لذتبخش هستند. در سیدی بادبادکباز گفته میشود ما در حال آموزش دیدن هستیم و نباید با فراز و نشیب زندگی بههم بریزیم، باید استوار باشیم. اگر رهجویی بخواهد زحمات راهنمایش را جبران کند، باید شال کمکراهنمایی را بگیرد، وگرنه میلیونها پول هم نمیتواند آن را جبران کند.
خانم مریم به من میگفتند: اگر از این در بیرون بروی، کسانی که قرار است با دستان تو به رهایی برسند، پشت در میمانند. همین جمله برای من شد الگو و باعث ماندنم گردید.
امیدوارم هر مادری که پشت این در است، به کنگره بیاید و به سلامتی و حال خوش برسد. ممنونم که به صحبتهای من گوش دادید.
تایپ: مسافر راضیه، لژیون نوزدهم
ویرایش: مسافر مریم، لژیون نهم
عکس: مسافر هستی، لژیون یکم
بازبینی و ارسال: همسفر سولماز
- تعداد بازدید از این مطلب :
117