جلسه اول از دوره چهل و هشتم کارگاههای آموزشی عمومی مسافران و همسفران کنگره 60 نمایندگی شهرری به استادی پهلوان محترم مسافر علی، نگهبانی راهنمای محترم مسافر محمدرضا و دبیری مسافر محمد با دستور جلسه "وادی هشتم، با حرکت راه نمایان میشود" شنبه 19 مهر 1404 ساعت 17 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، علی هستم، یک مسافر، سپاسگزارم که این فرصت در اختیار من قرار گرفت تا بتوانم در جمع شما عزیزان حضور داشته باشم و از محضر شما بزرگواران آموزش بگیرم. واقعاً خدا را شکر میکنم که عضو کنگره ۶۰ هستم. خدا را شکر میکنم که الگویی مثل مهندس دژاکام و خانواده محترمشان داریم و از صمیم قلب سپاسگزارم که در کنار شما عزیزان هستم. باور کنید هر روز صبح، اولین کاری که میکنم شکرگزاری از خداست، چون وقتی به گذشته نگاه میکنم و وضعیت امروز خودم را میبینم، اشک شوق در چشمانم جمع میشود، در گذشته از نظر مالی و جایگاه اجتماعی شرایط خوبی داشتم.
شاید خیلیها آرزوی موقعیت من را داشتند، اما از درونِ من خبر نداشتند، از آتشی که در وجودم شعله میکشید. حتی نمیتوانستم با خانوادهام تعامل درستی داشته باشم، آنها رانمی فهمیدم و آنها هم من را درک نمیکردند اما خدا لطف کرد و این صندلی را در اختیار من گذاشت. این جایگاه، لطف الهی است و باید قدرش را بدانیم. معلوم نیست دعای چه کسی در حق ما مستجاب شده که امروز روی این صندلی نشستهایم و آموزش میگیریم، یاد گرفتیم که باید حرکت کنیم، چون در کنگره همه چیز با حرکت معنا پیدا میکند. شاید لازم بود سختیهایی را پشت سر بگذارم تا تاوان رفتارهای گذشتهام را بپردازم و از آن عبور کنم تا بتوانم وارد سرزمین دیگری بشوم.
من حدود ۱۰ سال پیش در وادی هشتم پیمان بستم، روزی که پیمان بستم و به خانه برگشتم حال و هوای خاصی داشتم. یادم است دلنوشتهای نوشتم، از ته دل خودم، نه از کتابی یا جایی دیگر. عنوانش را گذاشتم «از پایپ و شیشه تا پیمان با خدا». آن زمان حدود ۱۲ هزار نفر آن را خوانده بودند. در آن نوشته از خودم پرسیده بودم، چطور شد منی که روزی همهچیز داشتم، حالا دنبال مواد و نابودی بودم، اما امروز در کنگره دارم پیمان با خدا میبندم؟ جوابش در یک چیز بود، حرکت. باید گوش به فرمان راهنما میدادم، باید چارچوب و قوانین کنگره را رعایت میکردم، باید سیدی مینوشتم.
.jpg)
آن موقع هنوز نوشتن سیدی مثل امروز رایج نبود، ولی من هفتهای دو تا سیدی مینوشتم. حالا بالای ۹۰۰ سیدی دارم. هرکدامشان برای من یک چراغ راه بود. امروز خدا را شکر حال دلم خوب است. حرف خانوادهام را میفهمم و آنها هم من را درک میکنند. همهاش نتیجه رعایت وادیها و آموزشهای کنگره است. این مسیر رایگان نیست، باید زحمت بکشی، باید حرکت کنی تا به حال خوش برسی. در آستانه گلریزان، کمتر از یک ماه مانده، لازم میدانم بگویم که باید قدرشناس لژیون سردار باشیم. خداوند با تمام عظمتش اگر صفت بخشش را از او بگیریم، انگار چیزی از خدا نمیماند.
انسان هم اگر بخشنده نباشد، نمیتواند رشد کند. ما در طول روز بارها میبخشیم؛ یکی حرف بدی میزند، میگوییم «ولش کن»، یکی خطا میکند، چشمپوشی میکنیم. اما اینجا در کنگره یاد میگیریم چرا باید ببخشیم. اگر آدمهای قبل از ما نمیبخشیدند، حال و روز ما امروز این نبود آنها راه را برای ما باز کردند، زحمت کشیدند، بستر آموزش را فراهم کردند. حالا نوبت ماست که کمک کنیم. نباید فکر کنیم چون درمان شدیم، کارمان تمام است. نه، تازه شروع راه است، کنگره فقط درمان اعتیاد نیست، بلکه به تعادل رساندن انسان است. هر چه جلوتر میرویم، یاد میگیریم با مشکلات زندگی چگونه برخورد کنیم.
خود من روزی هزار تومان بخشیدن برایم سخت بود ولی امروز خدا را شکر در کنگره یاد گرفتم که بخشش، روزی من را زیاد میکند. اکنون خودم، همسرم، پسرم، دخترم و حتی همسایههایم همه در مسیر کمک و بخشش هستیم. برکتش را در خواب و بیداری دیدهام؛ گاهی مادرم را در خواب میبینم که میآید، با من صحبت میکند و اینها برای من نشانه است، نشانه لطف خدا و درستی مسیر. هرگز دغدغه پرداخت کمک مالی نداشتم. فقط نیت کردم و گفتم “خدایا من تعهد دادم”، بقیه ماجرا خودش جور شد. چون رزق ما در دستان خداست. دوستان، امیدوارم همه شما عزیزان در این مسیر بدرخشید. انشاءالله در گلریزان امسال همهتان پهلوان شوید، چون در کنگره انسان فقیر وجود ندارد. خدمت در کنگره یعنی برکت، یعنی رشد، یعنی نجات دیگران و در نهایت نجات خودمان. از خداوند برای همه شما سلامتی، موفقیت و نور در مسیر زندگی آرزو میکنم.
.jpg)
مرزبان کشیک: مسافر علی
تنظیم و ویراستار: مسافر رضا از لژیون چهاردهم
تایپ: مسافر هاشم از لژیون ششم
مسافران و همسفران نمایندگی شهرری
- تعداد بازدید از این مطلب :
229